تراورس آیی قیه سی به دوشاخ و بازگشت به آیی قیه سی

جمعه گذشته به همت علی بیات منش برنامه تراورس آیی قیه سی به قراوول )دوشاخ( و بازگشت به آیی قیه سی ترتیب داده شد.

 علی بیات منش-حسین مقدم-مهدی رستمی-سعید کریمی و من در اين برنامه حضور داشتیم. 

عکسها و موارد زمانی در ادامه از نظرتان خواهد گذشت:

شروع کار از آیی قیه سی: ۵:۳۰ صبح

قله قراوول )دوشاخ(: ۸:۲۰

بازگشت به سمت آیی قیه سی: ۹:۳۰

قله آیی قیه سی: ۱۴:۱۰

به سمت قراوول

خداحافظي از آقاي درباني و حركت به سمت آيي قيه سي

توضيحات و ادامه عكس ها در ادامه مطلب


در همین ارتباط بخوانید:

معرفی و راهنمای قله دوشاخ و خط الراس های آن

ادامه نوشته

وبلاگ بانوان کوهنورد زنجان

به تازگی وبلاگی با این نام به همت خانم حبیبه علوی برای انعکاس فعالیت های بانوان کوهنورد زنجانی تاسیس شده. محیط زیبا همراه با راحتی کار و سادگی ادبیاتش از خصوصیات و محاسن آن است. گزارش مختصر ولی زیبای زیر برگرفته از این وبلاگ است آدرس وبلاگ: http://nanga.blogfa.com/


هو المبین

همه جا آنقدر سرسبز است که چشمهایم دارند دودو می زنند.چپ ... راست ... چند تا پیچ دیگر ... بالاخره میرسیم. با آقایان : حسین مقدم (سرپرست)، سعید کریمی ، حسین مهدوی ، مهدی رستمی و خانم ها : مینا بهرامی ، سمیه یکتا ، بتول قاسمی و خودم از روستای حاجی کندی راهمان را به سمت تکه قیه سی پی می گیریم. از کمرکش تپه ها که عبور می کنیم تکه و گلجیک از دور خود را می نمایانند. مکان دقیق مسیر یاد ، جانپناه و غاری که از دور دیده می شود بچه ها را به چالش می کشد . پس از افاضه نظرات و فرمایشات ضد و نقیض ادامه می دهیم و خودمان را به پای گرده تکه می رسانیم که کمی بالاتر از دره مابین تکه و گلجیک است. کنار چشمه ای گوارا که بعدها با به یاد آوردن آب زلالش حسرت جرعه ای از آن به دلمان ماند ، صبحانه ای می خوریم و کارمان را آغاز می کنیم.

ادامه نوشته

اردوی پنجم انتخابی 8000 متری زنجان

گزارش اردوی پنجم انتخابی ۸۰۰۰ متری زنجان

محل اردو: دماوند مسیر جنوب غربی

زمان اردو: ۱۴-۱۵-۱۶-۱۷ اردیبهشت ۸۹

ادامه نوشته

گزارش صعود به قله موستاق آتا

پس از گذشت ۷ ماه از صعود تیم اعزامی زنجان به قله موستاق در تیر و مرداد سال ۸۸ بالاخره موفق شدیم مجوز انتشار گزارش برنامه را بگیریم.

 برای مشاهده گزارش روی ادامه مطلب کلیک کنید.

برای دانلود فایل pdf گزارش اینجا کلیک کنيد (۲.۷۳ مگابایت)

ادامه نوشته

گزارش اولين اردوي  تيم هاي ملي كوهنوردي ايران

گزارش اولين اردوي  تيم هاي ملي كوهنوردي ايران

 

 

22-24 مهر 88

البرز مركزي

محسن سعيدزاده

 هنوز بر سردوراهي رفتن يا نرفتنم كه مدارك يكي يكي آماده مي شوند. نمي توانم تصميم بگيرم مثل هميشه. يك طرف علاقه و تمايل بي پايان براي بودن و در طرف ديگر هزار و يك مشكل كه شمردنش شايد فقط يادآوريشان مي كند.

