پيش از همه چيز بسيار خوشحالم كه حسين مقدم عزيز براي بار چهارم توانست با تلاش ستودني خود و بدون نياز به اكسيژن مصنوعي پرچم خانه مشتركمان را برفراز يكي ديگر از هشت هزارمتري هاي هيماليا (قله ماكالو) به اهتزاز دربياورد و سالم به پايين برگردد. كه اين افتخاري ست براي كوهنوردي ايران و استانمان زنجان.

اما هدف اين نوشته تنها ابراز خوشحالي و يا بررسي خود صعود نيست؛ بلكه پرداخت به حاشيه هايي است كه به طور معمول در چنين مواقعي رخ مي نمايد و به طور مشخص قصد نويسنده اين ست كه از زاويه ديد شخصي دو نوشته چاپ شده در روزنامه مردم نو را مورد بررسي قرار دهد.

نوشته اول كه توسط خبرنگار روزنامه و از قول آقاي مهرداد سلطاني تهيه شده بود در اصل حاوي گلايه هايي بود مبني بر عدم حمايت كافي مسئولين و دست اندركاران از تلاش هاي آقاي مقدم و به در بسته خوردن ايشان پيش از اعزام. تا جاييكه براي تامين هزينه ارز اختصاصي مجبور به گرو گذاشتن طلاهاي والده محترمشان شده و دونده گي هاي فوق طاقت، چنان ايشان را تحت فشار قرار داه و دلسرد كرده بوده كه ابراز نموده اند شايد اين آخرين صعودشان باشد.

نوشته دوم نقد طنزگونه اي بود فرسي-تركي كه توسط آقاي جليل مسچي نوشته شده بود و چون بخش تركي آن ديالوگ طنزآميزي مابين مادرو  پسر بود. احساسات دوستان و آشنايان آقاي مقدم را جريحه دار كرده و با توهين تلقي كردن آن درصدد برآمده اند تا ادعا نامه اي بر عليه ايشان تنظيم كرده و براي اينكار امضا جمع كنند.

در اينجا دو مسئله بايستي از هم تفكيك شوند. يكي به رسميت شناختن نقد، بالا بردن تحمل و ظرفيت و گوش كردن حتي به حرف مخالف و در صورت لزوم پاسخگويي منطقي و ديگري رعايت انصاف و رعايت قواعد هر بازي بدون استفاده از هر وسيله براي رسيدن به هدف.

در مورد نوشته اول اينجانب شناختي كه از آقاي سلطاني دارم و از علاقه ايشان به حسين باخبرم و باز مي دانم كه پيش از رفتن حسين براي جلب حمايت از ايشان تلاش زيادي كرد و اگر چيزي ابراز كرده يا خود ديده همچون گروگذاري طلاها كه خود واسطه اين كار بوده و يا از صحبتهاي حسين برداشت كرده مانند حمايت شهرداري تبريز از آقاي قيچي ساز و در مقايسه شايد چشم داشت ايشان اين بوده كه در زنجان نيز چنين حمايت هايي از فرد مستعدي چون حسين بعمل آيد. پس بر آقاي سلطاني ايرادي وارد نيست. او صادقانه از دوست خود هواداري و حمايت كرده است ولي چون شناخت كافي از حاشيه ها و زمين بازي نداشته شايد فكر نمي كرده كه ممكن است اين نوشته به ضرر حسين تمام شود و يا ممكن است ارگانها يا اشخاصي كه در صعودهاي مختلف از اين قهرمان حمايت كرده اند مكدر شوند و يا خداي نكرده آن را حمل بر ناسپاسي و بي انصافي نمايند.

