زندگي هميشه اينقدر بده؟؟


ماتیلدا : زندگی فقط وقتی بچه ای اینقدر بده یا همیشه همینطوره؟

لئون: نه همیشه همینطوره . . .
.
.

لئون _ به کارگردانی لوک بسون_ (ناتالی پورتمن _ ژان)

barlş manço

 

باریش مانچو

خواننده ای که در طول ۵۵ سال زندگی اش محبوبیت زیادی بین مردم جهان کسب کرد. وی در نقاط مختلف جهان به خصوص در کشورهای محروم آفریقا و آسیا  به نفع کودکان بی سرپرست و فقرا کنسرت برگزار می کرد.

به همین جهت باریش مانچو از سوی سازمان ملل به عنوان سفیر صلح انتخاب شد.


 


ويكي پديا در مورد باريش مانچو چه نوشته است

يك آهنگ انگليسي - تركي از باريش مانچو دانلود كنيد.

gül pembe را دانلود كنيد


شعر gül pembe :

تو كه مي خنديدي گل ها مي شكفت گل پنبه

بلبل ها از تو مي خواندند، ما به خلسه مي رفتيم گل پنبه

تو كه مي آمدي، بهار مي آمد گل پنبه
دره هاي سبز، تو را فرياد مي كشيد، ما عاشق مي شديم گل پنبه
كوچيدي و رفتي با باران چشم ها يك روز
باور نكرديم گل پنبه
مردم ما بي صدا، مردم ما بي تو
از هم پاشيده شد گل پنبه
اين آخرين ترانه بر لبم گل پنبه
هنوز از تو مي گويد، تو را فرياد مي كشد گل پنبه
كوچيدي و رفتي با باران چشم ها يك روز
باور نكرديم گل پنبه
مردم ما بي صدا، مردم ما بي تو
از هم پاشيده شد گل پنبه
اين آخرين ترانه بر لبم گل پنبه
هنوز از تو مي گويد، تو را فرياد مي كشد گل پنبه
اين آخرين ترانه در چشمم گل پنبه
هنوز از تو مي گويد، تو را فرياد مي كشد گل پنبه
اين آخرين ابر در چشمم گل پنبه
هنوز دنبال توست، در انتظار توست گل پنبه

Sen gülünce güller açar Gülpembe,
Bülbüller seni söyler, biz dinlerdik Gülpembe.
Sen gelince bahar gelir Gülpembe,
Dereler seni çaglar, sevinirdik Gülpembe.
Güz yagmurlariyla bir gün göçtün gittin,
Ìnanamadik Gülpembe.
Bizim iller sessiz, bizim iller sensiz,
Olamadi Gülpembe.
Dudagimda son bir türkü Gülpembe,
Hala hep seni söyler, seni çagirir Gülpembe.
Güz yagmurlariyla bir gün göçtün gittin,
ÌnanamadIk Gülpembe.
Bizim iller sessiz, bizim iller sensiz,
Olamadi Gülpembe.
Dudagimda son bir türkü Gülpembe,
Hala hep seni söyler, seniçagirir Gülpembe.
Gözlerimde son bir bulut, Gülpembe,
Hala hep seni arar, seni bekler Gülpembe.
Dudagimda son bir türkü Gülpembe,
Hala hep seni söyler, seni çagirir Gülpembe.
Gözlerimde son bir bulut, Gülpembe,
Hala hep seni arar, seni bekler Gülpembe

 

عكسهاي مراسم استقبال ازمعبود توحيدي نژاد به همراه تيم بسيج دانشجويي

در اين مراسم كه با حضور مسئولان و كوهنوردان زنجان و نيز شركت كنندگان در اردوهاي تيم ملي سنگنوردي ر زنجان و در مقابل دفتر هيئت كوهنوردي برگزار شد. از محمدحسن نجاريان نيز به دليل صعود دوباره اش به موستاق آتا و هدايت و رهبري تيم اعزامي ايران تقدير شد.


ادامه نوشته

عكسهاي مراسم استقبال از محمدحسن نجاريان در بازگشت از موستاق آتا

عصر ديروز مراسمي جهت استقبال از محمدحسن نجاريان سرپرست تيم اعزامي از ايران به موستاق آتا كه موفق شد اين قله را به همراه تيمش صعود كند در مقابل دفتر هيات كوهنوردي زنجان برگزار شد. عكس هاي اين مراسم در ادامه از نظرتان خواهد گذشت.