گويا مثل دفعات پيش قرار نيست من تصميمي بگيرم و كاري كه بايد بشود خواهد شد. سه شنبه  است و من  همراه با حسين مقدم، بهنام سلحشوري و سعيد كريمي چهار شركت كننده زنجاني هستيم كه جهت شركت در اولين اردوي انتخابي تيم هاي ملي براي صعود هاي سال آينده (89) رهسپار تهران مي شويم. ساعت 6:30 عصر با يك سمند جاده اي به تهران مي رويم و شب را در منزل يكي از دوستان كوهنورد مي گذرانيم و ساعت 5 صبح روز بعد (چهارشنبه 22 مهر 88) جلوي مجموعه ورزشي شيرودي هستيم. ثبت نام ساعت 6 شروع مي شود و ساعتي زود رسيده ايم. عده اي قبل از ما نير آمده اند. بالاخره ساعت 6 مربيان و مسئولان فدراسيون مي آيند و دربهاي مجموعه ورزشي باز مي شود. كار ثبت نام 2 ساعتي طول مي كشد. دقايقي از 8 گذشته به طرف دو اتوبوسي كه  براي انتقال كوهنوردان در نظر گرفته شده حركت مي كنيم.

-جمعا 41 نفر ثبت نام كرده اند.

اين را آقاي شعاعي (رئيس فدراسيون) در جواب سوال حسين عنوان مي كند.

انتظار شركت نفرات بيشتري را داشتم. ولي بي شك همگي صاحب انگيزه و توانايي بالايي هستند.

ساعت 10 صبح در ديزين پياده مي شويم و آقاي اولنج (سرپرست و مربي برنامه) صحبت هاي آغازين را مي كند و معيارهاي امتياز دهي نفرات را به اين صورت اعلام مي كند:

ادامه نوشته

گزارش برنامه صعود به  قله دماوند (از دوجبهه جنوبي و شمالي)

توضیح کوتاهی قبل از گزارش:

   این برنامه اولین صعود بلند من بعد از بازگشت از چین (۲ماه) ویکی از برنامه هاییست که از مدت ها پیش در صدد اجرایش بودم که خوشبختانه شرایط و مهمتر از همه مرخصیش جور شد و به لطف جناب رییس با دو روز مرخصی تونستم اون رو اجرا کنم.

 

محسن سعيدزاده

پاييز 88

 

گويا اين گفت و شنود هاي بي پايان نتيجه اي ندارد و نه من قانع مي شوم نه اين دونفر.

چند روزيست كه تصميم گرفته ايم تا برنامه دماوند را اجرا كنيم. من مسعود و سياوش. هر دوشان شايد به اين دليل كه سال قبل از صعود شمالي دماوند ناكام برگشتيم دوست دارند صعودمان از جبهه شمالي باشد ولي من به هزار و يك دليل نظرم جنوبيست.

بالاخره راضيشان مي كنم فعلا راه بيفتيم و در راه در موردش تصميم مي گيريم. دليل من دوري يكساله هر دوي آنها از كوه و كوهنوردي و نداشتن تمرين كافيست ولي آنها معتقدند با همين تمرين دوهفته اي كه داشته ايم قادر به صعود خواهند بود دليل ديگر من نداشتن زمان كافي براي هم هوايي مناسب در جبهه شمالي ست بالاخره قبول مي كنند به جبهه جنوبي برويم واگر شرايط مهيا بود و توانش را داشتيم از جبهه شمالي پايين برويم و دوباره بالا بياييم.

 ....

ادامه نوشته

گزارش اردوی هفتم هیمالیانوردی استان زنجان دماوند (جبهه جنوبی)

تقدیم به خانم یوسف پور ( http://azadwoman.blogfa.com/)

گزارش

 اردوی هفتم هیمالیانوردی

 استان زنجان

دماوند (مسیر جنوبی)

  

محسن سعیدزاده

اردیبهشت 88

ادامه نوشته

تکه قیه سی از مسیری دیگر

هفته گذشته تصمیم گرفتیم صعود به قله تکه قیه سی را از مسیری دیگر امتحان کنیم. یکی از دوستان که منطقه رو به خوبی می شناخت ما را راهنمایی کرد.

 قله تکه قیه سی و دیواره پای قله اش

ساعت دو و نیم بعدازظهر پنج شنبه به اتفاق چهار نفر از دوستان دیگر سوار ماشین شدیم و به طرف جاده تبریز حرکت کردیم پس از طی 35 کیلومتر از مسیر تابلوی روستای «قره آغاج» که به سمت چپ جاده اشاره می کند حود نمایی می کند پس از پیچیدن به فرعی و طی 15 کیلومتر دیگر به روستای زیبا و در بستر آرمیده قره آغاج می رسیم و پس از آماده شدن به طرف قله زیبا و پر عظمت تکه قیه سی حرکت کردیم...

 

ادامه نوشته

گزارش اردوی ششم هیمالیانوردی استان زنجان همدان -منطقه الوند (آخرین اردوی انتخابی)

گزارش  اردوی ششم هیمالیانوردی استان زنجان همدان -منطقه الوند  (آخرین اردوی انتخابی)

 محسن سعیدزاده اردیبهشت 88

گرک بو ایل گئدم داغدا دینجه لم

چمن چیچک چول یادیما دوشوبدو...

