عکس خاطره ای

عکسی از برنامه پیمایش مسیر زنجان ماسوله در زمستان توسط گروه توحید سال ۱۳۶۷

و متنی از فرهاد دینیان:


یاد ایام :مرور عکسهاوخاطرات گذشته همیشه جالب و جذاب بوده بخصوص که تو حال و هوای زمستونی وبقولی یاد آور "توده لیک زمانی باشه"!
آره منظورم برنامه زمستونی از نوع عتیقه اشه با کلی برف وتا دلت بخواد سرما.
از شوق تهیه یه کوله پشتی زین دار اونم دست ساز دائی سعید تا مکافات تهیه یه کیسه خواب ارتشی ویا که اگه کمی خوش شانس ومایه دار بودی امریکایی که خود خواهانه کوله تو قبضه کنه وحسرت بر داشتن دوتا نون اضافی رو به دلت بزاره از عشق روغن مالی یه پوتین سربازی کار کرده وقبراق برا روز برنامه تا وحشت حمل یه چادر برزنتی با تیرکهای زمختش از وسواس تهیه یه پریموس نفتی با اون همه ادا اطوارش تا حسرت شب نشینی زیر نور فانوس وحس دلچسب یه لیوان چای هیزمی تو کلبه حاجی یدی گومانی وصدای دلنشین سید رسول: داغلارین باشی آگولوم قیشدا قار اولار.... یادش بخیر

اين كوهنورد آينده دار

يكي از كاربران وبلاگ در كامنتي صعودهاي شاخص و خوب زمستانه  كه مدت هاست از كارنامه ايراني ها رخت بر بسته را هيمالياي ايراني نام برد و اين صعود ها را لازمه و پيش نياز رفتن به هيماليا دانست كه به حق سخن درستي است.

جعفر محمدي  كوهنورد 25 ساله زنجاني سالهاي زيادي از كوهنوردي حرفه اي اش نمي گذرد اما در همين مدت كوتاه توانسته است با تلاش و پشتكاري كه از خود نشان داده يكي از صعود هاي هيماليايي خود را در ايران انجام دهد.

اين كوهنورد با انگيزه و آينده دار با تمرين هاي مستمر، تلاش بسيار و قرار گرفتن در يك تيم خوب امسال صعود زمستانه اي به قله علم كوه از مسير گرده آلمان ها داشت. كه آشنايان بر فن مي دانند چنين صعودي چقدر بزرگ و قابل تحسين است. 

براي اين كوهنورد خوب زنجاني زلال قله ها را آرزو مندم.

مراقب نقاب ها باشيد...!

نه فقط در كوهنوردي...كه همواره در زندگي مراقب نقاب ها باشيد...!

در عرف ما نشستن یک مرد فاجعه است

ما میرویم چون دلمان جای دیگر است 
ما می رویم هر که بماند مخیر است

ازسادگی است گر به کسی تکیه کرده ایم 
اینجا که گرگ با سگ گله برادر است

ما می رویم،ماندن با درد فاجعه است 
در عرف ما نشستن یک مرد فاجعه است

اینجا دگرچه باب من و پای لنگ نیست 
باید شتاب کرد مجال درنگ نیست



حق با تو بود ماندمان عاقلانه نیست



اگر اين هفت خوان لعنتي تمام شود و بتوانيم از هزارتوي پيچ در پيچ گراني آذوقه و حمل و نقل و كمبود لوازم جان سالم به در ببريم شايد، پنجشنبه راهي باشيم...هركجا هستيد لبتان پرلبخند بدي هايمان را به خوبي هاي نداشته مان و به قلب بزرگتان ببخشيد بدرود تا دوشنبه

مي توان كوهنورد بود...

مي توان كوهنورد بود...

سمبله، عكس از سعيد زباني


می توان در راه قله ( در کشاکش رفتن یا نرفتن ) مبانی عشق را مرور کرد .

می توان نقشه خوانی آموخت و پیوسته راه در خور و درست تر را باز شناخت .

می توان باد گیری پوشید تا آنچه نباید در تن آدمی راه نیابد .

می توان در تاریکی غار (( خود )) را ندید .

می توان در صعود کلاهک ٬ شکوه نیروهای نهان آدمی را به چشم دید .

می توان کوشید که شب سردی را بدون کیسه خواب به خواب غفلت فرو نرفت .

می توان بر یالها با یاران سرودهایی خواند .

می توان در برابر پناهگاه ها ایستاد و تجسم احساس مسئولیت در برابر آیندگان را به چشم دید .

می توان از پا نهادن بر موری پرهیخت .

می توان از برکندن و بردن گلی زیبا هم پرهیخت ٬ میتوان آن را بو یید و یا تنها تماشا کرد .

می توان زخم دوست را بست .

می توان آب قمقمه را تقسیم کرد .

می توان نیم تنه خود را به رفیق داد .

می توان واپسین نفسهای زندگی را نیز در جستجوی نخ بهمن همنورد کشید .

می توان ــ در برنامه ــ چادری پر از مهر و صمیمیت کرد .

می توان با طناب به هم پیوست .

می توان با گره دو سر طناب ٬ دولا پیوندها را محکم تر کرد .

می توان به حمایت ایستاد.

می توان به حمایتچی اطمینان کرد .

می توان به هنگام سنگنوردی گیره گرفت ٬ خود را بالا کشید .

می توان به هنگام کوهپیمایی نیازهای خود را به کوله ای محدود کرد .

می توان آموخت توشه برداشتن را و هم بار خویش بر پشت خویش بودن را .

می توان چشید ٬ آن کس که بیشتر آب می نوشد ٬ بیشتر گرسنگی خواهد کرد .

می توان از شلاق طوفان نهراسید .

می توان در گروه حمله جنگیدن را آموخت .

می توان در گروه نجات بی پروا خود را به آب و آتش زد .

می توان در گروه پشتیبانی ایثار کرد .

می توان در گروه تدارکات بی سر و صدا نیاز دیگران را بر آورده ساخت .

می توان کوشید تا سنگی بر سری فرو نغلتد .

و می توان هنگام فرو غلتیدن سنگ با فریادی به هنگام و به جا مردم فرو دست را

با خبر کرد که(( آی سنگ )) .

می توان شقایقها را تنها تماشا کرد و شاید هم بویید ٬ اما هرگز نچید و گذشت .

می توان بر روی اهل راه لبخند زد .

می توان دست همنورد را فشرد .

میتوان گفت(( سلام ))٬ می توان گفت :

(( نخسته یاران! ))

می توان گفت :

((سلامت باشید . ))


«فريد عباسي»

خاطره ای از رضا زارعی

رضا زارعی در وبلاگ خود می نویسد:

"توی برنامه راکاپوشی زمانیکه به ده "ژاگلوت" رسیدیم. مردم ده برای حمل بارمون به مرکز ده آمدند. از یک طرف براشون جالب بود تیمی از ایران را ملاقات خواهند کرد و از طرف دیگر می توانستند برای چند روز حقوق خوبی دریافت کنند. اونها زمانیکه متوجه شدند تیم ما دارای پزشک است -در واقع منصور پزشک یار بود- تمام زنها و بچه های بیمار ده را هم جمع کردند. تو این بین یک پیرمرد که بهش می خورد بزرگ ده هم باشه به همراه چند نفر پیش منصور آمد. به جرات می شد گفت پیرمرده بالای 90 سال سن داشت. اون هزارو یک درد را برای منصور تشریح کرد تا درمان بشه. منصور هم که حسابی کلافه شده بود ابتدا قصد داشت با چند قرص سر و ته قضیه رو هم بیاره، ولی زمانیکه می خواستند پیرمرده رو ببرن در گوش منصور چیزی را گفت که باعث خنده منصور شد، اون هم برای اینکه پیرمرد بیچاره رو ناامید نکنه براش یک آمپول تجویز کرد و خواست تا اطاق را خالی کنند. بیرون اطاق بلوایی بود و همه می خواستند بدونن چطوری آمپول زده میشه. منصور هم پس از خوابیدن پیرمرد پاکستانی و نصب سوزن و سایر کارهای مقدماتی، گویی قصد پرتاب دارت را دارد، با آخریت توان آمپول را به پای پیرمرد بیچاره زد، به طوریکه صدای داد مرد بیچاره تا انتهای ده به گوش رسیده بود. خلاصه مردان ده بیمار را که برغم درد لبخند بر لب داشت کشان کشان بیرون بردند. وقتی از منصور پرسیدم چرا اینقدر محکم آمپول زدی؟

گفت: مردم دهات اگر درد آمپول را احساس نکنند میگن آمپولزنه ناشی بود و کارش رو بلد نبود و تجربه میگه باید به اونها آمپول را طوری زد که درد را احساس کنند!!"


كافه پرندگان

اين كه مي بينيد اسمش كافه پرندگان است..!

ابتكار جالب و قابل تقدير گروه طلوع

اگر به سمبله مي رويد ته كوله تان مشتي گندم هم بريزيد، كافه پرنده ها را رونق دهيد


آدرس دقيق: كوه سمبله، بالاتر از تابلوي يادبود مرحوم زماني (از مسير سمت راست)، كنار مسير سه رول

چند مي ارزي؟

مي گفت:

وقتي مي خواي قيمت خود را بداني اگر اخلاق داري عدد "1" را بنويس

1

توانايي هاي ديگرت هركدام يك "0" در مقابل آن "1" خواهند بود

10

مثلا اگر توانسته اي تا بالاي آن كوه بروي،  اگر سنت زياد است! يا مدركي گواهينامه اي چيزي داري براي هر كدام يك "0" بايد اضافه كني ...

1000


اما يادت باشد اخلاق كه نداشته باشي صفر هم نمي ارزي...

000

يك قانون من درآوردي و عرق شرمي كه بر پيشاني يك زنجاني نشست!

چيزي نزديك به 80 روز از اتفاق آن روز مي گذرد تا به امروز تصميم نداشتم چيزي در مورد آن بنويسم اما يادآوريِ تصادفي آن اتفاق بد در وبلاگ «ديواره بلند و انگشتان سرمازده» عرق شرمي كه آن روز برپيشاني من و هر زنجاني ديگري نشست را تازه كرد.

امروز شهرام عباس نژاد در مورد نام كافه كوه و جدل هاي اخير حول محور آن مطلبي در وبلاگش منتشر كرده و گريزي نيز به آن اتفاق زده است، بخوانيد:

"...آخرین بار در زنجان برای تشکیل کلاس پیشرفته سنگ از یک مربی رخصت گرفتم اما به قول محسن نامجو :" آخ اگه بارون بزنه " ، مجبور شدم برگردم تهران !..."

سه ماه پيش 5 جوان به قصد گذراندن دوره كارآموزي پيشرفته سنگنوردي از هفت خوان رستم رد شدند و با لطفي كه شهرام عباس نژاد به آنها كرد مقدمات برگزاري اين دوره را در زنجان فراهم كردند. دوره اي كه آخرين بار در زنجان حدود سه سال پيش براي 5 نفر منتخب! و بدون اطلاع رساني قبلي برگزار شده بود.