ادامه نوشته

درسي براي معبود

اديسون در سنین پيري پس از كشف لامپ، يكي از ثروتمندان آمريكا به شمار ميرفت و درآمد سرشارش را تمام وکمال درآزمایشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگي بود هزينه مي كرد.

اديسون در سنین پيري پس از كشف لامپ، يكي از ثروتمندان آمريكا به شمار ميرفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمايشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگي بود هزينه مي كرد.


اين آزمايشگاه، بزرگترين عشق پيرمرد بود. هر روز اختراعي جديد در آن شكل مي گرفت تا آماده بهينه سازي و ورود به بازار شود.


در همين روزها بود كه نيمه هاي شب از اداره آتش نشاني به پسر اديسون اطلاع دادند، آزمايشگاه پدرش در آتش مي سوزد و حقيقتا كاري از دست كسي بر نمي آيد و تمام تلاش ماموان فقط برای جلوگيري از گسترش آتش به ساير ساختمانها است. آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولي به اطلاع پيرمرد رسانده شود.


پسر با خود انديشيد كه احتمالا پيرمرد با شنيدن اين خبر سكته مي كند و لذا از بيدار كردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب ديد كه پيرمرد در مقابل ساختمان آزمايشگاه روي يك صندلي نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره مي كند.


 

پسر تصميم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او مي انديشيد كه پدر در بدترين شرايط عمرش بسر مي برد.


ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را ديد و با صداي بلند و سر شار از شادي گفت: پسر تو اينجايي؟ مي بيني چقدر زيباست! رنگ آميزي شعله ها را مي بيني؟ حيرت آور است!

 من فكر مي كنم كه آن شعله هاي بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده است! واي! خداي من، خيلي زيباست! كاش مادرت هم اينجا بود و اين منظره زيبا را مي ديد. كمتر كسي در طول عمرش امكان ديدن چنين منظره زيبايي را خواهد داشت!

 نظر تو چیست پسرم؟


پسر حيران و گيج جواب داد: پدر تمام زندگيت در آتش مي سوزد و تو از زيبايي رنگ شعله ها صحبت مي كني؟


چطور ميتواني؟

 من تمام بدنم مي لرزد و تو خونسرد نشسته اي؟


پدر گفت: پسرم از دست من و تو كه كاري بر نمي آيد. مامورين هم كه تمام تلاششان را مي كنند. در اين لحظه بهترين كار لذت بردن از منظره ايست كه ديگر تكرار نخواهد شد!


در مورد آزمايشگاه و باز سازي يا نو سازي آن فردا فكر مي كنيم!

 الآن موقع اين كار نيست!


به شعله هاي زيبا نگاه كن كه ديگر چنين امكاني را نخواهي داشت!


فردا صبح ادیسون به خرابه ها نگاه کرد و گفت: " ارزش زیادی در بلا ها وجود دارد. تمام اشتباهات ما در این آتش سوخت. خدا را شکر که می توانیم از اول شروع کنیم."


توماس آلوا اديسون سال بعد مجددا در آزمايشگاه جديدش مشغول كار بود و همان سال يكي از بزرگترين اختراع بشريت يعني ضبط صدا را تقديم جهانيان نمود. آري او گرامافون را درست يك سال پس از آن واقعه اختراع کرد


پي نوشت آياز:

عزيزي مي گفت عقلانيت و سازش در يك مسيرند!

عکسهای مراسم بدرقه معبود به موستاق آتا

معبود توحیدی نژاد روز شنبه ۳ مرداد با حضور کوهنوردان و علاقمندان  از راه آهن زنجان بدرقه شد. ضمن تشکر و قدردانی از همه کسانی که برای بدرقه معبود حضور پیدا کرده بودند دعوت می کنم عکس های مربوطه را در ادامه مطلب ببینید.


از فردا سه شنبه ۵ مرداد تا روز جمعه ۸مرداد به جهت حضور در صعود سراسری کوهنوردان زنجان از ۸ جبهه به قله دماوند در خدممتان نخواهم بود.

در این صعود سرپرستی مسیر جنوب غربی به من واگذار شده. امیدوارم همه کوهنوردان در همه جبهه با سلامت و رضایت خاطر صعود خود را جشن بگیرند.

ادامه نوشته

کجاست کودکی های من مادر!!