سحر  سحر  بولاق  اوسته  دارانان

بیر   عطیرلی  تئل  یادیما  دوشوبدو...

همیشه تو زندگی وقتی مشغول یه پروسه طولانی و سخت هستم با امید به پایانی خوش و رسیدن به اونچه که دارم براش تلاش می کنم رنج ره بر جان می خرم و خودم رو این طور به ادامه کار ترغیب می کنم ولی وقتی این تلاش (به نظر خسته کننده) به پایان می رسه (فارغ از اینکه در پایان به هدف رسیدم یا نه) به این جمله می رسم:«و چقدر دیر فهمیدیم خوشبختی همان روزهایی بود که آرزوی زود سپری شدنشان را داشتیم».

این اردو هم به پایان رسید اردویی که برای آقایون و خانمها (به صورت مجزا) برای هرگروه اردوی پنجم بود ولی از آنجایی که اردوی اولی جداگانه برگزار شد یعنی دوبار اردو یکبار برای آقایان و یک بار برای خانم ها. جمعا ششمین اردویی بود که از طرف کمیته هیمالیا نوردی برگزار شد. (این هم از شبهه تعداد اردوها)

از آنجایی که نزدیک به 2هفته قبل از زمان اجرای اردو از زمان و مکان و نحوه اجرای اردو باخبر بودم اغلب افکارم حول محور آن می چرخید اینکه کدام قله یا خط الراس همدان خواهد بود اینکه آیتم های این اردو کدام ها خواهند بود و یا اینکه...

 

ادامه نوشته

گزارش صعود به قله شیرکوه

گزارش صعود به قله

 شیرکوه

«عروس زاگرس»

 سرپرست: معبود توحیدی نژاد

محسن سعیدزاده

نوروز 88

 

برنامه صعود به قله شیرکوه بسیار غیر منتظره و بدون برنامه ریزی قبلی اتفاق افتاد.

من و معبود که از مدت ها قبل نقشه رفتن به یزد و کرمان و دیدن مناطق زیبای این دو شهر و بیشتر دیدن کویر کرمان را کشیده بودیم اصلا به شیرکوه یزد فکر نکرده بودیم.

وسوسه های رفتن به این قله زیبا از روز دوم مسافرتمان یعنی روز دوم سال جدید و در بدو ورودمان به یزد بود که به سراغمان آمد در حالیکه قرار بود فقط یک شب و روز را به دیدن شهر یزد بپردازیم و بقیه 6 روز را در کرمان سپری کنیم تصمیم گرفتیم سری هم به شیرکوه بزنیم و راستش حیفمان آمد تا اینجا بیاییم و عروس زاگرس را از نزدیک نبینیم. این بود که تصمیم گرفتیم به منطقه برویم و از نزدیک شرایط را بسنجیم. با توجه به فشردگی برنامه نمی توانستیم بیش از 1 روز را به صعود این قله اختصاص دهیم پس قرار شد اگر کار بیشتر از یک روز باشد منصرف شده و برگردیم.

صبح روز سوم فروردین از پارک کنار راه آهن یزد که محل مناسبی برای مسافران نوروزی برای چادر زدن و شب مانی بود با آژانس به میدان همافر در شرق شهر رفتیم ساعت 6 صبح بود نیم ساعتی منتظر شدیم تا اینکه مینی بوسی آمد که مقصدش روستای «ده بالا» بود؛ سوار شدیم.

ادامه نوشته

گزارش صعود به قله توچال (با تاخیر)

گزارش برنامه

صعود به قله

 

 

توچال

 

آذر 87

 مقدمه

قصد داشتیم تا با توجه به تعطیلی دو سه روزه پایان هفته یک برنامه بلند اجرا کنیم گزینه های مختلف پیشنهاد داده شدند رو به دلایل مختلف رد شدند تا اینکه بالاخره چاره ای نماند جز توچال که دیوارش کوتاه است و هر وقت از همه جا رانده شویم دامان او را می گیریم.

برخی از دوستان قصد اجرای دو روزه برنامه را دارند ولی من و معبود دوست داریم هر سه روز را در برنامه باشیم قرار براین می شود که من و معبود یک روز زودتر حرکت کنیم و در آنجا بقیه به ما ملحق شوند....