اما مسئول آموزش هيات كوهنوردي زنجان ارسال مدارك دوره براي فدراسيون را منوط به رخصت دهي! تنها مربي درجه 2 سنگنوردي در زنجان كرده و به قانون من درآوردي اي استناد نمود كه بنابرآن بايستي مربي بومي اجازه دهد كه مربي اي خارج از استان بتواند كلاسي در آن استان برگزار كند.!! 

سرتان را درد نياورم مربي اي كه كلاسش در تهران را كنسل مي كند، با پاي خودش 400 كيلومتر راه آمده تا در قبال دريافت نصف هزينه اين دوره براي 5 نفر كلاس برگزار كند و چندها ميليون تومان وسيله شخصي اش را مستهلك كند تا چند نفر چند تا چيز جديد ياد بگيرند از تنها مربي درجه 2 استان رخصت خواست كه كلاسش را برگزار كند و ايشان هم البته با رويي گشاده پذيرفت اما چون به خلوت رفت آن كار ديگر كرد...!

ايشان در ظاهر اجازه برگزاري دوره را به شهرام عباس نژاد دادند اما در صحبت با مسئول آموزش هيات كوهنوردي گفته بودند كه من راضي نيستم كسي اينجا دوره برگزار كند حتي وقتي كه  براي سفر چند هفته اي در حال ترك كشور باشم!

روز آخر دوره مان در مسير، حسين نظر را ديديم (مسئول صدور احكام فدراسيون كوهنوردي) او هم از شنيدن اين داستان تلخ و قانون من درآوردي! مربيان بومي خنده تلخي كرد و در واقع به حال كوهنوردي اين شهر گريست!

همه اينها اتفاق افتاد اما نه اين 5 نفر دوره را از دست دادند (چون شهرام عباس نژاد علي رغم بي حرمتي اي كه به او شده بود تيم را به بنديخچال برد و با هر مشقتي بود تمام و كمال دوره را برگزار كرد) و نه چيزي از بزرگي هاي او كم شد اين وسط تنها چيز ناراحت كنند همان عرق شرميست كه در اول پستم گفتم و هنوز با يادآوري اين داستان بر پيشاني من و هر زنجاني ديگر مي نشيند.


كدام كافه كوه؟

به اين مطلب وبلاگ كوه نيوز توجه كنيد:


"با توجه به استقبال کاربران از راه اندازی شبکه اجتماعی کافه کوه، این شبکه به سرور داخل کشور منتقل شد. همچنین با ثبت آدرس اینترنتی cafekooh.com هم اینک شما می توانید به راحتی به این شبکه دسترسی داشته باشید."


نام «كافه كوه» در مالكيت معنوي كوهنويسانيست كه پنجشنبه آخر هر ماه گرد هم مي آيند و به دور از فضاي مجازي دور ميزي واقعي مي نشينند و باهم آشنا تر مي شوند.

استفاده از اين نام در حاليكه يكسال از شروع فعاليت آن مي گذرد بي احترامي به همه كافه كوهي ها و كوهنويسان است، خواستم بگويم بر عكس ادعايي كه در پاراگرف بالا كرده ايد ما هيچگاه از جايي كه نامش مسروقه است! استقبال نمي كنيم.

خشت اول گر نهد معمار كج               تا ثريا مي رود ديوار كج

جوان يعني مفري در تاريكي

اولين بار حدود دوسال پيش بود كه هيات كوهنوردي زنجان تصميم گرفت نه فقط به قصد ظاهري سازي بلكه عملا! بخشي از مسئوليت هاي خود را به جوانان بسپارد.

كميته تازه تاسيس غارنوردي كه ابتدا به شهريار بهزاديان پيشنهاد شد و بعد به محسن صنعتي. صنعتي آمد و سكان دار غارنوردي زنجان شد. از تك صعود ماناسلو و اردوهايش كه فاكتور بگيريم همگان به عينه ديدند كه در اين دوسال تنها بخش فعال هيات كوهنوردي زنجان همين كميته غارنوردي اش بود كه با اجراي برنامه هاي اكتشاف و پيمايش هاي مختلف به جمع آوري و متمركز نمودن پتانسيل ها پرداخت و مي توان گفت كارنامه قابل قبولي هم كسب كرد.

حركت مثبت صنعتي از آن جهت اهميت بيشتري دارد كه با اين نتيجه خوب دين خود را به همه جوانان به خوبي ادا كرد به طوري كه هميشه مي توان با تكيه بر فعاليت خوب او ادعا كرد كه اگر جوانان بيايند خواهند توانست.

دومين تجربه موفق اعتماد به جوانان مي تواند حسين مقدم باشد. جواني كه با انتخاب به سمت رئيس كميته كوهنوردي كه مي توان آن را موثرترين و مهم ترين كميته هيات كوهنوردي ناميد تحسين ها را متوجه علي گو رئيس اين هيات به سبب جسارت و اعتمادش به جوانان كرد.

چند ماهيست كه مقدم  تلاش براي جلب همكاري گروه ها و كوهنوردان مختلف براي اجراي برنامه هاي مستمر و بزرگ را آغاز كرده است. امسال صعود زمستاني گرده آلمانها در دستور كار اين كميته است پس از سال ها برنامه هاي كوهنوردي به طور منظم و مستمر اجرا مي شود و نفرات تازه نفس وارد چرخه مي شوند هر چند اين فعاليت ها در مقابل  آنچه كه بايد باشد بسيار ناچيز است اما در مقايسه با چند سال سكون و يا در مقايسه با كميته هاي خواب رفته ديگر جاي اميدواري ست.

يادي از صعودي خاطره انگيز

"ساعت 1:15 است كه زير سنگهاي گوگردي قله نشسته ايم و آخرين نفسها را براي رفتن روي قله ذخيره مي كنيم. 1:30 روي قله هستيم و بسيار خوشحال و ناباورانه...


پس از گرفتن چند عكس براي يادگار از لحظه هاي به يادماندني و خوشحال كننده قله و خداحافظي با سياوش و مسعود در حاليكه قطب نما در دست دارم روي كاسه قله به سمت شمال حركت مي كنم.

قبلا شنيده ام بودم كه اين قسمت برنامه نياز به دقت زياد دارد. چون كوچكترين اشتباه در پيدا كردن مسير فرود مساويست با افتادن در يخچال هاي ميان مسيري. مخصوصا يخچال دوبي سل در موازات مسير شمالي كه در چند جا با آن تلاقي هم مي كند و يادم هست در صعود پارسال جبهه شمالي چه مناظر خوفناكي از آن ديده بودم.

با احتياط بسيار كم كم پايين مي روم. نيم ساعتي كه پايين مي روم ديگر مطمئنم كه درست آمده ام چون مي توانم مسير شمالشرقي را در سمت راستم تشخيص دهم كوله سنگين دوبار مجبور به استراحتم مي كند. تا بالاخره در ساعت 4:30 به جانپناه پنج هزاري جبهه شمالي در ارتفاع 4664 متر مي رسم.

دو نفر در جانپناه كه قصد پايين رفتن دارند گويا نتوانسته اند صعود كنند. با چاي داغ و كمي خرما از من پذيرايي مي كنند كه در آن شرايط محبتي غيرقابل جبران بود.رفتنشان را عقب مي اندازند و مي نشينند تا كمي صحبت كنيم.

سعيد براتپور و فرزانه ؟؟؟ . كه پريروز از ناندل بالا آمده بودند و امروز پس از تلاشي 4 ساعته نتوانسته بودند به قله برسند و برگشته بودند و الان هم  قصد پايين رفتن داشتند. انگشتان دست يكي از آنها  كمي سرمازده و كرخت شده بود. پس از كمي صحبت و سعي براي بازگرداندن روحيه از دست رفته شان  با آنها خداحافظي مي كنم و سرگرم تهيه چاي و خوردن تنقلاتي كه براي شام با خود آورده ام مي شوم. هوا سرد است ولي از باد شديد روز خبري نيست. تنها هستم...تنها!

ساعت 6 صبح در حاليكه هواي بيرون بسيار سرد است حركت خويش را به سمت قله آغاز مي كنم كسي نيست كه دلخوش به نفس هايش باشم منم و من. سعي مي كنم روي پاكوب حركت كنم و از مسير خارج نشوم. كوله نسبتا سنگين و سردي هوا چندبار وادار به استراحتم مي كند. بالاخره در ساعت 11:15 به قله مي رسم. پس از 21 ساعت از آخرين باري كه روي اين قله بودم دوباره به قله دماوند رسيده ام.  سه نفر از كوهنوردان تقريبا مسن تهران را روي قله مي بينم كه به قصد صعود سرعتي و يكروزه بالا آمده اند به درخواست من عكسي از من مي گيرند و زود پايين مي روند. بايد خيلي زود پايين بروم سياوش و مسعود آن پايين منتظرم هستند..."


بخشي از گزارش صعود دو جبهه (شمالي و جنوبي) به دماوند (پاييز 88)


ازدواج سعيد براتپور و فرزانه محبي دو دوستي كه در اين برنامه با آنها آشنا شدم و ارتباطي كه ادامه يافت بهانه اي براي يادآوري اين برنامه خاطره انگيز بود براي اين دو عزيز دوست داشتني و همه همنوردانشان در «كلوپ يال» آرزوي موفقيت مي كنم.


گزارش و عكس هاي  اين برنامه را اينجا بخوانيد

بار ديگر...

به مباركباد ِ بازگشت روزهاي خوش...همه باهم انجمن




ايده: پوستري كه براي بازسازي ژاپن بعد از سونامي درست شد.

Anatoli!

آناتولي بوكريف...(اسطوره كوهنوردي من)

بوکریف برای اولین بار در سال 1989 در قالب تیمی از بهترین کوهنوردان روسیه قدم به هیمالیا گذاشت و 4 قله از قلل کانچن چونگا را صعود نمود.

او در عرض 6 سال در مجموع 21 بار ،7 قله 8000 متری را (هركدام چند بار) صعود نمود و حضورش در هر صعودی به خودی خود باعث افزایش شانس صعود میشد. قدرت بدنی او در صعود ها به حدی بود که به او لقب فوق بشر(super man) داده بودند.

در حادثه سال 1996 در اورست، بوکریف در هوای طوفانی و در حالیکه هیچکس حتی شرپاها و سایر راهنماها حاضر به خروج از چادر ها نبودند در ساعات 2 الی 3 نیمه شب به بعد سه تن از گم شدگان را در حوالی قله جنوبی یافته و به کمپ 4 در ارتفاع 7900 متری انتقال داد (کاری خارق العاده که باعث شد نشان تقدیر و تشکر را از کنگره آمریکا و همچنین نشان درجه یک فداکاری را از جانب کلوپ آلپاین آمریکا دریافت کند) اما با دیدن جسد دوست و کارفرمایش اسکات فیشر دچار چنان دلتنگی شد که تنها با صعود انفرادی سرعتی به لوتسه در یک هفته بعد توانست اندکی آرام گیرد .