چقدر دلتان برای کودکی هایتان تنگ میشود؟ من که بیشتر اوقات

هاني بئنيم گنجليگيم نرده

آهنگ "hani benim gençliğim anne" (کجاست کودکی های من مادر) احمد کایا (از اینجا دانلود کنید)

 

hani benim gençliğim nerde?
Hani benim sevincim nerde
Bilyelerim, topacım
Kiraz ağacında yırtılan gömleğim
Çaldılar çocukluğumu habersiz.
 Penceresiz kaldım anne
Uçurtmam tel örgülere takıldı Hani benim gençliğim nerde.
ديوارها سخن نمیگویند"/

كو شادي من؟ كجاست؟/

توپ و چرخ من كجاست؟/
...
كو پيراهنم/

كه به شاخه ي گيلاس گير كرد؟/

كودكي مرا بي خبر از من ربودند./

مادر جان! بي پنجره ماندم/

بادبادك من به سيمها گير كرد
 
مادر جان! بي پنجره ماندم/

میخاییل در سوئیس

میخاییل و دوستش لیسکه در سوئیس

عکس اختصاصی برای آیاز

thanks mikhoo!! amazing dud!!


توضیح:

میخاییل و یخوم دی فرایس از دوستان  من و اهل کشور هلند هستند. که چند صباحی اینجا مهمان من بودند و خاطرات خوشی با اونها دارم. میخاییل که با دوستش لیسکه برای یک سفر دانشجویی در سوئیس به سر می بره با قله ماترهورن که می دونه خیلی بهش علاقه دارم عکس گرفته و برام فرستاده.

چهارمین سال تولد وبلاگ

چهار سال گذشت.

از روزی که تصمیم گرفتم وبلاگی تاسیس کنم و در حد توانم به معرفی و انعکاس مسائل کوهنوردی بپردازم. چهار سالی که مملو بود از شادی ها غم ها نا امیدی ها انگیزه ها و هیجان های مختلف.

چهار سالی که گاه آنقدر بی انگیزه بودم که برای ۵-۶ ماه فقط ماهی یک پست می زدم و گاه آنقدر در بهبوهه اردوها برنامه و داستان داشتیم که روزی چند پست آپ می شد.

امروز ۱۲ خرداد ۱۳۸۹ چهارمین سال تولد وبلاگ آیاز هست. وبلاگی که به خوانندگانش احترام میگذاره و بهشون افتخار می کنه.

كيك تولد چهارسالگي وبلاگ آياز

يه كاريكاتور

ديروز خونه آلاز بودم كاريكاتور زيبايي از آقاي جمال رحمتي رو پرينت كرده بود و به ديوار اتاقش چسبونده بود.

همه قشنگ بودن ولي يكيش خيلي نظرم رو جلب كرد ازش گرفتم تا شما هم ببينيد.

اثر جمال رحمتي

یاد ایام

امروز به رسم روزهای اخیر که دلم هوای روزهای خوش گذشته و لحظات قشنگی که با بچه ها مخصوصا تو اردوهای موستاق آتا داشتیم رو میکنه داشتم عکس های اردوها رو ورق می زدم.

چقدر دلم برای اون روزها تنگ شده برای تک تک بچه ها:

حسین تو اردوهای تیم ملیه-فرشاد اسماعیل زاده که رفت خدمت-معبود هم که درگیر اردوهای دانشجوییه-امین موذن اصلا معلوم نیست کجاست-فرزاد آرج چسبیده به کار و زندگی-سعید کریمی و گهگاه می بینم و بقیه هم انگار مفقود الاثر شدن.

گفتم یه چندتا عکس از لحظات خاطره انگیز اردوی الوند بذارم. دیدنشون خالی از لطف نیست:

پناهگاه یخچال در منطقه الوند همدان-این حرکات وسط اردو و دور از چشم مربیان و تازه بعد از تست سرعت انجام شد. (از راست معبود-امین۰من و فرشاد) عکس از حسین مقدم

 ادامه عکس ها در ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

دلم براي كوه تنگ است

امروز صبح طبق روال هميشه با خواهرم از خونه اومديم بيرون تا اون بره مدرسه ش و من اداره. سر خيابون كه رسيديم ديدم اتوبوسي كه هر روز باهاش تا چهارراه سعدي مي ريم حركت كرد و ما جا مونديم. براي رفتن به نزديك ترين جايي كه بشه اين وقت صبح تاكسي گير آورد 10 دقيقه بايد پياده رفت كه كلي ديرمون مي شد. براي همين هر روز زمان رو تنظيم مي كنم تا به اين اتوبوس برسم. ديدم خواهرم يه آهي كشيد وناراحت شد كه اتوبوس رو ازدست داده.