الته اينجانب با يقين به اينكه غرور منفي يا ناسپاسي مي تواند قهرمان بزرگي را در چشم ديگران كوچك نمايد و به اعتبار او لطمه زند و باز به تجربه دريافته ام كه هركس اين كلام بزرگ را كه :«شكر نعمت نعمتت افزون كند، كفر نعمت از كفت بيرون كند» در زندگيش به كار ببندد هرگز پشيمان نخواهد شد. با اطمينان مي گويم كه نه قصد حسين و نه قصد آقاي سلطاني ناديده گرفتن حمايت ها و پشتيباني هاي بزرگواراني همچون آقايان رحماني، علي گو، افشاريان، اديبي و دهها علاقمند به صعودهاي ايشان نبوده است و گاه خود شاهد بوده ام كه حسين حتي سپاسگذار يك استقبال و يا يك پيامك نيز بوده است و شايد قصد اصلي آقاي سلطاني نيز تاكيد بر توانايي هاي آقاي مقدم و جلب حمايت هاي بيشتر براي اين قهرمان خوب استانمان بوده است.

به عنوان مثال آقاي سلطاني يكبار هم به اينجانب اظهار كرد كه فلاني حسين پيش از رفتن خيلي دلسرد شده بود و ابراز مي كرد كه شايد اين آخرين صعودش باشد. البته من قهقهه اي زدم و گفتم: «سلطاني عزيز اگر در هر موردي خواستي حرف ما كوهنوردان را باور كني، خودداني! ولي تنها در يك مورد به اظهارات ما شك كن و آنهم زماني است كه تحت فشارها و گير افتادن در مخمصه هاي كوهستان خط و نشان مي كشيم و مي گوييم اين آخربن بار است و ما از كوهنوردي توبه مي كنيم» و اضافه كردم كه منتظر باش تا اين حضرت دوباره از "ماكالو" برگردد. اگر دُز اعتيادش را چند برابر نكرد! آنگاه اسم مرا برعكس بخوان!

جالب اينجاست كه حسين در شرايطي توان فرسا چيزي گفته و سلطاني باور كرده و مسچي جدي گرفته و آن را مايه طنز ساخته است. با اين فرض كه شايد حسين همچون بچه ننرها از نعمت هايي كه بيش از استحقاقش بوده و هست، قهر مي كند در حاليكه مسئله كاملا فرق مي كند. به يقين كسي كه يكسال تمام براي هر صعودش برنامه ريزي مي كند و وقت مي گذارد و از شركت در تست هاي سنگين برون مرزي گرفته تا جمع و جور كردن بودجه، امكانات، قراردادها و ... (كه بمراتب سخت از خود صعود است) و نيز با قبول هرگونه مسئوليتي به تنهايي دهها كيلو بار را جابجا كرده و فرسنگ ها دور از خانه و كاشانه با سرما، يخ، سنگ، طوفان و مشكلات ارتفاع وارد چالشي سهمگين مي شود و سرافراز باز مي گردد به راستي نمي تواند يك بچه ننر باشد. و صد البته اين را نبايد به عنوان هندوانه اي زير بغل كسي دادن تلقي كرد چون حسين و بسياري از هيماليانوردان نيك مي دانند كه در هرگام راهي كه انتخاب كرده اند خطري كمين كرده است و كوههاي بلند به سلاح هاي مرگباري مجهزند كه يك اشتباه كوچك ممكن است آخرين اشتباه باشد.

البته نوشته آقاي مسچي گزاره هاي ديگري نيز دارد؛ نقد ايشان بر پولي شدن صرف ورزش و يا پولكي شدن قهرمانان مي بايستي مورد تامل قرار گيرد كه ايشان نگران اينست كه پول جاي هرگونه انگيزه را بگيرد و ورزش صرفا به يك كار تجاري و درامد زا تبديل شود و در اين راستا است كه ايشان معتقد است يا كسي توانايي مالي يك صعود را دارد كه آنگاه نيازي به كسي ندارد و نبايد گلايه اي هم داشته باشد و يا ندارد كه در آن صورت نبايد طلبكارانه ديگران را مورد تهديد قهر كردن قرار دهد.