در دسامبر 1995 در ماناسلو بعد از اینکه بهمن باعث سقوط او و دو همنوردش شد ( وتنها با هوشیاری بوکریف و استفاده بموقع از کلنگش نجات یافتند) گفته بود:به نظر نمیرسد شانس من از زندگی این همه باشد.مبادا که سهم شانس دیگری را ربوده باشم...

بعد از دو سال اما به نظر میرسید شانس او به پایان رسیده است...

مهمترین صعود های وی به دليل بلند بالا بودن ليست ممكن است از حوصله مطالعه شما خارج باشد اما خواهش مي كنم با دقت نظر تك تك صعودها را با دقت از نظر بگذرانيد تا معني واقعي يك هيماليانورد تمام عيار را درك كنيد صعود هايي كه هر كدامشان يك كار خارق العاده حساب مي شوند

( تمام صعود ها  غیر از یک مورد مشخص شده بدون کپسول اکسیژن صورت گرفته اند)

 1988: اولین تراورس رشته کوه پوبدا تا قلل توپوگرانوف

1989: 15 آوریل: کانچن چونگا 8556 متر ، مسیر جدید

20 آوریل تا 2 می: تراورس 4 قله از قلل کانچن چونگا از یانگ خانگ تا قله مرکزی

1990: فوریه: پوبدا 7439 متر، اولین صعود زمستانی

         می: دائولاگیری 8176 متر، هیئت اعزامی قزاقستان

1993:جولای: k2  تیم آلمان

1994: آوریل: ماکالو 8460 متر رهبر صعود

         می: ماکالو، صعود سرعتی

1995: می: اورست تیغه شمالی رهبر و راهنمای گروه انگلیسی

         اکتبر: دائولاگیری 17 ساعت و 15 دقیقه بهترین زمان

         دسامبر ماناسلو صعود زمستانی

1996: اکتبر: شیشا پانگما 8008 متر قله شمالی صعود انفرادی

         سپتامبر : چوآیو 8201 متر صعود انفرادی از جبهه شمالی

         10 می: اورست از مسیر جنوبی

         17 می: لوتسه صعود سرعتی انفرادی 21 ساعت و 16 دقیقه

1997: آوریل: اورست،رهبر تیم ملی اندونزی ( با!! کپسول اکسیژن)

         می: لوتسه 8516 متر

         4 جولای گاشر بروم ،2 8035 متر ،صعود سرعتی انفرادی 9 ساعت و 30 دقیقه

         7 جولای: برود پیک 8047 متر صعود انفرادی

 

«در کوه ها من آفرینش را جشن میگیرم.در هر صعودی دوباره زاده میشوم...»

                                                                                آناتولی بوکریف


منبع صعودها: ويكي پديا

رفع تعليق انجمن!

در عوالم خيالي و تصاوير در آن طرف شيشه قطار حاوي هيچ مفهومي با سرعت از جلو چشمانت عبور مي كنند. به قدري خسته اي كه حتي نمي خواهي روي فكر خاصي متمركز شوي منتظري تا كيلومترهاي آخر هم به پايان برسند تا اينكه لرزشي در جيبت باعث مي شود با بي تفاوتي موبايلت را جلوي چشمانت بياوري...

شماره را كه مي بيني با خود مي گويي اين صدمين اسمس تبليغاتي امروز است منتظري تا باز شود و زود دكمه Delete  را بزني اما....


حالت دگرگون مي شود، چنان شوقي وجودت را مي گيرد كه جابجا مي شوي و فقط مي خواهي تبريك بگويي، اول از همه به خودت و دوستانت كه در اين 4 ماهه در سايه تاريك اين تعليق چه ها نكشيده ايد در ميان اين شادي يكي از استاتوس هاي دو ماه پيشت يادت مي آيد... سكوت مي كنيم، اما فراموش نمي كنيم!

تبريك به همه دوستداران انجمن وقتي مي گويم همه...يعني همه!

حقايق... بدون پيش فكري!

اين دو پاراگراف را بخوانيد:

 

" ...اگر بخواهيم با رئيس فدراسيون هاي قبلي (آقاجاني و هوايي) مقايسه اش كنيم روحيه برون گرايي كه در ذات شعاعي است را نمي توان در آن دو نفر ديد. از مشخصه های تفکر وی به نسبت وقایع کوهنوردی کشور می توان به هراس وی از جریان کوهنوردی غیر فدراسیونی اشاره کرد . نمونه های بسیاری در تائید این مشخصه ی وی  می توان مثال زد. به طور مثال در سال اول حضور وی در ریاست فدراسیون کوهنوردی اگر به مصاحبه ها و سخنرانی های وی دقت کنیم و یک بار دیگر آرشیو این مصاحبه ها را از نظر بگذرانیم میتوان عدم میل شعاعی به رقابت درسطح 8000 متری را از لابلای کلامش یافت . وی بارها تاکید کرده بود که قصد دارد هیمالیانوردی پایه را در ایران گسترش دهد و تمایلی به تشکیل تیم های ملی و صعود های 8000 متری ندارد هرچند در این راه به زعم بنده شکست خورد. از سوی دیگر جریانی در کوهوردی کشور به راه افتاده بود که شعاعی گمان نمی کرد انچنان قوت بگیرد . آنهم جریانی بود به نام کوهنوردان مستقل که راه خود را نتوانستند از کانال فدراسیون پی بگیرند و تصمیم داشتند مسیری غیر از آنچه که فدراسیون ترسیم نموده است را در پیش بگیرند .

شعاعی ابتدا این جریان را جدی نگرفت اما صعود تیم نانگاپاربات باشگاه دماوند تا حد زیادی معادلات را به هم ریخت ! عده ای جوان و پر انگیزه در تلاش برای رقم زدن فصل نوینی از کوهنوردی کشور بودند . از سوی دیگر فدراسیون کوهنوردی در نخستین گام نتوانست آنچنان که باید راهشان را سد نماید . شعاعی نمی توانست نارضایتی خود را از این جریان مخفی نماید و حادثه ی مرگ زنده یاد نعمتی فضا را برای برون گرایی وی باز کرد ...

"



 اين ها  بخشي از مطلب بلند بالاي وبلاگ كوهستان در مورد عملكرد محمود شعاعي است. شخصي كه به زعم حقير مهم ترين و تاثيرگذارترين بخش عملكردش مربوط به مبارزه اش با جريان مستقل كوهنوردي كشور و اين اواخر هم كه تير خلاصش را بر پيكر نحيف انجمن كوهنوردان بوده است برجسته ترين قسمت كارنامه اش را به رخ همگان كشيد.

همه اينها نوشته شده اند بدون اينكه پيش فكري اي در مورد اتفاقات اخير انجمن كوهنوردان زنجان شده باشد نگارنده مطلب از جزييات اين اتفاقات در زنجان و نقش شعاعي و تيمش در آن بي خبرند. با چينش تكه هاي باقي مانده اين پازل در آينده به نقش اين تيم در تعطيلي انجمن در زنجان از ايجاد دو دستگي ظاهري تا لات بازي هاي دهه چهلي و بستن در دفتر انجمن در زنجان حتي با توسل به زور! بيشتر خواهم پرداخت.

توزيع كتاب راهنماي صعود قله هاي ايران در زنجان

به نقل از سايت رسمي انجمن كوهنوردان زنجان:

كتاب راهنماي صعود قله هاي ايران، تاليف زنده ياد فريدون اسماعيل زاده به همت انجمن كوهنوردان ايران و آقاي كيومرث بابازاده به مرحله چاپ و توزيع رسيده است.

توزيع رايگان اين كتاب در استان ها توسط نمايندگي هاي انجمن در آن شهرستان صورت مي گيرد به اطلاع عزيزان زنجاني اي كه قصد دريافت اين كتاب را دارند مي رساند جهت هماهنگي با مسئول روابط عمومي انجمن كوهنوردان زنجان آقاي حسين كريمي (09122417289) تماس بگيرند.





كيومرث بابازاده در سايت كوه نيوز در خصوص نحوه توزيع اين كتاب ها چنين نوشته است:

توضیح راجع به توزیع کتاب راهنمای صعود قله های ایران تالیف فریدون اسماعیل زاده

قصه اي ديگر از ماكالو

وبلاگ كوهستان ضمن انتشار فايل صوتي مصاحبه اقبال افلاكي در سال 1380 در مورد صعود احتمالي شان! به قله ماكالو و تعريف داستان هاي مهيج و احساسي از روي قله! مي نويسد:

"...

نکات جالبی در این مصاحبه هست که عدم صداقت آقایان به وضوح مشخصه در این متن چند نکته نظر من رو به خودش جلب کرد .

آقای افلاکی در این فایل عنوان میکنه که وی و محمد اوراز اولین نفراتی بودند که به قله رسیدند و کسی شاهد صحبتهای اوراز و ایشون نبوده !

خیلی جالب توجه بود در صورتی که همان زمان هم رضا زارعی در کتاب ماکالو هیولای سیاه هم عنوان کرده بود که اولین نفر به قله رسیده است .لازم به ذکر است آقای افلاکی سرپرست چندین برنامه ی 8000 متری بوده است ...

 تیم ماکالو سال 1380 برای صعود قله ی ماکالو تلاش کرد که بعد از آن برنامه اعلام شد تیم موفق شد به قله برسد . کتابی در این خصوص به قلم رضا زارعی تحت عنوان ماکالو هیولای سیاه چاپ شد که در سال جاری با بررسی فیلم ها و تصاویر منتشر شده کوهنوردان دنیا و کوهنوردان ایرانی مشخص شد که تیم موفق به صعود قله نشده است . پس از آن رضا زارعی اعلام کرد که هیچگاه تیم به قله نرسیده است و وی تنها فردی بوده است که به برج سنگی رسیده است و عکس ایشان هم در کنار برج سنگی مشخص بود . این درحالی است که هنوز کوهنوردانی همچو محمد حسن نجاریان در خصوص صعودهای ابهام آمیزش سکوت کرده است و همچنین اقبال افلاکی به عنوان سرپرست برنامه ی ماکالو از جامعه کوهنوردی به خاطر دروغ های آشکارش هیچگاه معذرت خواهی نکرد..."


تصويري از تلاش كوهنوردان اهل چك بر روي قسمت هاي پاياني قله ماكالو

نگرانم...

نگراني من از تو نه به اخبار كوه نيوز مربوط مي شود

 نه محافظه كاري فدراسيون

و نه دلگيري غروب هاي اين روزها


همين كه اسمس من را با «نجورسن» جواب نداده اي خودش يك دنيا نگراني دارد

كجايي آقا مهدي...