ادامه نوشته

گزارش اردوی چهارم هیمالیانوردی استان زنجان زنجان (بایندر)

گزارش  اردوی چهارم هیمالیانوردی استان زنجان

زنجان-(بایندر)

 محسن سعیدزاده

اسفند 87

خستگی برنامه های فشرده چند هفته پیش، دغدغه های زندگی شخصی، مستهلک شدن بدن براثر تمرین های زیاد و مهمتر از همه خستگی های روحی متمادی همگی دست به دست هم داده اند و درصدد غالب شدن برانگیزه و اشتیاق پایان ناپذیر کوه هستند این کش و قوس آنقدر ادامه پیدا می کند تا اینکه روز قبل از برنامه که جمعه 2 اسفند است فرا می رسد مثل همیشه بدون توجه به این نزاع درونی بی اختیار و ماشین وار بطوری که انگار کار دیگری نمی توان انجام داد عصر پنج شنبه بعد از خرید به جمع کردن کوله می پردازم و غرق در افکار برنامه فردا که آیا تمریناتم مثمر ثمر خواهد بود یا نه به خواب که نه ولی به رختخواب می روم و طبق عادت شبهای قبل از برنامه که ترافیک افکار زیاد است چند ساعتی در افکار مختلف می لولم تا خوابم ببرد در این مدت یکی دو ساعته با چشمهای بسته کجاها که نمی روم گاه در یک شیب با کوله سنگین برف کوبی می کنم انگار صدای حسن آقاست که می آید «چیه مُردی؟ ده جون بکن!...»

بعد در آنی خود را در یک دیواره می بینم که گیره ناخنی که گرفته ام می شکند و پاندول می شوم معبود مثل همیشه سرزنش می کند «منه باخ گور کیمی حمایت الیرم گل آشاغی بابا!!...»

بعد حسین را می بینم که بالای قله با فلاسک چای منتظرم است«دادا هاردا قالدین بس؟؟»

و یا در عرض چند ثانیه فرشاد را می بینم که مثل همیشه دلسوزانه و پرهیجان در حال راهنمایی من است و داد می زند «بابا گیره به اون گندگی رو بالای سرت نمی بینی؟» در همین حین تبریخ در می رود و عاشقانه بالای ابرویم را نوازش می کند«آخ!...»

ساعت 2:50  صبح با زنگ موبایل بیدار می شوم سریع کوله و کیسه ابزار فنی را بر می دارم و پس از پوشیدن لباس سر کوچه می روم با 10 دقیقه تاخیر معبود می آید و راه می افتیم

ادامه نوشته

گزارش اردوی دوم هیمالیانوردی استان زنجان دماوند (جبهه حنوبی)

گزارش

 اردوی دوم هیمالیانوردی

 استان زنجان

دماوند (جبهه حنوبی)

 

 

محسن سعیدزاده

بهمن 87

- هارا؟ گنه کوله نی ییغمیشان کی؟ بویول هارا گئدیرن؟

- دلی نین دلی خانادان سورا هاراسی وار؟

- بس دیمه دین قیچیم آغیریر بیر آی داغا گئتمیه جم؟

- گئتمه سم اولماز، گرک گئدم

در دل می گویم:

  می روم باردگر مستم کند، بی سروبی پاو بی دستم کند

می روم از خویشتن بیرون شوم، در پی لیلا رخی مجنون شوم

گفت و شنود های همیشگی و بی پایان من و مادرم قبل از برنامه و مثل همیشه صحبتهایش را با جمله همیشگی اش وقتی می بینید حریفم نمی شود تمام می کند :«من کی سنی یورا بیلمم آللاها تابشیردیم بیلن»

ساعت چهارونیم صبح است و معبود دم در خانه مان منتظر است کمی لفتش می دهم شاکی می شود می گویم«همیشه شعبان یک بار هم رمضان» چیزی نمی گوید

ادامه نوشته

گزارش برنامه دماوند‏(جبهه شمالی)‏

مقدمه

این برنامه با هدف شناسایی جبهه شمالی قله دماوند جهت اجرای برنامه زمستانی در تاریخ 7/8/87 تا 10/8/87 برگزار شد. نفرات شرکت کننده در این برنامه:

منصور افشاریان(سرپرست)، رضا لطفی رضایی، فواد حبیبی،فریده تاران، سعید کریمی،جواد نعمتی، سمیه یکتاوحیدی پور،مسعود بهرامی، سیاوش انصاری و اینجانب محسن سعیدزاده

....

ادامه نوشته

گزارش برنامه صعود ناموفق به قله سبلان

مقدمه

این برنامه با هدف صعود به قله سبلان از دو مسیر گرده و یخچال شمالی اجرا شد. افراد شرکت کننده در این برنامه برای مسیر یخچال عبارت بودند از: فواد حبیبی،فرشاد اسماعیل زاده، اینجانب (محسن سعیدزاده) و سعید کریمی و نفرات شرکت کننده برای مسیر گرده: مسعود بهرامی، سیاوش انصاری، اشکان علی محمدی، امیرحسین تهذیبی،  بهنام عونی و  حمید...