همونجا بهش گفتم تو زندگي گاهي آمال و آرزو هاي آدم مثل همين اتوبوس جلو چشماي آدم از دست مي ره و تو تنها كاري كه از دستت بر ميآد اينه كه فقط رفتنشونو نگاه كني. البته من فكر مي كنم مي شه موقع نگاه كردن يه لبخندي هم زد و به نقشه B فكر كرد. در همين حين داشتم به اين فكر مي كردم كه چطور زودتر يه تاكسي گير بيارم.

اين اتفاقات صبح باعث شد تا امروز فكرم درگير كاراي اخيرم بشه. اردوي دوم تيم ملي رو از دست دادم بخاطر اينكه به دليل مرخصي هاي بيش از حدم در آستانه اخراج از اداره هستم و گرفتن مرخصي حتي يه روزش جزو كاراي غيرممكن شده. داشتم همه سعي و تلاشمو مي كردم تا حداقل اردوي دوم زنجان رو بتونم برم. يه قول هايي هم از جناب رييس گرفته بودم ولي ديروز تيرخلاص رو زد و گفت نمي تونه بهم مرخصي بده و از اين بابت متاسفه!!!

شدت ناراحتيم در اون لحظه رو  نمي تونم توصيف كنم با اينكه به خودم قبولونده بودم كه اگه اردوها رو برم و انتخاب هم بشم نمي تونم برنامه اصلي رو برم و بايد براي گرفتن مرخصي 70-80 روزه قيد كارم رو بزنم ولي باز خيلي دوست داشتم پيش بچه ها بودم و براي اينكه زندگيم هنوز جريان داشته باشه درگير اردوها باشم. چيزي كه منو به چالش مي كشه و به حركت وادار مي كنه. ولي گويا يكي بايد حرفهايي كه صبح براي خواهرم مي گفتم رو بياد و به خودم بگه...

به قول عزيزي من ماشين بنز رو هم دوست دارم ولي خب نمي تونم داشته باشم اين ناراحتي نداره ولي كاش همون عزيز بدونه بنز تو رو نمي دونم ولي اين مورد من خيلي ناراحتي داره حتي نميشه تصور كرد چقدر....

دلم براي كوه تنگه و اين آهنگ «آراز ائلسس» به نام «قارداشيم داغلار»، (برادرم كوهستان) عجيب به دلم مي شينه متن آهنگ رو اين پايين مي ذارم.

Bir zamanlar Səfa sürüb gəzirdim

Onda sənidin mənim qardaşım ...........dağlar

Nə zaman ki yaği duşman gələndə

Haçan haçan yaği duşman gələndə

Səndə çox olurdu savaşım ..................dağlar

Köroğluyam gəzdigimi tapardim

Qayalar başında qalar yatardım

Ağ süfradan əmlik quzu qapardım

Yeyib qurtlarinla ulaşım ......................dağlar

روزگاري با عشق و صفا در تو مي گشتم

آن روزها تنها برادرم تو بودي........................اي كوهستان

زماني كه دشمن بدكين  مي آمد

هنگامي كه آن دشمن بدكين مي رسيد

در آغوش توجنگ ها كردم ..........................اي كوهستان

فرزند اين خاكم و هرچه پي اش باشم ازآن من است

از همين است كه شب ها نيز بربلنداي صخره ها مي خوابم

از سفره سفيد لقمه مي گزينم  و

همانجا با گرگ هايت زوزه مي كشم......اي كوهستان

 

براي دانلود اين آهنگ اينجا كليك راست كرده و گزينه save target as را بزنيد.

araz elsəs

روز شماري براي زمستان

این دومین مطلب برای روز شماری زمستانه

۶۹ روز تا آغاز فصل زیبای من  (۹ هفته و ۶ روز)

در مطلب پیش یه دوست عزیز نظر زیبایی رو نوشته بود البته خصوصی شاید نمی خواسته با اسم باشه پس من نظر قشنگشو بدون اسمش م ذارم تا شما هم ببینید:

زمستان زیبایی رخ رامی شکند ولی زیبایی دل می درخشد، منم عاشق زمستونم،

شاید چون رنگ بی رنگی هاست،

شاید چون بوم سفید نقاشی است که هنوزفطرت پاک کودکانه،از افکار به عاریت گرفته بیرون غرق رنگ ها نشده وهنوز بوم سفید دلهاست که نقاب رنگارنگ ذهن درخشش سفیدش را رنگین نکرده،

شاید چون عجین شده با فطرت حقیقی ماست. سرمای برف جان فرساست و سفیدیش روح افزا،من نیز چون تو بی صبرانه در انتظارم که در بی کران سفیدی به تماشایش بنشینم که با درخشش دانه های برف وخنکای شیرین آن تبلور دانه ها،در عمق دلم احساس شعف کنم و غرق در سکوت بی پایانش شوم و جه زیباست مسرور شدن در بی نهایت سفیدی.در دورترین دورها که بتگری،میعادگاه آسمان وزمین را سفیدیست که چه زیباست پیوستن به این دورترین دورها............

عجين شده با همان حس عجيب

 مطمئنم با ديدن اين عكس ميگه اين كجاست نكنه هنوز توش شنا نكرديم؟؟

 آمارشو بگير اين هفته بريم....

روز شماري براي زمستان

هركسي فصلي رو دوست داره من هم عاشق زمستانم .

نمي تونم حسي كه تو زمستون دارم رو شرح بدم تنها مي تونم بگم چيزي تو زمستون هست كه وقتاي ديگه نمي شه پيداش كرد حسي كه شايد تو فصل هاي ديگه وقتي بهش فكر مي كنم حتي يادم هم نمي آد.72 روز (10 هفته و 2 روز) تا آغاز فصل زيباي من...

غيرقابل وصف ترين غروب ها در زمستان ديده مي شود

نیست...نشانه ای نیست

جامی بر کنار طاق بود

 

کتاب را آوردم، بخوانم، باشد که رستگار شوم!

ناگهان حکایت دوزخ بود و من وحشت کردم...

 

ایستادم به نماز، نسیم راه پنجره را پیدا کرد، از من گذشت.  مست شدم...

ها ...؟ چی می گفتم؟ چی...؟ چند؟ چند رکعت...

 

وقتی که نیلوفرم گل داد نا گهان بی انتهایِ چیزی مرا در خود گرفت. احساس کردم در عظمت چیزی غوطه ورم. من گمان کردم آن تویی و نمازِ من ستایشِ نیلوفر است.

 

سریع الحساب جان! آخر حسابِ چه؟ کتابِ چه؟ شمارشِ چه ؟ 

ما باده پرستیم، نه پیمانه شماریم...

انصاف بده؛ آخر چه طور می شود هم مست بود و هم صلاة ظهر به جا آورد؟

اینهمه قاعده و حکم و آداب...اووه!

من که پاک هاج و واج مانده ام...نشانه ای... نشانه ای بفرست...

 

عکس بی ربط ولی مرتبط

گرافیک طنز

دوزبانه - لینک ترکی

تو این مدت کمتر از یک ماه شاید یکی از چیزهایی که زیاد دلتنگش می شدم شهرم بود.

خیابوناش. آدماش- اصلا اسمش- خود اسم زنجان چیزی بود که خیلی دلتنگش شدم.

از روزی که اومدم دنبال فرصتی بودم تا یه گزی تو خیابوناش بکنم. برای همین. امروز که جمعه ست برنامه کوه نریختم و بعد از ظهر تصمیم گرفتم جاهایی که زیاد می رفتم و دلتنگش بودم و رفتم. یکی از این جاهای خوب نگارخانه عاصم بود خوشبختانه نمایشگاهی هم اونجا دایر بود.

نمایشگاه گرافیک طنز های آقای محمدرضا بابایی. خیلی جالب بود چند تا از کاریکاتورها چشممو گرفت و فکر کردم بد نباشه یه چندتاییش رو اینجا بذارم البته با موبایل از شون عکس گرفتم و باید بدی  کیفیتشون رو  به خوبی خودتون ببخشید.