برگزاری دومین کارگاه آموزشی هیئت کوهنوردی شهرستان سنندج

از وبلاگ هيات كوهنوردي شهرستان سنندج:


در چارچوب برنامه های ارائه شده توسط هیئت کوهنوردی شهرستان سنندج و ارتقای سطح آموزشی کوهنوردان سنندج دومین کارگاه آموزشی رایگان این هیئت مورخ 91/8/15 در دفتر هیئت برگزار گردید.عنوان این کارگاه آموزشی"تجهیزات کوهپیمایی و خطرات کوهستان" بود که با حضور 53 نفر از کوهنوردان شهر سنندج برگزار گردید،نحوه استفاده از باتوم،نحوه مواجه با بهمن-صاعقه-سیل-طوفان و ... از گزیده مباحث ارائه شده در این کارگاه آموزشی بود. ضمنا آقایان لقمان رفیعی (ریاست هیئت)و شوان نصرت پور(دبیر هیئت) مدرسان دوره مذکور بودند."


اين حركت بسيار پسنديده هيات كوهنوردي سنندج را مي ستايم. تلاش براي برداشتن قدمي جهت آموزش كوهنوردان با انگيزه اي كه صرفا براي آموزش است در برخي از استان ها مخصوصا استان زنجان بسيار نادر است

متن خبر را دوباره بخوانيد، هيات كوهنوردي يك شهرستان مربي و كارآموز و كلاس و امكانات رزرو كرده تا به چند نفر چند نكته كوهنوردي بياموزد...همين! نه مدرك دهان پركني، نه آماري براي سازمان متبوع! و نه هندوانه اي زير بغل مسئول آموزش هيات شهرستان! همين

 از مسئولان هيات كوهنوردي سنندج كه با صرف هزينه و زمان و صرفا با انگيزه آموزش كوهنوردان زحمات برگزاري اين كلاس را كشيده اند  تشكر مي كنم.

هواي اينجا سرد است...

هواي اينجا سرد است... سرد
حال بي پناهي و بي كسي را نيز بدان بيفزا...

بخشي از خاطرات كارلوس پونر از ماناسلو 2009

بخشي از خاطرات كارلوس پونر از ماناسلو2009

در كمپ اصلي 4 كوه نورد جوان ايراني حضور دارند. آنها بسيار جوان، شاد و سرزنده هستند. تنها يك نفر از آنها قادر است كمي به زبان انگليسي صحبت كند! ماناسلو اولين تجربه 8000 متري ايشان مي باشد.
يكنفر از آنها كمي مذهبي است و هر روز براي خواندن نماز به سمت مكه مي ايستد. گرچه نخستين روز اشتباها" به جهت ديگري ايستاده بود! و پس از آنكه ما اين موضوع را به او يادآور شديم براي لحظاتي مشوش و دست پاچه شد! سپس او براي مشورت به سمت همنوردان خود رفت و در نهايت پذيرفت كه جهت پيشنهادي ما درست بوده است! او مجددا به نماز ايستاد و ما از عكس العملش به خنده افتاديم .....


منبع: http://kouheghaf.blogspot.com

انجمن كوهنوردان يا نمايندگي؟

چندي پيش مطلبي در اين وبلاگ منتشر شد در خصوص بداخلاقي ها با انجمن كوهنوردان ايران و در اين برهه با نمايندگي اش در زنجان، در اين راستا اخيرا ابهامي طرح شده در اين مورد كه نمايندگي انجمن در زنجان كه بيش از يك و نيم سال از فعاليت قابل قبولش مي گذرد قصد اعلام استقلال دارد و با استفاده از نام "انجمن كوهنوردان زنجان" خود را از نمايندگي انجمن كوهنوردان ايران خارج كرده است. هرچند صحبت از اين موضوعات در شرايطي كه كليت انجمن در تعليق سه ماهه به سر مي برد خيلي لازم به نظر نمي رسد و ما نيز با اينكه اين طرح ابهام اندي است صورت گرفته سكوت كرده بوديم اما با توجه به اينكه برخي از عزيزان از جمله سرور گرانقدرمان آقاي عباس محمدي به اين موضوع عكس العمل نشان داده و خواستار شفاف سازي در اين خصوص شده بودند خواستم عرض كنم استفاده از پسوند نام شهر پس از "انجمن كوهنوردان" در واقع مخفف سازي ست و در يك سال و نيم فعاليت نمايندگي زنجان در مراجع رسمي و غير رسمي از اين تركيب استفاده شده و تاكنون حساسيت يا مشكلي در اين خصوص گزارش نشده بود وگرنه اصراري بر آن نبوده است اين روال نه فقط در زنجان بلكه همانطور كه در تصوير زير مي بينيد در اكثر نمايندگي هاي انجمن در ديگر شهرستان ها جاريست. همانطور كه تصوير زير نشان مي دهد و البته شما نيز با مراجعه به سايت اين نمايندگي ها (كه در كنار لوگوي سايتشان آمده) خواهيد ديد استفاده از تركيب انجمن كوهنوردان+نام شهرستان از سال ها پيش رايج بوده و بهانه گيري در مورد آن، آن هم در اين برهه چيزي جز تلاش براي تضعيف بيش از پيش انجمن نيست.



حمایت گروه اورست از جوانانی نوبنیاد!

روزهای گذشته روزهای سخت انجمن بودند که در حال سپری شدن هستند، روزهایی که انجمن در عمر کوتاه خود شبیه آن را دیده بود ولی چون از غیر خودی بود جای تاسف نداشت، امروز اما روزهای سختی که دیدیم از کسانی بود که به ظاهر دوست انجمن بودند و اما با سبکسری بر انجمن روا داشتند. لکه ای که بر دامان انجمن که خواهد ماند و خوشا بر این لکه که یادآور این روزها خواهد بود و تجربه ای بزرگ برای انجمنیان

در این اثنا گروه اورست زنجان، که فعال ترین گروه دهه گذشته این شهر بوده است اعلام حمایت کرده است از جونان نوبنیاد این انجمن که جای تشکر دارد.

"

با درود به گروه عزیز و نوبنیاد ( انجمن کوهنوردان زنجان )

دوستان و همنوردان نادیده مان

بشارت تولد گروهی جوان وعاشق طبیعت، ما را که مدت هاست دهه دوم فعالیتمان را آغاز کرده ایم بسیار شادمان کرد.دراین روزگار غدار و دغل با مردمانی گاه خبیث و منفعل که گروهی عاشق مخدرها و افیون ها را عزیزتر و صادق تر می شمارند از گروهی که شیفته سینه کش کوهساران و گرده ها و دیواره های مرد طلب هستند.و چه اشکی از حسرت و رنجی از عمق جان باید برای چنین مردمان حقیری ریخت که نور را انکارمی کنند.

دوستان و همنوردان نادیده مان

یقین داریم رنجی را که ما در آغاز تولد گروهمان دیدیم، شما نیز خواهید دید.آنانی که باید به تلاش و موفقیت رهنمونمان می شدند،به ماندن و گندیدنمان کوشیدند و آنهایی که باید محرک و مشوق جهیدن این خون زلال در قلبهای پاکمان می شدند،تیغ بررگهایمان می زدند و افسرده و بی جانمان می خواستند.

لذا بکوشید که راه رفته ما را، شما نروید و تجربه تلخ چشیده ما را، دوباره مزمزه نکنید. صداقت و پاکی و زود باوری افراطی که خلق و خوی همشهریان ما و مهمتر از آن جوانان پاک و نازنین آن است، بزرگترین ضربه ایست که به راه درخشان و الهی شما وارد می کنند. هشیار و منطقی باشید.

به خاطر داریم..."

ادامه در وبلاگ این گروه  everestgroup.ir

سخته ليلاي تقلبي!

لیلای عزیز و دوست داشتنی!
بعد از تو بعضی ها سعی کردن لیلای دیگه ای باشن
اما نتونستن, با یه دسته گل و یه سکه از خیر لیلا بودن گذشتن
لیلا بودن سخته، سخته ليلاي تقلبي!

كاش از تجربه ناموفق اوراز تقلبي شدن عبرت مي گرفتي اوني كه مي خواست خودش رو اوراز يا لاقل دوستش (كه هيچوقت نبود) جا بزنه شد زاروا! تو هم مبادا اليل بشي!

ساوالان يا سبلان؟ کدام يک صحيح است؟

ساوالان يا سبلان؟ کدام يک صحيح است؟
........................................................

ساوالان از ترکيب "ساو" (به معناي پيام يا وحي) و "آلان" تشکيل شده است. البته " آلان " در اينجا به معني گيرنده از مصدر " آلماق " نمي باشد.

آلان در اينجا به احتمال زياد به معناي ميدان و مهبط مي باشد و با توجه به معناي کلي، کلمه ساوالان (ميدان وحي- مهبط وحي) کاملا طبيعي و منطقي براي اين کوه به نظر مي رسد. در احاديث نيز از اين کوه نام برده شده است و گفته شده مهبط (محل فرود و نزول) وحي بوده است و قبر برخي از پيامبران مثلا زرتشت در آن است.

آنچه که باعث استعمال و به کارگيري لفظ سبلان به جاي ساوالان گرديده است. تلفظ سنگين و ثقيل ساوالان بر اعراب و فارس ها بوده است .

در نهايت بايد گفت که لفظ ساوالان داراي معنا و مفهوم علمي و صحيحي بوده حال آنکه کلمه سبلان بدون معنا و بي مسمي بوده و در واقع صورت تحريف شده، غيرمستند، غيربومي، غيرعلمي و حتي در سالهاي اخير مغرضانه " ساوالان " بوده است.

ظهور چاله ميدانيسم!

مي نويسيم بر جريده تاريخ ثبت بماند:

كه تلاش هاي بسياري براي به تعطيلي كشاندن انجمن در زنجان صورت مي گيرد.

-يكي از اعضاي هيات مديره استعفا مي دهد و خداحافظي مي كند.

-بعد در سانس اختصاصي انجمن در سالن سنگنوردي با متوسل شدن به زور برخي را اخراج مي كند و سانس را نه سانس انجمن كه سانس شخصي خود قلمداد مي كند.

-بعد با دار و دسته به جلسه رسمي انجمن وارد مي شود و با برهم زدن نظم انجمن و تهديد برخي از اعضا به اعمال كتك كاري! با رفتاري چاله ميداني اموال و دفتر انجمن را مصادره مي كنند.


اما مي دانيم و خواهيد دانست كه اين جريان از طرف كسي شارژ مي شود و هدف اصلي آن چيست.

تبريك به فدراسيون!

بيش از سه ماه از بايكوت پرونده اعزام تيم بانوان زنجان مي گذرد.