ادامه نوشته

گزارش مرحله دوم اردوی انتخابی تیم ملی امید کوهنوردی ایران

گزارش مرحله دوم اردوی انتخابی تیم ملی امید کوهنوردی ایران

 

 

محل اجرای برنامه: البرز مرکزی

زمان  اجرای برنامه: 25 الی 27 مرداد 1387

مقدمه

دومين مرحله اردوي انتخابي تيم ملي اميد ويژه آقايان دو هفته پس از مرحله اول كه با شركت 62 نفر آغاز شده بود با گزينش 18 نفر ...

ادامه نوشته

گزارش پیمایش مسیر زنجان ماسوله

برای طرح گزارش برنامه ما باید به قدری عقب تر برگشت یعنی زمانی که ما تصمیم به انجام این برنامه گرفتیم .

اول تصمیم براین بود که ما درهنگام تعطیلات نوروزی این برنامه را به انجام برسانیم ولی با تحقیقات به عمل آمده معلوم شد که میزان بارندگی در این روزها بسیار زیاد است بنابراین مجبور به عقب انداختن برنامه شدیم ؛ تا این که نفرات آماده همکاری شده و قول همنوردی را به ما دادند البته برای تاریخ 31/3/85 ، سرانجام روز موعود فراررسید .

یک روز قبل از برنامه همنوردان یک جا جمع شدیم تا هماهنگی های پایانی صورت پذیرد اما متاسفانه آقای امیر ملک امیری به دلیل مصدومیت در یکی از برنامه های آماده سازی اخیرمان نتوانست در این برنامه حضور پیدا کند ؛ (من ، مسعود بهرامی ، سیاوش انصاری و حمید حسنی) صحبت های پایانی و هماهنگی های لازم را به عمل آوردیم و برای حرکت در فردا آگاهی لازم را برای انجام برنامه کسب کردیم . فردای آن روز یعنی 31/3/85 به علت اینکه من امتحان داشتم قرارمان به تاخیر افتاد (ساعت12). وقت قرار فرا رسید همه چیز مساعد بود ولی  با بد قولی یکی از همنوردان (حمید حسنی) مواجه شدیم . ما لوازم عمومی را که در اختیار ایشان بود از دست دادیم که موجب به مشکل برخوردن ما در طول برنامه و سختی هایی شد که اگر وسایلی که آوردن آن ها برعهده آقای حسنی بود را داشتیم قطعا آن مشکلات برایمان پیش نمی آمد .