البته آقاي مسچي راست مي گويد اگر كسي امكانات داشته باشد يا بتواند تهيه كند بسيار راحت خواهد بود ولي متاسفانه جهان به گونه اي نيست كه همواره براي هركسي هم اسب آماده باشد و هم ميدان! بسياري از هيماليانوردان مشهور و معروف نيز هميشه يكي از بزرگترين چالشهايشان كه شايد سهمناكتر از خود صعود بوده را همان فراهم كردن منابع مالي صعودهايشان عنوان كرده اند.

ممكن است آقاي مسچي يا كس ديگري بلافاصله در اينجا سوال كنند كه وقتي كسي پول و امكانات ندارد چه لزومي دارد كه سنگ بزرگ بردارد مگر قله هاي بي خطر تر كشورمان قله نيستند؟

كه در اين مورد خاص با استناد به نوشته هاي قبلي آقاي مسچي كه همچون بسياري از هموطنانمان معتقدند كه هيماليانوردي تخم لقي ست كه غربيان يا خارجي ها در دهان ما ايراني ها شكسته اند. جاي بحث باقيست و اينجانب قول مي دهم كه در صورت زنده بودن و نه در زماني دور طي نوشته مستقلي و با استناد به ديدگاه هاي صاحب نظران قابل اعتنا ديدگاه شخصي خود را كه شايد با ديدگاه آقاي مسچي متضاد باشد را براي نقد و بررسي ارايه دهم.

اما در مورد توانايي هاي هيماليانوردي حسين اينجانب معتقدم حال كه ايشان استعداد و انگيزه لازم اين كار را دارند چه نيكوست كه مورد حمايت همه ما قرار گيرند. او يكي از قهرمانان ملي ماست و يقين دارم كه سرمايه گذاري براي او و ساير قهرمانان خوب كشورمان اتلاف هزينه نيست بلكه سرمايه گذاري نيكويي است كه مابراي آينده ورزش و آينده جوانان خود انجام مي دهيم. اگر خدا ناكرده حسين يا ساير قهرمانانمان ايراد و يا اشتباهي نيز داشته باشند بهتر است كه صادقانه و رودر رو آنها را مطرح كرده و يقين بدانيم كه به نتيجه مطلوب خواهيم رسيد.

اينجانب ازطرف خود و نيز به نيابت از حسين از تمامي بزرگواران كه حمايت بي دريغ خود را از ايشان دريغ نكردند صميمانه تشكر مي كنم و اميدوارم كه در آينده نيز از حمايت هاي خود دريغ نكنند و به دوستان عزيز حسين يا خانواده محترمشان كه شايد از شيوه و روش مورد استفاده آقاي مسچي رنجيده باشند اظهار مي كنم كه نوشته آقاي مسچي را ديدگاه شخصي يك همشهري تلقي كنند كه به يقين از روي حسادت و يا عقده گشايي صورت نگرفته چون ايشان اصلا علاقه اي به هيماليانوردي ندارند و اين باور را هم ندارم كه ايشان خواسته باشند به كسي توهين كرده باشند. همه ما ايرانيان در زمان جنگ مورد تهاجم دشمن بيگانه بوديم. بمباران ها و مشك باران ها خانه هاي همه مردم ايران را مي لرزاند  آژيرها همه ملت را مضطرب مي ساخت، شهيدان پاره هاي تن اين مردم بودند كه از وجودشان كنده مي شدند و همسران آنان كه شجاعانه بار مسئوليت بازماندگان رابر دوش كشيدند و با چنگ و دندان فرزندان آنان را بزرگ كردند براي همه ما قابل احترامند و به ويژه مادري كه فرزندي چون حسين را پرورش داده كه بارها و بارها با شايستگي پرچم كشورمان را بر فراز بلندترين قله ها به اهتزاز در آورده است.




مطالب مرتبط:

      -      «مسچي!»