ماجرايي كه گويا همه آنها كه در اين حركت سهمي داشتند آن را پيش بيني مي كردند. پس از 3 سال برگزاري اردوهاي متعدد و دوبار كنسل شدن اعزام دختران زنجان به يك صعود برون مرزي به دلايل مالي اين بار اين فدراسيون بود كه علي رغم تامين مالي اين برنامه با تلاش هاي دلسوزان اين تيم، مانع اجراي آن شد و با عدم ارائه مجوز به اين تيم، تيمي كه بي شك شايسته و لياقت چنين صعودي را پس از 3 سال اردونشيني داشت آن را به فراموش كده تاريخ فرستاد.

يادم نمي رود تلاش ها و پيگيري هاي دلسوزانه مسئولان وقت هيات كوهنوردي زنجان  كه هر بهانه تراشي فدراسيون را به هرصورت ممكن پاسخ مي دادند ولي انگار فدراسيون از جايي دستور داشت كه چنين صعودي انجام نشود نه گيرهاي مالي به نتيجه رسيد و نه اشكال تراشي هاي فني به بهانه ها واهي و غيرقابل توضيح و صرفا با اين جمله "در شرايط كنوني از نظر اين مرجع تيم مذكور مجوز صعود نخواهد داشت"! همين و بس. هرچند اين وسط تلاش هاي منفي برخي عوامل داخلي در هيات نيز قابل چشم پوشي نيست و در واقع مي توان گفت عده اي براي استفاده از اين شرايط و وارد كردن نامشان به ليست نفرات اعزامي (به هر روش ممكن) ولو با اغواي اعضاي اردونشين و تحريك آنها به گفتن آنچه نبايد گفته  شود از تلاشي رويگردان نشدند و سرآخر كاروان رفته و ميدان را خالي ديدند.

پس از برخورد ناشيانه و خنده دار فدراسيون در جريان حادثه ماناسلو و تقسيم مساوي تقصير ها به طوري كه همه طرف ها راضي شوند! كه نتيجه اش منزوي شدن اكثر اعضاي تيم ماناسلو و نيمه راكد شدن فعاليت هاي كوهنوردي در زنجان شد بعد از آن  اندك تلاش هايي كه صورت مي پذيرفت حول محور اردوهاي بانوان بود كه با برخورد ظالمانه فدراسيون و متلاشي شدن اين تيم مفتخرم خدمت آقاي شعاعي مسئول محترم تعطيلي كوهنوردي در كشور عرض كنم : جناب آقاي مسئول! وظايف خطير خود را بسيار مسئولانه! و با دقت نظر انجام داده ايد بابت تعطيلي كوهنوردي در اين شهر به شما تبريك مي گويم اميد است تلاش هاي شما در همه نقاط كشور جواب دهد. تصور كنيد كوهنوردي بانوان اين شهر با استفاده از پتانسيل بالايي كه در اين 6 نفر بوجود آمده بود چه تكان عظيمي مي توانست بخورد چه پيشرفت جهشي اي درآن بوجود مي آمد اگر اين 6 نفر آماده و سرشار از علم و تجربه كوهنوردي (و نادر در نوع خود) با اميد و روحيه اي كه از موفقيت خود قرار بود بگيرند بازمي گشتند و به تربيت و اداره كوهنوردي بانوان شهر مي پرداختند.

امروز اما پس از سياست هاي سكون گرايانه فدراسيون و به تعطيلي كشاندن كل كوهنوردي كشور! تنها حركتي كه به چشم مي آيد صعودهاي پي در پي عظيم قيچي ساز است اما اي كاش عظيم نيز به جاي مدال آوري براي فدراسيون و پنهان كردن ظلم غير قابل چشم پوشي فدراسيون تلاشي براي به حركت درآوردن چرخ از حركت ايستاده كوهنوردي شهر خود انجام مي داد و بجاي تمركز تام روي صعود هاي هيماليا در كنار آن گوشه چشمي هم به تربيت كوهنوردان و تزريق نفسي تازه به فضاي غبار آلود كوهنوردي شهرستان ها داشت. عظيم خان ما از شما انتظار داريم برادر.


در همين رابطه:

-تصاويري از اردوي آماده سازي تيم هيماليانوردي بانوان زنجان

-همه اردوهایی که بانوان رفتند!


چه كسي دروغ مي گويد؟

كدام يك دروغ مي گويند؟:

منصوره گرجي (نايب رئيس فدراسيون):

هيچ مبلغي از هيچ ملي پوشي گرفته نشده است چرا كه اگر گرفته مي شد اين اعزام لغو نمي شد والان بچه ها در فرانسه در حال مسابقه دادن بودند.

لينك خبر


حميد توزنده جاني (كاپيتان تيم ملي سنگ‌نوردي):

«فدراسيون از هر ورزشکار 700 يورو خواست تا بتوانيم به مسابقات قهرماني جهان فرانسه اعزام شويم.»


لينك خبر

توبيخ شعاعي!

هامان اماني نوشته است:

[محمود شعاعي] "درپي اجتماع معترضانه ملی پوشان شجاع اعزامی به مسابقات قهرمانی سنگنوردی جهان - فرانسه در محل سازمان ورزش،  به دليل درخواست 2 ميليون توماني فدراسيون از بازیکنان مورد توبیخ ریاست ورزش و جوانان ایران قرار گرفت"

اطلاعات دقيقي در اين خصوص وجود دارد؟

درد دلي از حميدرضا توزنده جاني

"دلم یه دنیا غم داره.... : فردا شب پرواز داریم به فرانسه...

من و هفت نفر دیگر از بچه های تیم ملی... قراره بریم مسابقات جهانی ...

شاید بگبن اینکه غم نداره... اما داره... خوبشم داره...

دیروز از فدراسیون بهم زنگ زدن و گفتن :آقای توزندجانی فدراسیون واسه اعزام پول کم اورده... و هر کدوم از بچه ها باید 700 یورو بدن تا اعزام بشن... مبلغی معادل دو میلیون تومان...

حالا حق بدین یه دنیا غم داشته باشم... دو ماه مث سگ دارم تمرین میکنم... هر هفته یه رکورد جدید میزدم... از خیلی چیزهام زدم... تو این دو ماه فقط پول کفش سنگ و مکمل هام یک میلیون شده... ... هر روز تمرین... هر صبح تمرین... هر شب تمرین... انگشتام ترکید بسکه صعود زدم..

باشه قبول... این دو ملیونم جور میکنم میدم... اما اونی که نداره چی؟ اونی که هرچی داشت خرج تمرینش کرد تا بتونه تو این مسابقه خودشو نشون بده چی... اونا حقشون نیست که بیان...؟ مگه میشه مابریمو اونا ...."


 


حميد عزيز! براي تو براي خودم و براي كوهنوردي و سنگنوردي كشورم متاسفم...متاسفم كه فدراسيوني كه گويا قرار است تو را من را و كوهنوردان و سنگنوردان كشورم را ياري كند تا مشكلات از پيش رويشان برداشته شود زمان و هزينه خود را صرف تسويه حساب هاي شخصي كرده.

كاش زمان و هزينه اي كه صرف لابي و اعمال نفوذ كردن براي ساقط كردن بخش عمده از كوهنوردان شد (ولو براي سه ماه!!) صرف قهرماناني مثل شما مي شد.

آنوقت حتما از تويي كه شب اعزامت بايد دنبال پول بگردي انتظار دارند مدال هم برايشان بياوري و مايه سرافرازي آنها نزد بالاسري! ها شوي


14 ماه پيش...ماناسلو!

14 ماه پيش در اولين جلسه  پس از حادثه ماناسلو در بيس كمپ اين كوه چه گذشت؟

به زودي ...

كجا داري مي ري كلاغ قار قاري؟

كلاغ هايي كه سمبل پايمردي بر حق بود كجا داره ميره؟

از قله هاي مه گرفته بخوانيد:

"با توجه به کدورتی که قبلا در نویسنده این وبلاگ نسبت به من ایجاد شده بود از من خواسته شده بود که در این وبلاگ نظری ندهم. البته چند بار این قانون را نقض کرده بودم که ایشان واکنش منفی نشان نداد و حتی یکی دو بار جوابهایی نیز داد. لذا به نظرم آمد که آن کدورت فراموش شده. اما در مورد این پست و نظرم با یادآوری آن کدورت گذشته کامنت بنده حذف شد. در حالی که نظرم لحن محترمانه ای داشت و توهین و تهمتی هم نداشت و تنها به دلیل ابهامی که ایجاد شده بود استدلال ایشان را نپذیرفته بودم. اگرچه کنترل نظرات درج شده در هر وبلاگ حق طبیعی صاحب آن است، اما حذف کامنتی که به اصطلاح سیاه نیست و تنها مخالف نظر نویسنده است جای بسی تعجب دارد. به هر حال اینهم به سایر ابهامات من نسبت به عملکرد ایشان اضافه شد و به نوعی با درج این پست خواستم نظرم را که حق ابراز آن از من سلب شد، مفصلا بیان کنم. به هر حال اینهم حق طبیعی صاحب این فضاست!"


ننگ بر تو كوهنورد!!

با ديدن اين تصوير لوده و مشمئز كننده به قدري ناراحت شدم كه قصد داشتم پستي بدون توضيح بنويسم اما به اين موضوع اكتفا مي كنم كه:


"اخيرا با يكي از دوستان كوهنويس بحثي داشتيم بر سر اين موضوع كه برخي مطالب اين وبلاگ بوي تفرقه يا جدايي طلبانه مي دهد كه با انكار بنده مواجه شد حتي گفت كه همين «ياشاسين عظيم » گفتن ما حساسيت برانگيز است و اصلا چرا عظيم با يك كوهنورد تركيه اي احساس قرابت كرده و آيا تعصبات قومي در او گل كرده كه بنده عرض كردم آنطور كه  عظيم قيچي ساز را شناخته ام همواره به وطن و پرچمش پايبند بوده و بزرگترين افتخارش بالا بردن پرچم سه رنگ كشورش بوده است اما اين را نيز به او گفتم كه آنچه موجب بروز ناراحتي ها و برخي حركات حتي به ظاهر تفرقه برانگيزانه مي شود رفتار نسنجيده و گاه توهين آميز شماست"

اين موضوع را عرض كردم تا محمد نيكبخت كه در وبلاگش اين عكس مسخره را منتشر كرده و آرش نقافي (آن خود پير پندار عرصه اخلاق!) با آب و تاب در صفحه فيسبوكش منتشر كرده و نيشخندي دردناك به هموطن تركش حواله نموده است اين را بداند كه خنده چند ثانيه شما به بهاي رنجش هموطنتان تمام شده و استمرار اين حركات است كه باعث بوجود آمدن تعصبات قومي مي شود.

اين حركت زشت شما در جواب بزرگي ها و افتخارات عظيم در تاريخ ثبت مي شود. ننگ بر آناني كه تخم نفاق بين اقوام اين كشور مي كارند و با رنجش دل برخي، زمينه ساز بروز اين افكار مي شوند.


در همين رابطه :

وبلاگ برج سينا :  چه تعجیلی داریم به قربانی کردن قهرمان هامان!!

وبلاگ کلوپ وهنوردان سولدوز: ننگ بر این تفکر باد !!