سرانجام حرکت خود را از «روستای پایین کوه» آغاز کردیم. بعد از 1 ساعت راهپیمایی به منطقه «وای وای گدیکی» رسیدیم و سرعت خودرا زیاد کرده و در عرض 45 دقیقه خود را به «روستای تهم» رساندیم . بعد از کمی پیاده روی اتومبیلی پیدا کردیم تا به وسیله آن به «آق گدیک» برویم که حدود 15 دقیقه طول کشید . از آنجا با پیاده روی یک ساعت و نیمی خود به «روستای گومان» رسیدیم . روستاییست ییلاقی که در میان درختان انبوه گردو و فندق پنهان شده است .در این منطقه برای صرف نهار توقف کردیم ولی به دلیل به همراه نداشتن وسایل لازم مثل اجاق خوراک پزی و روشن کردن آتش کمتر از 2 ساعت وقت خود را در این توقف از دست دادیم و حدود ساعت30/5 حرکت کردیم و به دلیل تحقیقاتی که از قبل انجام داده بودیم و فاصله زمانی بین «روستای گومان» تا «روستای شیرمشه» 2 ساعت برآورد شده بود امیدوار شدیم که تا قبل از تاریکی هوا به «شیرمشه» برسیم . ولی علی رغم سرعت بالا و تلاش بی مثالی که انجام دادیم نتوانستیم در کمتر از 3ساعت و 15 دقیقه به مقصد برسیم و بنابراین به تاریکی خوردیم و با نور کم فروغ چراغ پیشانی با گیرکردن در بوته های تمشک و تارهای عنکبوت و بسیاری از مشکلات حدود ساعت 45/8 به «روستای شیرمشه» رسیدیم و کمپ شبانه خود را برپا نموده و شب را آنجا سپری کردیم . مسیر گومان تا شیرمشه مسیریست که با مالرویی مشخص در دره ای سبز پوشیده از درختان انبوهی که اغلب گردو و فندق و بعضی وحشی هستند و در خط القعر دره رودی پرآب و زیبا قرار دارد طول مسیر هم پر از بوته های تمشک است . و روستای شیرمشه روستاییست که از لحاظ موقعیت و بزرگی و سبزی بسیار شبیه گومان بوده و در این فصل سال هردو روستا تقریبا خالی از سکنه هستند .صبح روز بعد ساعت 4 بیدار شده و بعد از حدود 1 ساعت حرکت خود را شروع کرده و تا «روستای ایچ» پیاده روی کرده و از آنجا به وسیله اتومبیلی به درام و از آنجا با اتومبیلی دیگر به نوکیان رفتیم . از نوکیان در مسیر رودخانه حرکت کردیم و پس از 45دقیقه به تقاطعی رسیدی که رودخانه با رودخانه دیگری برخورد می کرد . باید از رودخانه عبور می کردیم و به طرف دیگر آن رفته و به طرف ییلاق سیاب حرکت می کردیم ولی روخانه صعب العبور بود و به سختی از آن عبور کردیم و پس از رد کردن گردنه به ییلاق سیاب رسیدیم و نهار را در همان جا خوردیم و سپس به طرف گردنه زنجان ماسوله حرکت کردیم و در زیر  روشنایی کم فروغ و گرگ و میش عصر پنج شنبه به نزدیک گوسفند سرا رسیدیم البته ناگفته نماند که شیب تندی که از قبل از وجود آن باخبر شده بودیم را برای فردا گذاشتیم چون در آن تاریکی کمی خطرناک می نمود . شبی خاطره انگیز و پر سروصدایی را گذراندیم و صبح پنج شنبه حدود ساعت 7 آماده طی مسیر پایانی را کردیم البته ناگفته نماند که در شیب تند سرازیری قبل از گوسفند سرا مچ پای من آسیب دید و این آقای بهرامی بود که با تجربیاتی و آموزش هایی که درمورد کمک رسانی به مصدومین دارد به کمکم رسید و من به سختی ادامه مسیر را طی کردم کمی پایین تر از منشا رودخانه زمین مسطح گوسفندسرا بود که رخ نمایی می کرد و در امتداد رودخانه حرکت کرده و به جنگل زیبایی رسیدیم و پس از گذر از این منطقه زیبا و رویایی به مقصد نهایی خود یعنی ماسوله رسیدیم . هنوز مدت زیادی در شهر نبودیم که یکی از آشنایان آقای سیاوش انصاری را در شهر دیدیم و وقتی متوجه شدیم که می توانیم با اتومبیل ایشان به زنجان برگردیم همه نگرانی هایمان در مورد اینکه با مشکلی که برای پای من به وجود آمده چطور باید مسیر برگشت را بگذرانیم از بین رفت و به راحتی به زنجان رسیدیم .

در پایان جا دارد از زحمات دلسوزانه آقای حاج مجید دربانی که واقعا استادی را در حق ما تمام کردند و راهنمایی های آقای حسن ملکی و آقای حسن مدقالچی و دیگر عزیزانی که ما را برای انجام هرچه بهتر این برنامه کمک رسانده اند صمیمانه تشکر کنیم .

گزارش صعود سراسری زمستانی الوند

عشق به کوه و کوهنوردی عشق به مقاومت ، صبر و نیکدلی است

با یادی از همه آن هایی که جان در ره این عشق از کف دادند...

برنامه کوهنوردی الوند همدان از طریق هیئت به گوش ما رسید ما هم از اینکه هیئت به ما بها داده و ما را لایق این برنامه دانسته است بسیار خوشحال شدیم . به هیئت رفتیم و در صحبت با آقای حسن مدقالچی از کم و کیف این برنامه آگاه شدیم ولی این وسط یک مشکل بزرگ برای من بود و آن هم مقارن بودن روز حرکت با امتحان پایان ترم درس 3 واحدی من بود ولی از آنجایی که برای من همیشه کوهنوردی از دیگر چیزها اولویت بیشتری داشته است عشق به کوهنوردی باعث شد که درس را حذف کرده و رهسپار همدان شوم .

روز قبل ار حرکت یعنی 2/11/84 در هیئت وسایلی را که کم داشتیم و لیست وسایلی که باید داشته باشیم را از هیئت گرفتیم با زحمت های آقای مدقالچی همه بچه ها مجهز شدند و رفتیم تا برای فردا آماده شویم .