ادامه نوشته

خاطیرلاماق

سئویملی اینسان لاری خاطیرلاماق

اولین برنامه کوهنوردی من در ۴ سال پیش و  آخریش تا امروز

آمدیم

وقتی مطلب پیش رو می نوشتم فکر می کردم می تونم گزارش لحظه به لحظه بدم ولی به دلیل مشکلات سیاسی و امنیتی که تو استان سین کیانگ چین بوجود اومده بود اینترنت و تماس تلفنی با خارج از کشور رو قطع کرده بودند و نتونستم چیزی بنویسم پریروز برگشتیم و تنها چیزی که می تونم بگم اینه که تونستیم قله رو صعود کنیم و لی این قسمت مهم قضیه نیست قسمت مهم قضیه یاد دوستانی بود که تو این مدت با من بودند این عکس ها رو باید هرچه زودتر اینجا می ذاشتم

دوستانی که به یادشون بودم و هیچ وقت لحظاتی خوشی که باهاشون داشتم رو فراموش نکردم ابولفضل که از همین اردوها شناختمش ولی دوستی خالصانه و رفاقتش منو شیفته خودش کرد و اینکه همیشه فکر می کردم چه خوب بود اگه  تو این برنامه با ما بود

و میثم که از روز اول که کوهنوردی رو شروع کردم خالصانه و خاضعانه به من کمک می کرد با من تمرین می کرد بهم وسیله می داد خلاصه کارهایی می کرد که امروز روز می فهمم کمتر کسی انجامش می ده و اینکه چقدر شایسته حضور تو این برنامه بود ولی نشد...

این پرچم ها رو روز رفتنمون دادم بنویسن هیچکدوم از بچه ها خبر نداشتن حتی تنهایی و بی خبر  بردمشون بالا و می خواستم عکس تکی بگیرم باهاشون ولی وقتی بچه ها  دیدن. خواستن تو عکس باشن...

ادامه نوشته

اخرین خبر از فرودگاه

امروز  دقایق اخر روز شنبه 20 تیر است هنوز مزه بدرقه صمیمانه مردم خوب زنجان از ذهن بیرون نرفته که اخرین اقدامات پرواز انجام گردید و نفرات خواب الوده هنوز بر این باور نرسیده اند که تا دقایقی دیگر اسمان تهران را ترک وبسوی ارومچی چین پرواز خواهیم کرد.

انگار کمی تاخیر داره و چقدر ناراحت کننده است این تاخیر نه می تونی بخوابی نه به حرفهای عصبی کننده فرشاد گوش بدی. فکر کنم خبر بعدی البته اگه اینترنت داشته باشیم  از کاشگار بشه


فرودگاه امام خمینی ساعت 23:33 به امید دیدار و اعلام خبر بعدی که نمی دانم کی و چه وقت باشد.

ما می رویم

ما می رویم

ما می رویم چون دلمان جای دیگر است                      ما می رویم هرکه بماند مخیر است

از سادگیست گر به کسی تکیه کرده ایم                  اینجا که گرگ با سگ گله برادر است!!

اینجا نقاب شیر به کفتار می زنند                           منصور    را  هر     آینه    بردار می زنند

اینجا کسی برای کسی کس نمی شود                     حتی عقاب در خور کرکس نمی شود

جایی که سهم مرد به جز تازیانه نیست                       حق با تو بود ماندمان عاقلانه نیست

ما می رویم ماندن با درد فاجعه است                  در عرف ما نشستن یک مرد فاجعه است

دیریست که رفته اند امیران قافله                                    ما مانده ایم و قافله پیران قافله

اینجادگر چه باب من وپای  لنگ نیست                          باید شتاب کرد مجال درنگ نیست

بر درب آفتاب پی باج می رویم                                     ماهم بدون بال به معراج می رویم


آغ آتیم ، قول قاناتیم
 
            بیز اگر قلعه ی سیمرغدان آشساق بیزه آزدی
 
باخما یوللار ناتارازدی
 
          باخما بو قارلی دماوند ، بو قفقاز بو هرازدی
 
باخما داغدا هاوا دوتقوندو – آیازدی
 
        باخما بو قیشدی بو یازدی
 
آغ آتیم آت قدمین دریا ، دایازدی           دریانی گئچسن اگر شهرِ نیازدی
 
اوردا هر قان کی تؤکولدو یئره ، آزادلیقی یازدی
 
                                           بشر آزادلیغا بازدی!!!
 