جانپناه سندان


قله سندان داغي با ارتفاع 2989 متر بلندترين قله استان زنجان محسوب شده كه از سمت شمال به روستاهاي زرند و عباس آباد ، از سمت شرق به علي آباد، از غرب به حصار و دهنه و از جنوب به چرگر مشرف ميشود بدليل ارتفاعات رشته كوه هاي مذكور كه اكثرا بالاي 2600 متر هستند باد و رطوبتي كه از سمت طارم سفلي و شمال ايران به سمت جنوب و دره ابهر رود وارد ميشود ، در پشت اين كوه ها محبوس شده و منظره زيبايي را در اكثر مواقع  سال پديد مي آورد . بدليل وزش باد و سرماي سخت  و كولاك ، صعود به اين قله در زمستان در اكثر مواقع با دشواري هاي زيادي همراه است .تير ماه امسال -1391- عده اي از كوهنوردان ابهري تصميم گرفتند كه با احداث جان پناهي در قله مذكور شرايط ساده تري را براي كمپينگ و اقامت علاقمندان به كوهنوردي در اين مكان زيبا فراهم آورند
 
لذا با هزينه هاي شخصي يكي از شهروندان خير كه خود از پيشگامان كوهنوردي است لوازم و قطعات مورد نياز براي نصب جانپناه خريداري و آماده شد و با همكاري بيش از 80 نفر از اهالي منطقه (ابهر- زنجان- خرمدره-هيدج- صايين قلعه و ...)  قطعات مورد نظر با مشقات زياد و در طي چند هفته به قله حمل و آماده نصب گرديد.نهايتا از اوايل تير ماه امسال تا آخر تير كليه مراحل نصب پايه- بدنه و عايق بندي پناهگاه انجام گرفته و هم اكنون علاقمندان به كوهنوردي ميتوانند با رسيدن به اين قله علاوه بر لذت حاصل از مناظر بكر و ديدني دامنه هاي اطراف، خستگي خود را در اين اقامتگاه برطرف نمايند.شايد يكي از بكرترين و زيباترين مناظري كه بتوان در استان زنجان يافت جنگل هاي نسبتا وسيع و زيبايي است كه در دامنه هاي روستاي علي آباد وجود دارد، اين منطقه را محلي ها ارمستان ميگويند كه حدود دو دربند با قله سندان فاصله دارد .آبشار هاي زيبا، جنگل هاي انبوه از درختان اورس و بلوط و پوشش گياهي متنوع از ويژگي هاي اين مكان است. اين مسيراز شرق تا دره روستاي زيباي پيله ورين و از  سمت جنوب تا روستاي اينجيلين امتداد پيدا ميكند . علاقمنداني كه در پي  برنامه اي مفرح و دو روزه هستند ميتوانند در روز اول با گذر از روستاي چرگر و مسير كاملا پاكوب شده و مشخص واز طريق يالها خود را به جانپناه سندان رسانده و شب را در محل مذكور استراحت كنند و فرداي آنروز با گذر از شيبهاي ملايم خود را پس از 2 ساعت راهپيمايي به جنگلهاي علي آباد و ارمستان رسانده و از زيبايي حيرت آور اين منطقه بهره مند گردند . نهايتا براي برگشت ميتوانند با دو ساعت ديگر راهپيمايي خود را به روستاي اينجيلين و مغول آباد (يا پيله ورين و مغول آباد ) رسانده و رهسپار جاده اصلي شوند. براي يافتن دقيقتر مسيرعلاقمندان ميتوانند محل قله و تراكهاي مورد نظر خود را روي نقشه گوگل ارث علامت گذاري و مارك نمايند .
آرش نظري /ابهر  09124422264 .

تصویر و توضیح از وب سایت هیات کوهنوردی زنجان

این دومین تلاش کوهنوردان آزاد استان زنجان برای ساخت پناهگاه کوهنوردان است که اولی با عدم حمایت مسئولین و نداشتن انسجام در اجرای آن شکست خورد (مطلبی در این خصوص را اینجا بخوانید)

 ولی این یکی گویا با مدیریت صحیح و استفاده از نیرو و انگیزه خود کوهنوردان به ثمر نشسته است.
تبریک به مجریان این حرکت قابل تحسین و هیات کوهنوردی زنجان که گویا طبق معمول خبری از این ماجرا نداشته و پس از مطلع شدن تنها با انتشار این مطلب وظایف خطیر خود را به خوبی انجام داده است!.

اتفاق ناخوشایند برای اکبر



جمعه گذشته انجمن کوهنوردان برنامه ای جهت صعود به قله آغ داغ ویر برگزار کرد که در حاشیه این برنامه توانستیم دستی بر قدیمی ترین منطقه سنگنوردی زنجان هم بزنیم.

مسیر رکاب خور توحید با ارتفاع تقریبی 60 متر، قدیمی ترین مسیر زنجان به شمار می رود که در دهه 60 و توسط گروه توحید بازگشایی شده است.

در این برنامه اکبر محمدی هنگام فرود روی مسیر آزمایش از فاصله سه متری زمین و پس از بازکردن اولین اسلینگش در رفت و با شکستگی مچ پا مواجه شد.

هرچند نظیر این اتفاقات بارها و بارها برای اکثر کوهنوردان و سنگنوردان رخ داده اما عقب ماندن از زندگی و کار و تمرین چیزیست که این روزها اکبر با آن دست و پنجه نرم می کند. در آخرین جلسه انجمن بر سر این موضوع صحبت شده و گویا هرکس که در این یکسال و اندی گذشته از فعالیت چشم گیر انجمن ناراحت است تمام تلاش خود را برای مقصر جلوه دادن حمایتچی یا سرپرست برنامه به کار بسته است که البته دید وسیع اکبر برای دوستداران کوهنوردی در انجمن کافیست.
اکبر محمدی:

"دور و وری های من به خاطر منافع خودشون دادوبیداد می کنن توجه نکن...این موضوع تموم شدست اگه بخوای بهش حساس بشی هستن کسانی که منظر فرصت هستن تا سواستفاده کنن از طرف من خیالت راحت باشه"

ممنون محبت تو و آرزوی سلامتی برای اکبر عزیز


عکس از موسی اکبری

شرح یک حادثه پس از 878 روز

"...من تا ظهر مشغول جمع کردن وسایل سفر شدم و بعد از خستگی خوابم برد، حدود 2:30 یا 3 بود که با زنگ موبایلم از خواب بیدار شدم. صدای سارا هنوز تو گوشمه با صدای گریه آلود داد میزد: عرفان کمک...! کمک...! پاشو بیا بچه ها رو بهمن زده!!! من هنوز خواب و بیدار بودم و با یکی دو ثانیه مکث داشتم با تعجب پیش خودم فکر میکردم من که صبح امروز با بچه ها صحبت کردم همه چی خوب بود،پس سارا چی میگه!!!؟ یوهو از جام پریدم و دوباره پرسیدم که مطمئن بشم!!! وقتی گوشی رو قطع کردم انگار بهم برق وصل کرده بودن همینطور بی اراده دستام به شدت میلرزیدن! سعی کردم فکرم رو متمرکز کنم که باید چی کار کنم!؟..."


ادامه مطلب را در ورجين بخوانيد

انجمن هراسي!

اواخر سال 89 كه به فكر تشكيل يك گروه كوهنوردي فعال و همه گير در زنجان افتاديم، گرفتن نمايندگي انجمن زنجان پيشنهادي بود كه يكي از دوستان روي ميز پيشنهادها گذاشت. پيشنهادي كه بعدها با توجه به ضعف گزينه هاي ديگر مقبول افتاد و از اوايل سال 90 جمعي كه تشكيل داديم رسما نمايندگي انجمن كوهنوردان ايران در زنجان شد. دوندگي هاي بي حساب فرشاد اسماعيل زاده ، معبود توحيدي نژاد و من و زدن قيد زندگي شروع و استمرار خوبي را رقم زد.  در يك سال و اندي گذشته از عمر اين جمع كوهنوردي شاهد تنگ نظري ها و سنگ اندازي هاي بسياري از سوي برخي از كوهنوردان شهر بوديم. وانفسايي بود براي خودش! جرممان فعاليت خوب و شناخته شدن بيش از پيش هر روزه اش بود و عكس العملمان دراز كردن دست دوستي به سوي هر آنكه با ما بد بود.

هيات كوهنوردي كه طبق معمول با هر جمع كوهنوردي اي كه مستقل از او عمل كند راديكال برخورد مي كند با ما نيز همان كرد هنوز پس از يك سال و نيم فعاليتي كه بي شك در تاريخ اين شهر و استان بي سابقه بود هيات كوهنوردي زنجان اين تشكل كوهنوردي را به رسميت نمي شناسد. متاسفانه انجمن كوهنوردان ايران نيز هيچگاه به ما به چشم يك فرزند، فرزندي كه در سالهاي اول زندگيش نياز به مراقبت و توجه دارد نگاه نكرد. سرش به كار خودش گرم بود و ما هرچه كرديم با اتكا به نيروي جواني بود و همفكري همه دوستان.

امروز اما تحقير اين جمع جوان به اوج خود رسيده است. فدراسيون كوهنوردي يك كشور كه گويا قرار است گرداننده اصلي كوهنوردي مملكت باشد و با همه اقشار آن پدرانه برخورد كند نماينده اش را بازخواست مي كند كه چرا در جمعي حضور يافته كه نام «انجمن» را يدك مي كشد. هيات كوهنوردي يك شهر با جوانان فعال و احتمالا! آينده دارش چنان برخورد مي كند كه تو گويي بزهكاران در رفته از زندان هستند و اگر از زير يوغشان  خارج شده ايم بايستي با تحريم فلجمان كنند.

اما ما هميشه بر اين نكته ثابت قدم بوده ايم كه نان بازو مي خوريم منت ارباب نمي كشيم. ما اگر به اين ذلت ها تن داده بوديم امروز مثل خيلي ها به خيلي جاها! مي رسيديم. در زندگي چيزهايي مهم تر از افتخارات پوشالي و زودگذر وجود دارد كه تا لحظه مرگ با انسان مي ماند.

در آخر به همه همشهرياني كه انجمن زنجان را مي شناسد، آنها برايش كف زده اند و آنها كه به سويش سنگ انداخته اند و ديگر كوهنوردان كشور كه از دور نگاهي بر اين جمع نوپا و جوان كوهنوردي زنجان دارند عرض مي كنم اين بوته نرم اكنون به درختي تنومند تبديل شده و در مقابل باد و بارانش گزندي نخواهد بود. تو بگذار تنگ نظر تلاشش  را بكند انتهاي راه ما به خورشيد است.


بنديك: چرا مي زنيشون؟
داسلر: براي اينكه يه وقت فكر فرار به سرشون نزنه

-اونو یکی رو چرا بدتر زدي؟

-اون فرار كرده بود تازه گرفتيمش!

