گزارش

اولين اردوي  تيم هاي ملي كوهنوردي ايران

 

 

22-24 مهر 88

البرز مركزي

محسن سعيدزاده

 

هنوز بر سردوراهي رفتن يا نرفتنم كه مدارك يكي يكي آماده مي شوند. نمي توانم تصميم بگيرم مثل هميشه. يك طرف علاقه و تمايل بي پايان براي بودن و در طرف ديگر هزار و يك مشكل كه شمردنش شايد فقط يادآوريشان مي كند.

گويا مثل دفعات پيش قرار نيست من تصميمي بگيرم و كاري كه بايد بشود خواهد شد. سه شنبه  است و من  همراه با حسين مقدم، بهنام سلحشوري و سعيد كريمي چهار شركت كننده زنجاني هستيم كه جهت شركت در اولين اردوي انتخابي تيم هاي ملي براي صعود هاي سال آينده (89) رهسپار تهران مي شويم. ساعت 6:30 عصر با يك سمند جاده اي به تهران مي رويم و شب را در منزل يكي از دوستان كوهنورد مي گذرانيم و ساعت 5 صبح روز بعد (چهارشنبه 22 مهر 88) جلوي مجموعه ورزشي شيرودي هستيم. ثبت نام ساعت 6 شروع مي شود و ساعتي زود رسيده ايم. عده اي قبل از ما نير آمده اند. بالاخره ساعت 6 مربيان و مسئولان فدراسيون مي آيند و دربهاي مجموعه ورزشي باز مي شود. كار ثبت نام 2 ساعتي طول مي كشد. دقايقي از 8 گذشته به طرف دو اتوبوسي كه  براي انتقال كوهنوردان در نظر گرفته شده حركت مي كنيم.

-جمعا 41 نفر ثبت نام كرده اند.

اين را آقاي شعاعي (رئيس فدراسيون) در جواب سوال حسين عنوان مي كند.

انتظار شركت نفرات بيشتري را داشتم. ولي بي شك همگي صاحب انگيزه و توانايي بالايي هستند.

ساعت 10 صبح در ديزين پياده مي شويم و آقاي اولنج (سرپرست و مربي برنامه) صحبت هاي آغازين را مي كند و معيارهاي امتياز دهي نفرات را به اين صورت اعلام مي كند:

•        قدرت بدني

•        تسلط در مسيرهاي فني

•        حس همكاري

ساعت 10:25 با حركتي آرام به سمت قله كلون بستك حركت مي كنيم. چهره هاي آشناي زيادي ميان نفرات شركت كننده هستند. رضا بهادراني-رضا آياز-ايرج معاني-احسان رحيمي-سعيد حاجي بيگلو- رضا سليماني - حميد سنجري و چند اسم آشناي ديگر كه به دليل موجه در غيبت بودند و گويا از اردوي دوم اضافه خواهند شد: سمكو-حميد ناييني –عظيم قيچي ساز و محمود هاشمي.

ساعت 12 در گردنه يك ساعت براي نهار توقف داريم. و ساعت 1 حركت دوباره آغاز مي شود سرعت تيم آرام و با ريتمي ملايم است. ساعت 2:08 بعد از ظهر روي قله كلون بستك هستيم.دقايق كوتاهي استراحت و حركت به سمت شرق و خط الراس سركچال ها.

خط الراس كلون بستك به سمت سركچال ها

ساعت 5 را گذشته كه در گردنه زير سركچال 1 دستور برپايي چادر داده مي شود و خيلي زود چادرها برپا مي شود. آقاي اولنج تذكر مي دهند كه در مسير آب نيست و اگر كسي كمبود آب دارد بهتر است از نزديكي هاي قله سركچال يك كه كمي برف داشت برف بياورد و آب كند. من كه پيش بيني چنين وضعيتي را كرده بودم آب كافي بهمراه دارم حسين نيز كه با من هم چادر است همينطور. برخلاف اردوهاي پيش زمان زيادي براي استراحت داريم و در اين فرصت با دوستان گرم ميگيريم و از هر دري سخني مي گوييم. يادي مي شود از اردونشينان پيشين زنجان كه دوستان قديمي تر اردو جوياي ايشان مي شوند. ميثم آراميده – جليل عباسي و جلال ركابي.