روز حرکت یعنی 3/11/84 صبح زود همه افراد گروه : آقای حاج مجید دربانی آقای حسن مدقالچی آقای ولی الله مرادخانی آقای سیاوش انصاری خانم سرور خانم نظریان آقای حمید حسنی آقای امیر ملک امیری آقای حسین مقدم آقای بهزاد معصومی و من جمع بودیم وپس از دقایقی معطلی معمول با اتوبوسی به سمت همدان حرکت کردیم . در بین راه از مناظر و کوه های اطراف همدان بسیار لذت بردیم و تا خود همدان با آقای مقدم و حسنی درمورد کوه های اطراف بحث می کردیم تااینکه رسیدیم به مقصد.

به همدان که رسیدیم در ترمینال به وسیله چند تاکسی به محلی که برای اسکان ورزشکاران در نظر گرفته شده بود که فکر می کنم مرکز تربیت معلم همدان بود رفتیم . به آنجا که رسیدیم به دلیل زود آمدن ما هنوز خوابگاهی برای ما در نظر گرفته نشده بود و ما در نمازخانه ی آن محل همراه با گروه های کوهنوردی سایر استان ها اسکان گزیدیم و مشغول خوردن ناهار و دیگر کارهای شخصی شدیم .

 سپس حدود ساعت 2 بعدازظهر ما به محل خوابگاه خود در همان مجموعه رفتیم یک خوابگاه 8 تخته تقریبا مناسب که در آن روز آقای ملکی و آقای سیدحمید صدیقیان هم به ماملحق شدند . که از تجربیات و دانش ایشان بسیار بهره برده و چیزهای بسیاری یاد گرفتیم .

ما آن روز را به گشت و گذار در شهر و رفتن با اعضای گروه به فروشگاه وسایل کوهنوردی و دیگر کارهای متفاوت گذرانیدیم شب آن روز پس از خوردن شام مشغول جمع کردن وسایل کوله ها و دیگر صحبت ها شدیم که آقای دربانی بسیار به ما کمک کرده و وسایل کوله های ما را دوباره جمع کردند و به ما آموزش های بسیاری در مورد جمع کردن وسایل کوله دادند.

فردای آن شب یعنی صبح روز حرکت به سمت کوه همه بیدار شده صبحانه ی مختصری خورده و وسایل خود را جمع کرده و با اتوبوس های در نظر گرفته شده به سمت سالن بوعلی تربیت بدنی که مراسم افتتاحیه قرار بود در آنجا برگزار شود رفتیم در آن محل مراسم افتتاحیه و تقدیر از پیشکسوتان این ورزش برگزار شد . در ابتدای آن مراسم گروه سرعت همدان برای صعود چند ساعته به قله الوند داخل سالن شد و پس از زدن یک دور در داخل سالن به سمت الوند رهسپار شدند تا بتوانند تا پایان مراسم افتتاحیه قله را صعود کرده و به سالن برگردند که چنین هم شد در آن مراسم همچنین از پیشکسوتان و افتخارآفرینان این ورزش تقدیر شد از جمله آقای حسن نجاریان .

سپس رژه تیم های استان ها شروع شد و تیم های مختلف در داخل سالن همراه با تابلویی که نام استانشان روی آن نقش بسته بود رژه می رفتند تیم ما هم با بچه های عاشق و شیفته این ورزش با علاقه خاصی ابهت خود را نشان می داد . و می رفتیم تا کم کم به خارج سالن و محل استقرار اتوبوس های حرکت به سمت پای کوه نزدیک شویم .

از سالن خارج شدیم و دو یا چند گروه شدیم تا گروهی به سوی قله کمرلرزان گروهی به سوی قزل ارسلان و گروه های دیگر به سمت قله های دیگر رهسپار شوند گروهی که من در آن بودم تشکیل می شد از آقای حاج مجید دربانی آقای سیاوش انصاری آقای حمید حسنی -آقای بهزاد معصومی آقای امیر ملک امیری آقای حسین مقدم و من که با 46 نفر دیگر از استان های دیگر به سرپرستی آقای مقدم از پیشکسوتان و استادان کوهنوردی که اهل خود همدان هم بودند در ابتدای مسیر مستقر شدیم .

 

پس از کمی صحبت کوتاه به راه افتادیم گروه 53 نفره ما خیلی آرام و متین از مسیری کم هیجان به راه افتاد ولی در همین گروه آرام که شبیه اقیانوس در یک روز آفتابی می نمود اگر تک و توک موجی هم در این اقیانوس پیدا می شد و آن را به نشاط دعوت می کرد بچه های گروه زنجان بودند که با آواز های ((ماشالله تیم)) و ((ماشالله بچه ها)) گفتن ها خود را بسیار با نشاط و خستگی ناپذیر نشان می دادند .