رویا باجی رفت!

این عکس را یادتان هست؟

درجریان صعودی که زمستان گذشته به دماوند داشتیم در وبلاگ گذاشتم. محمد ژاله رفعتی صعود سخت خود  را به خواهرش که آن روزها در بیمارستان بستری بود تقدیم کرد .

آن لحظه که این پرچم روی قله باز شد، وقتي گفت اگر در اين لحظه اينجا ايستاده ام فقط و فقط به خاطر اوست... ديگر کسی را یارای کنترل اشکهایش نبود.

امروز «رویا باجی» با بالهای کوچکش از میان ما پر زد.


مراسم تشییع جنازه ساعت 5 عصر امروز از مقابل منزل پدری محمد به سمت "مزار پایین زنجان" برگزار خواهد شد.

تصاويري از اردوي آماده سازي تيم هيماليانوردي بانوان زنجان

بيست و هشتم مهرماه 1387 -  زماني بود كه هيات كوهنوردي زنجان طي فراخواني از آقايان و بانوان علاقه مند به هيماليا دعوت كرد تا در اردو هاي انتخابي اين هيات شركت كنند.

دروازه هيماليا به روي عموم كوهنوردان شهر باز شده بود و خيل علاقمندان با انگيزه هاي مختلف به سوي اين اردوها به راه افتادند. اردوهاي آقايان و بانوان همزمان و مستمر پي گرفته شد. 8 ماه بعد تيم منتخب مردان براي صعود قله اي 7000 متري راهي چين شد. و تيم بانوان خوشحال از به ثمر نشستن اردوهاي آقايان به اعزام خود نيز اميدوار شد.

چند ماه تعطيلي، پيگيري چند اردو به همت دلسوزان اين تيم و باز هم تعطيلي. اردوهاي ديگري براي آقايان آغاز شد اين بار 8000 متر، تيم آقايان در جشن دومين صعود خود بود ولي بانوان همچنان منتظر.

چند ماه پيش اما اين اردوها براي سومين بار از پي گرفته شد، نفرات قديمي كه سه سال اردو ديده اند با همراهي چند نفرِ جديد همچنان در اردوها شركت مي كنند بالاخره 6 نفر تا پايان ايستاده اند.

هفته گذشته يكي از اردوهاي پاياني تيم منتخب هيماليانوردي بانوان در علم كوه برگزار شد. به سفارش ناظر فدارسيون در اردوي قبل (سبلان 19و20 ارديبهشت) اين اردو با محوريت آموزش و تمرين كار فني برپا شده بود.

به نظر مي رسد اين بار قضيه جديست، قرارداد بسته شده، تيم به آمادگي لازم رسيده، مشكلات مالي حل شده اند، گيرهاي حراستي در حال رفع هستند اما هنوز فدراسيون جواب نداده! با گذشت بيش از يك ماه از ارائه گزارش ناظر به فدراسيون هنوز پاسخي از فدراسيون و شوراي برون مرزي به هيات زنجان اعلام نشده است. با وجود گذر از چنين مشكلات جان فرساي 4 ساله و حل آنها اين بار اين بلاتكليفي از سوي فدراسيون اين تيم را آزار مي دهد.

اميدوارم مسئولين فدارسيون با حمايت خود از اين تيم به مشكلات اين تيم خاتمه دهد. اميدوارم روز بيستم تيرماه روزي باشد كه هر 6 نفر باقي مانده در اردوها براي يك شروع بزرگ به لنين سفر كنند. و با موفقيت خود شاكر محبت هايي باشند كه در اين 4 سال در حق آنها شد. كمك هاي فراموش نشدني اي از حسن نجاريان،  مهناز مقدم، و همه آنها كه با عشق كار كردند و اين تيم را به جايي كه امروز ايستاده است رساندندو  اگر چه امروز فرصت بودن در كنار اين تيم را ندارند ولي تيم بانوان هيچگاه تلاش هاي اين عزيزان براي شكل گيري و هميشه روي سكو بودن آن را فراموش نخواهد كرد.

در ادامه مطلب تصاويري ببينيد از اردوي ماقبل آخر اين تيم كه طي چهار روز با هدف آموزش و نهايتا با صعود قله در روز آخر برگزار شد.

ادامه نوشته

برنامه هفتم قلم!

برنامه هفتم قلم نیز اجرا شد، فستیوالی که هرچند انتقاداتم برآن هنوز به قوت خویش باقی اند اما نمی توان نکات مثبت آن رانا دیده گرفت. همین صرف شور و هیجانی که بین کوهنویسان بوجود می آید و آنها را دور هم جمع می کند و خاطرات زیبا برایشان می آفریند خود هزاری ارزش دارد. برنامه اي كه براي اجراي هرچه بهترش فريد صدقي، احسان بشير گنجي، راميار و جواد حاجي زاده بدون هيچ چشم داشتي زحمات بسياري كشيدند كه بي شك ممنونيت همه كوهنويسان متوجه آنهاست.

یکی از قسمت های خوب اين برنامه اجرای موسیقی ترکی "سولدوز هاوالاری" بود که به همت مجریان آذربایجانی برنامه خرپاپ برای کوهنویسان اجرا شده است. قطعه ای که در تپه حسنلوی شهر سولدوز (که چند دهه ايست "نقده" گفته می شود) آهنگی بود به نام "آیریلیق" (در ترکی به معنای جدایی) که همنوردان مرحوم اوراز می گویند یکی از آهنگ های مورد علاقه وی بوده و همیشه در برنامه های اکسپدیشن تیم ملی این آهنگ و دیگر آهنگ های بومی شهر خود را با ساز خود "یاللی" اجرا می کرده است. هرچند از ماه ها قبل از برگزاری برنامه به مجریان آذربایجانی برنامه  و شهرهای ترک نشین استان آذربایجان غربی کم لطفی شد و کل برنامه به نام کردستان رقم خورد ولی اجرای همین قطعه زیبای بومی در شهر سولدوز به نوبه خود بسیار زیبا بوده و شرکت کنندگان در این برنامه مفتخر بودند در مهد تمدن ایران ونگین همیشه سر سبز آزربایجان یعنی دشت سولدوز این موسیقی را از نزدیک بشنوند.

یک "آشیق" در چمنزارهای سولدوز (نقده)

آشیق به کسی گفته می شود که با ساز «قوپوز» آهنگ های فولکلور بومی می نوازد


پی نوشت:

-از آنجایی که در چند برنامه گذشته صعودی انجام نشده مصرم کلمه صعود برای این برنامه استفاده نشود.

-هرچند این برنامه را کوهنوردان استان آذربایجان غربی برگزار کردند و مهم نیست که اهل کدام شهر بوده اند زبانشان چه بوده ولی بهتر بود در کنار تبلیغات شدید و اصرار بر نام کردستان! نامی هم از برگزار کنندگان و شهرهای ترک زبانی که میزبانی کردند برده میشد.

- شكوه اي بخوانيد از "جواد حاجي زاده" كه او نيز از ميزبانان اين برنامه بود و با همكاري ديگر دوستان براي اين برنامه زحمات زيادي كشيد:

در جریان هفتمین صعود قلم و از ماه ها قبل عده ای به زور قصد داشتند نام استان آزربایجان غربی را کردستان خطاب کنند

1)آیا ترویج این افکار در اساس نامه صعود قلم نوشته شده اند؟

2)اینجا استان آزربایجان غربی و یکی از شهر هایی که افتخار داشت میزبان کوتاه مدت دوستان شود نقده با اکثریت آزربایجانی نشین آیا  این خطاب برای نقده موجب پایمال شدن حقوق اقوام سولدوز نیست؟

 بهتر نبود مینوشتیم در سرزمینی بودیم که ترک و کرد مثل برادر با هم زندگی میکنند.

3) تو شهرستان نقده  محمد اوراز با وجود اینکه مادرش آزربایجانی و پدرش کرد زبان است  ولی همه مردم این شهر به او به عنوان پهلوانی نگاه میکنند که یک ایرانیست و او اوراز شد به خاطر اینکه پرچم ایران بر دست جاودانه شد و نه به خاطر اینکه سرباز قومیت ها باشد.

4) آیازمانی که اکثر جمعیت ایران ترک زبان هستند باید آن را تركستان خطاب کنیم ؟

5) آیا وقتي حاشيه خلیج فارس عرب نشین است باید آن را خلیج عرب خطاب کنیم؟

متن كامل در وبلاگ كوهستان حقيقت


در همين خصوص در وبلاگ برج سينا!


علم کوه

و اما علم کوه!

ما رفتیم...سیز قالین سالیغینان!


پی نوشت:

توجیه کم کاری وبلاگ!

بازي بي قاعده!

نوشته اي با عنوان «بازي بي قاعده!» كه به قلم «سيد حميد صديقيان» پيشكسوت كوهنوردي و سنگنوردي زنجان نگاشته شده و تقديم مخاطبان محترم مي گردد.

"به طور مشخص قصد نويسنده اين ست كه از زاويه ديد شخصي دو نوشته چاپ شده در روزنامه مردم نو را مورد بررسي قرار دهد."


"به يقين كسي كه يكسال تمام براي هر صعودش برنامه ريزي مي كند و وقت مي گذارد و از شركت در تست هاي سنگين برون مرزي گرفته تا جمع و جور كردن بودجه، امكانات، قراردادها و ... (كه بمراتب سخت از خود صعود است) و نيز با قبول هرگونه مسئوليتي به تنهايي دهها كيلو بار را جابجا كرده و فرسنگ ها دور از خانه و كاشانه با سرما، يخ، سنگ، طوفان و مشكلات ارتفاع وارد چالشي سهمگين مي شود و سرافراز باز مي گردد به راستي نمي تواند يك بچه ننر باشد."


متن كامل «بازي بي قاعده!» را در ادامه مطلب بخوانيد.




مطالب مرتبط:

      -      «مسچي!»


ادامه نوشته

يادداشتي از محمدحسن نجاريان

يادداشتي از محمد حسن نجاريان فاتح 6 قله بالاي 8000 متر و عضو سابق تيم ملي كوهنوردي كشور در واكنش به مطلب توهين آميز روزنامه مردم :

"آزار دهنده است تخریب کردن، ناسزا گفتن و بد نوشتن.

یکی از روی دلسوزی حرفی می زند دیگری روی سر می چرخاند و ديگري طور دیگر برداشت!
این کارها تجارب گرانباری همراه داره به جای اینکه بیاییم از آن بهره ببریم و در واقع کار را به سمت و سویی ببریم که جوانان ما دارای پشتوانه ای باشند برای ادامه این تلاش جانانه قصد تخريب داريم.