 
آغ آتیم شعری-زنگانلی هوشنگ جعفری دن
 

سالگرد 3 سالگی

سلام

امروز ۱۲ خرداد سال ۸۸ تولد ۳ سالگی وبلاگ منه 

امروز وبلاگ من ۳ ساله شد به خودم می بالم در این مدت تونستم با تمام کمبود وقت و بی حوصلگی ها و مشکلات بسازم و این وبلاگ رو سه سال به روز نگهش دارم هرچند باید مطالب آماتورش به صاحب آماتورش ببخشید

کیک تولد 3سالگی وبلاگ

یادمه اولین مطلبی که نوشتم درست ۳ سال پیش در چنین روزی و گزارش صعود سراسری زمستانی الوند همدان بود که در بهمن ۸۴ اجرا شده بود دیدن چند تا عکس از اون برنامه و یادی از اولین پست وبلاگ خالی از فایده نیست

 

۱۴ تا استان و ۹۰۰ ورزشکار در این صعود سراسری شرکت کرده بودند به یاد دارید که تا اون سال هر ساله این صعودهای سراسری منسجم و منظم اجرا می شد و صعود سراسری ۸۴ الوند آخرین صعود سراسری منسجم و منظمی بود که اجرا شد و بعد از اون منطقه ای اجرا می شه و استقبال خوبی هم از برنامه ها نشده

 در مسیر تاریکدره

ادامه نوشته

اردوی آخر

 
اردوی آخر

دیروز با یکی از بچه ها صحبت می کردیم بحث اردوی آخر شد و حساسیت های خاص اون لاجرم یاد اردوهای تیم ملی امید افتادم و اردوی آخرش که شهریور سال گذشته برگزار شد اردویی که با شرکت 12 نفر باقیمانده از اردوهای قبل در یخچال سبلان بود. اول برنامه  آقای رضا زارع گفت همه تون می رین واسه اعزام و این اردوی فقط جنبه آموزشی داره و چقدر ذوق زده شده بودیم و تو پوستمون نمی گنجیدیم ولی بعد مشکل پول بوجود اومد و گفتن باید 4تاتون حذف بشن و من بی لیاقت هم جزو اون 4 تایی بودم که حذف شدن. بگذریم فکر کنم دیدن 4 تا عکس از اون اردو خالی از لطف نباشه یه تجدید خاطره ای هم می شه

نفری که پشت به دوربینه ایرج معانی-سمت راستش کمی پایین تر منم و نفر اول صف سمت چپ هم فرزاده

 

ادامه نوشته

بیر شعر

آیاز بیین درین و دوشونجه لی روحونا سونولور

نامرد زامان

زامان گاهدان ترسه باغلیر شئله سین
سیلکه له ییر جانین آلیر کره سین
ائل یولو ندا چالیشانین ده ده سین
بئله اودلور ، اینجی ییره م اؤزومده ن


برک برک باقلیر دوشونجه نی قوللاری
چکیر یولور باغد ا بیتن کوللاری
ائل قایغی سی داشییانین یوللاری
باقلی قالیر ، اینجی ییره م اؤزومده ن

بولبوللرین تیکیر آغزین دوداغین
د هره لیییر آغاجلارین ، بوداغین
گؤزلر قالیر اول یوزونده بوداغین
گؤز قارالیر ، اینجی ییره م گؤزومده ن


هر ده ن دو شور بیر نامردین الینه
خزان سالیر باغچالارین گولونه
ائلمان حسرت قالیر آنا دیلینه
سؤز بوقولور ، اینجی ییره م سؤزومده ن


چوخ دئییبلر حالوا پیشر دؤزومده ن
دؤزه دؤزه حسرت یاغیر گؤزومده ن
دانیشیرام یاپیشیرلار سؤزومده م
دانیشمیرام ، اینجی ییره م اؤزومده ن


آراشدیرا ر زامان تاپار دوغرونو
بوشلار گوناهسیزی ، دوتار اوغرونو
ائلیمیزین خسته لری ، یورغونو
یورولماسین ائلمان کیمی ، دؤزومده ن
یورولماسین ائل یولونده ، دؤزومده ن


امیر نصیری ( ائلمان زنگانلی )

عظمت خدا

200 یا 300 میلیون ستاره و منظومه مثل خورشید و منظومه شمسی در کهکشان راه شیری وجود دارد. 200 یا 300 میلیون کهکشان مثل کهکشان راه شیری تا امروز شناسایی شده است. دانشمندان می گویند که تعداد ستاره های آسمان خیلی بیشتر از دانه ها تمام ماسه های سواحل روی زمین است. با این وجود دانشمندان می گویند که همه ی این ها حدود 10% از کل کیهان را تشکیل می دهند که تاکنون شناسایی شده اند با تصور و تجسم چنین عظمتی شما چگونه خدا را شناخته اید؟

                                                  من که نشناختم!...