تا اینکه پس از 2 تا 3 ساعت کوهپیمایی در برف تقریبا سنگین راه به تاریکدره محلی که قرار بود آن بعدازظهر و شبش را در آنجا بگذرانیم رسیدیم پس از رسیدن بچه های عقب مانده ی لرستان و دزفول به تاریکدره آقای مقدم سرپرست محترم تیم شروع به صحبت کردند .

بچه ها پس از اتمام سخنان ایشان شروع به زدن چادر کردند و بلافاصله در چادر قرار گرفتند تا ضمن تجدید انرژی از دست رفته استراحتی کنند تا برای کوهپیمایی سنگین فردا آماده شوند .

عصر آن روز آقای مجید دربانی به همراه سیاوش انصاری و امیر ملک امیری در چادر (Camp) خود و من به همراه بهزاد معصومی و حسین مقدم و حمید حسنی در چادر (K2)  خود قرار گرفتیم غافل از مصیبتی که قرار است به آن دچار شویم . غافل از کولاک سنگینی که شب قرار است اتفاق بیفتد و مقاومتی که چادر ضد آب و ضد توفان!!!!!! ما از خود نشان خواهد داد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! .

 

فکر می کنم تصویر کاملا گویای حقیقتیست که آن شب اتفاق افتاد مصیبتی که ما چهار نفر در آن گرفتار بودیم البته ناگفته نماند که چادرهای بعضی از گروه های دیگر و استان های دیگر هم شکسته بود ولی هیچ کدام از آن چادرهای کیفیت چادر ما را نداشت و مثل چادر ما نمی توانست نم و رطوبت را از خود عبور دهد . واقعا ما آن شب به ضد آبی و ضد طوفانی چادر خود و همچنین ضدآبی کیسه خواب های خود مخصوصا کسیه خواب من که از نوع پر بود پی بردیم و معنای واقعی آن را فهمیدیم . من مجبور بودم ساعتی یکبار از چادر خارج شوم و به وضعیت چادر خود و برف های انباشته شده در اطراف و روی آن رسیدگی کنم.

بالاخره هرچه بود بدون دقیقه ای خواب و استراحت ساعت 5 صبح عزم جمع کردن چادرها و رفتن به سمت پناهگاه کردیم که شاید در حدود 600 متر یا کمی بیشتر از محل کمپ چادرهای ما فاصله داشت طوفان و کولاک شدیدی بر فضا حاکم بود به طوری که نزدیک به 50 دقیقه طول کشید تا ما فاصله چند صدمتری خود تا پناهگاه را پیموده و به آنجا برسیم در بین راه از شدت طوفان ایستاده و حتی مجبور می شدیم برگردیم و پشت سنگی پناه بگیریم در هر صورت به آنجا رسیدیم آقای حسنی کنار کوله هایی که با خود آورده بودیم ماند و من و آقای مقدم دوباره به محل چادر خود برگشتیم تا اگر کاری از دستمان برمی آید انجام دهیم در طول این مدت که خیلی بیشتر از 1 ساعت بود آقای معصومی هنوز موفق نشده بود با تمام سرعت عملی که در بستن و باز کردن چادر دارد آن را ببندد تا اینکه با کمک بچه ها این کار انجام شد و در راه پناهگاه به بچه های دیگر تیم ها کمک کردیم افرادی که برخی کاملا زیر برف مدفون شده بودند برخی زیر چادر شکسته و آوار برف مانده بودند . در هر صورت پس از گذراندن حدود 24 ساعت در پناهگاه و به دلیل برف و کولاک سنگین اجازه صعود نیافتیم .

   

 و صبح روز بعد یعنی 6/11/84 به سمت شهر حرکت کردیم که در بین راه بازهم بچه های زنجان بودند که پیام آور شادی نشاط و انرژی برای همه بودند .

 

 تا اینکه نزدیک های ظهر همدان رسیدیم و مستقیما با اتوبوس های تعبیه شده به همان محل سالن بوعلی رفتیم ولی به دلایلی که نفهمیدیم مراسم اختتامیه برگزار نشد ولی ما فرصت یافتیم تا با کسب اجازه از سرپرست خود آقای مجید دربانی گذرا سری به مزار ابوعلی سینا بزنیم .

برگشتیم به دیگر بچه ها ملحق شدیم و پس از رسیدن خانم ها آماده حرکت به سوی ترمینال و سپس زنجان شدیم که متوجه شدیم نه ما بلکه هیچ کدام از 900 نفری که در این صعود سراسری شرکت کرده بودند نتوانستند قله ای را بزنند .این هم عکسی است که با آقای ریاحی دوست دزفولی خود که خیلی انسان متواضع و نیک منشی بودند گرفتم .

به امید صعود های دیگر ....