کجای کار اشکال دارد که حسین ها دارای قرار داد باشند با هیات یا فلان شرکت اينان که از جان و مال خود گذشت مي كنند برای صعودی عاشقانه
درست است برای عشق خودش رفته و از خطرها گذشته ولی این در صورتی است که ما پز آن را ندهیم وقتی براي افتخار خود از او ياد مي كنيمباید تاوانش را هم پرداخت كنيم

چرا فکر پیشنهاد بیمه ای درست و دائم، حقوقی کامل و مدام را نمی دهیم حسین ها تا کی می توانند ادامه دهند؟ آيا فردا که خانه نشین شدند دردش را خواهید پرسید؟

به خدا عمر قهرمانی کوتاه است و مردم ما هم که قربونش برم "نخبه کش مرده پرست"!

اين طور نوشتن ها  دل شکن است  و آزار دهنده. وقتی کسی در سفری دشوار و جانکاه است برایش اينطور بد مي نويسيد به خدا این سفر ها اندازه کافی دلهره استرس و... دارد.اگر هم درمان نیستید تو را به خدا درد ننویسید!

 بابا خرج هیمالیا یک ریال و دو ریال نیست مبالغ سنگین خواهد که دل را پر خون کند همه میدانیم از عهده زن زحمتکش و مادر مهربان بر نمیاید سخت است از زیر سنگ در آوردن هم دشوار تر. فکر استفاده تجارب باشید فردا حتما دیر است."


پي نوشت:

اخيرا مطلبي در روزنامه مردم نو به چاپ رسيده كه به زعم بسياري در آن حرمت ها بسياري زيرپا گذاشته شده است، جهت اطلاع بيشتر از اين موضوع به دو پست پايين تر اين وبلاگ مراجعه كنيد


مسچي!

امروز در ايران كمتر كوهنورد يا كوه دوستي است كه حسين مقدم را نشناسد؛ جوان 25 ساله اي كه با اتكا به تلاش و بردباري اش به موفقيت هاي چشم گيري رسيده است كسي كه با همتي بالا توانست اردوهاي توانفرساي انتخابي تيم ملي اميد را پشت سر نهد و در 21 سالگي قله 7134 متري تيليچوپيك را صعود كند كسي كه توانست در 22 ماه 4 قله 8000 متري را صعود كند. حسين مقدم اما امروز قرباني تنگ نظري هاي بسياري است. در يكي از روزنامه هاي شهري كه حسين مقدم افتخار مردمش است مطلبي نگاشته مي شود و فارغ از اساعه ادبي كه  به وي و خانواده اش مي شود فعاليت هاي بي حاشيه و قابل تحسين او زير سوال مي رود.

"جليل مسچي" كوهگرد يست كه علي رغم پرمدعا بودن مثال زدني اش! در دوران فعاليت هاي خود بعيد مي دانم حتي دماوند را صعود كرده باشد و ظاهرا چيزي هم از اخلاق كوهنوردي نمي داند  در مورد هيماليا نوردي قلم فرسايي مي كند. هرچند بر همگان هويداست كه اين شخص آلت دست شده كاش نرسد روزي كه مجبور شوم گردانندگان اصلي اين ماجرا را يك به يك معرفي كنم.

جناب آقاي "مسچي" شما حسين مقدم را نمي شناسيد شما از نگاهي كه كوهنوردان زنجان به اين شخص دارند بي خبريد، توهين هاي مشمئز كننده شما به حسين مقدم و مادرش و به استهزا كشاندن روابط اين مادر وفرزند از سوي هيچ انساني! قابل پذيرش و گذشت نخواهد بود.


از ميان كامنت ها:
همراز:

واقعا متاسفم براي اين  ...! در روزهايي كه حسين اينجا نيست تا مراقب مادرش باشد اينطور .... به يك پيرزن تنها توهين مي كنيد؟ اگر مرد بوديد منتظر مي مانديد حسين مي آمد و جوابتان را مي داد هرچند حسين دوستاني دارد كه در نبودش جاي خالي او را پر مي كنند روزنامه مردم نو بايد عذر خواهي كند و اين موجود حقير و ناچيز هم بايد ....

حسن باقری:

جناب آقای مس چی حسین مقدم نه تنها به عنوان یک قهرمان ملی نزد ما جایگاه ویژه ای دارد بلکه به عنوان فرزند رشید یک قهرمان ملی دیگر که جانش را برای آسایش و آرامش شما داده است صد چندان برای ما ارزش دارد . مادر حسین آنچه که شما به آن تشبیه کرده اید .شیر زنی است که قهرمانی چون حسین را تحویل جامعه داده است . شما اگر می توانید بسم الله .... . مادر حسینی که نیست از حق خود ومادرش دفاع کند .مادر ما هم هست..................... پس منتظر معذرت خواهی رسمی شما هستم.


پي نوشت:

-اخيرا مطلبي در روزنامه مردم نو زنجان به چاپ رسيده كه بي هيچ توضيحي مي توانيد با كليك روي اين لينك آن را مشاهده كنيد.

-طوماري از سوي مخالفان اين اقدام توهين آميز در حال آماده سازي ست تااين موضوع از  مراجع قضايي پيگيري شود. با نوشتن نام و شغل خود در كامنتينگ اين مطلب نام خود را در ليست  امضا كنندگان اين طومار قرار دهيد.

در تکریم آنها که قله نرفتند!

براستی وقتی کسی که چشم بر روی هوس قله بسته و در شرایطی که بازگشت منطقی تر از ادامه بوده تصمیم درست را گرفته و بازگشته است را بدون هیچ تشویق و تکریمی فراموش می کنیم و صعود قله را تنها چیز با ارزش یک اکسپدیشن می دانیم حق انتقاد از جعفر ناصری را داریم؟

رامیار در وبلاگش می گوید:
"آیا زمان آن فرا نرسیده که جامعه ی کوهنوردی از کوهنوردان کشور صعود قله به هر قیمتی نخواهند ؟"

به عنوان عضو کوچکی از جامعه کوهنوردی این کشور وظیفه و دین خود را نسبت به این فرهنگ سازی ادا می کنم و شعاعی و بهپور و معانی را تکریم می کنم. و آن ها را همردیف مقدم و هاشمی سزاوار تحسین می دانم. باشد که جامعه کوهنوردی کشورمان نیز حساسیت این مسئله را درک کند و صعود قله به هر قیمتی را تنها عامل موفق خطاب کردن برنامه نداند. باشد که دیگر جعفر ناصری ها قربانی این تفکر غلط و رایج نشوند.

بیایید هر کدام گامی به سهم خود برداریم.

اولين سالگرد نبود عيسي

اولين سالگرد نبود عيساست، يادت گرامي، جايت خالي، مرد بزرگ...

كاش بودي و خيلي چيزها را كه بعد از نبودت اتفاق افتاده مي ديدي...

نبودت چيزي از اين دنيا كم نكرد تنها آتشي پنهان در اعماق قلب دوستانست شدي...

آتشي كه نبودت با هر بار آمدن اسمت گر مي گيرد...

ياد آن جمله معروفت كه معبود مي گفت:

"ما كه رسواي جهانيم..."

نبودت رسواي جهانت كرد يا وقتي بودي رسواي جهان بودي؟

سلام مرا به آن بالا ها برسان جاي ما را هم خالي كن

عيسي ميرشكاري كوهنورد كرماني سال گذشته هنگام تلاش بر روي قله ماناسلو جان خود را از دست داد و به بيكران عشق پيوست.

عكس از احد

با پيشكسوتان

يكي از كارهاي تحسين برانگيزي كه اين اواخر كميته فني و اموزش در انجمن كوهنوردان زنجان شروع كرده برنامه "باپيشكسوتان" ماهانه است.

در پايان جلسات هفتگي كه روزهاي يكشنبه برگزار مي شود دقايقي به موضوع آموزش پرداخته مي شود، يكشنبه پاياني هر ماه با ابتكار كميته آموزش از پيشكسوتي دعوت مي شود تا جوانان انجمن پاي صحبت هاي وي بنشينند. اين حركت هرچند كوچك ولي گامي است در جهت كم كردن فاصله اي كه نسل گذشته با نسل امروز كوهنوردي پيدا كرده است.

ميهمان پيشكسوت فروردين "مجيد عمادي" بود از بنيانگذاران اولين گروه كوهنوردي رسمي در زنجان (گروه توحيد)

او از خاطرات كوهنوردي و مشكلات خاص اين ورزش در آن روزها گفت و به سوال هاي انجمني ها پاسخ گفت اين چند جمله از صحبت هاي اوست:

«انجمن هواداران كوهنوردي در زنجان در سال 57 تشكيل شد. چند سالي از انقلاب گذشته بود كه 40-50 كوهنوردان ما را در ارتفاعات گاوازنگ دستگير كردند. تهمت هايي به ما زده شد و بعد اين انجمن را منحل كردند! سپس سالهاي كوهنوردي با كوله هايي در كيسه آغاز شد! پنهاني كوه مي رفتيم و هر بار دليلي و بهانه اي براي خروجمان از شهر پيدا مي كرديم. با بالا رفتن شعور اجتماعي در سال 66 توانستيم گروه رسمي توحيد را تشكيل دهيم. مثل امروز شما نبوديم كه انجمن را تبليغ مي كنيد در زمان ما نگاه ها به كوهنوردي خيلي مثبت نبود.»

لبخند بزنيد

دوستاني خوبم كه مايه دلخوشي هستيد و سرمايه بزرگ زندگي ، يكي يه لبخند مهمان من، بويرون

آزادي!

همانطور كه مايل نيستم بنده كسي باشم، حاضر نيستم آقاي كسي باشم. كساني كه مخالف آزادي ديگرانند، خود لياقت آزادي را ندارند.                                   "آبراهام لينكلن"



كامنت هايي كه تنفر عمده مخاطبين رو برانگيخته بودند پاك شدند به دو دليل:

1-درخواست عليرضا شيرازي (دوست خوبم و مدير بلاگفا) يا شايد بهتر باشه بگم تهديد ايشان!

2-موافق بودن اكثر مخاطبين

سوء تفاهمي كه در نوع بيان عقيده من و مغلطه برخي دوستان بوجود اومد حاكي از اين بود كه من موافق اشاعه بي ادبي و استفاده از كلمات نا متعارف هستم. همانطور كه بارها عرض كردم فارغ از اينكه نويسنده نظر چه نوشته و چه كسي را خطاب قرار داده حق دارد نظرش منتشر شده و در معرض ديد عموم قرار گيرد زيرا بنده هيچوقت خود را قاضي عادلي براي گزينش صحيح از غلط بين نظرات مخاطبين نمي دانم ولي وقتي آشكارا و مشخص فرد يا افرادي قصد به بيراهه كشيدن صحبت و مسموم كردن فضا رو دارند و اين رو عمده مخاطبين تشخيص مي دن مجوزيست بر پاك كردن نظرات مشكل دار

از همه اونهايي كه زنگ زدن، پيام خصوصي گذاشتن يا ايميل فرستادن و در خواست پاك شدن كامنت هاي مذكور رو داشتن تشكر مي كنم و از اينكه درخواستشون رو در برهه اي رد كردم عذر مي خوام.