اولين شب ماني زير سركچال 1

ساعت حركت صبح فردا هم اعلام مي شود 5 بيدارباش و 6 حركت و آنطور كه بويش مي آيد خبري از خشم شب نيست. شام مفصلي مي خوريم و خيلي زود به خواب مي رويم.

ساعت هنوز 6 نشده كه همه چادرها جمع شده و حركت در همان امتداد غرب به شرق از پي گرفته مي شود. سركچال 1-2 و3 هميشه از سركچال 3 نماهاي زيبايي از دماوند ديده مي شوند و اينبار نيز همينطور مي شود و دماوند چهره زيبايي از خويش مي نماياند. به سمت گردنه ورزا پايين مي رويم يكي از شركت كنندگان شيرازي كه تقريبا از ديگر دوستان سن وسال بيشتري داشت از ادامه مسير انصراف مي دهد و به دستور سرپرست همانجا مي ماند. مي شود حدس زد كه ما نيز همينجا برخواهيم گشت. از يال جنوب به شمال قله برج بالا مي رويم . پس از عبور از آن به ابتداي تيغه ژاندارك مي رسيم. نفرات جلويي عبور مي كنند ولي حركت رفته رفته كند شده و بالاخره تيم كلا مي ايستد من كه در انتهاي صف با ايرج معاني هستم كنجكاو مي شوم كه دليل اين توقف چيست؟ تا اينكه متوجه مي شويم عده از نفرات در عبور دست به سنگ از روي تيغه مشكل دارند!!! به همين دليل آقاي اولنج بقيه تيم را برمي گرداند. ياد اردوي سال پيش تيم اميد افتادم كه حتي فرصت نكرديم باتوم هايمان را جمع كنيم و همانطور كه با دو آمده بوديم با همان سرعت از تيغه گذشتيم و به قله رفتيم. آقاي اولنج بسيار ملاحظه تيم را مي كند و انگار قصد اذيت كردن نفرات را ندارد و گرنه خوب مي دانم اگر بخواهد براحتي مي تواند اشك همه را دربياورد.

ابتداي تيغه ژاندارك

 به سمت گوسفندسراي ورزا برمي گرديم و قرار مي شود تا نفرات به قله رفته برگردند به پاي سركچال 3 برويم و دوستي كه آنجا مانده بود را با خود بالا بياوريم. با رفت و برگشت ما نفرات به قله رفته نيز برميگردند و دستور برپايي چادر داده مي شود. ساعت نزديك 5 بعدازظهر است كه داخل چادرها مي رويم. خبري از خستگي و ناراحتي هاي معمول اردوها نيست.

مكان شب ماني دوم - گردنه ورزا

 زمان زيادي براي خواب و خوراك داريم. شب به چادر بهنام و سعيد مي رويم و دور هم شام مي خوريم و بگو بخند. زمان بيداري صبح اعلام مي شود 6 بيداري 7 حركت!

جمعه (24مهر) ساعت 7 صبح چادرها جمع شده و نفرات آماده حركت هستند. آقاي اولنج صحبت هايي درباره دلايل عدم سختگيري در اين اردو عنوان مي كنند. و اعلام مي كنند كه اردوي هاي بعد با اين اردو متفاوت خواهند بود. و از نفرات خواستند تا خود را براي اردوهاي بعد آماده كنند.

حركت به سمت دره جنوب به شمال و به سمت لالون آغاز مي شود و پس از حدود 3 ساعت حركت آرام ساعت 11:10 به لالون مي رسيم و با همان دو اتوبوس به سمت تهران حركت مي كنيم.