صعود مصنوعی

در یک برنامه تمرینی و یا سنگنوردی در مسیرهای کوتاه و به اصطلاح sport اگر صعود مسیری فراتر از توان سنگنورد باشد یا از صعود آن منصرف می شود و مسیری در حد و اندازه توانائی های خود بر می گزیند و یا اینکه آنقدر تلاش می کند تا بتواند بخش دشوار را عبور کند و مسیر را به اتمام برساند.

اما در صعود دیواره های بلند و  یا گشایش مسیر جدید شرایط کاملا" متفاوت است , دیگر بحث تمرین مطرح نیست در شرائط سخت و دشوار دیواره  که با بخشی دشوار و غیر قابل صعود با روش طبیعی مواجه می شویم دو راه داریم یا اینکه از صعود منصرف شده و راه بازگشت را در پیش بگیریم و یا از طریق روشی که ما بدان صعود مصنوعی می گوئیم راه صعود را باز نموده و حرکت عمودی را ادامه داد.

صعود مصنوعی عبارت است از صعود مسیرهای سنگنوردی با کمک ابزار مصنوع دست بشر  مانند طناب, پله رکاب,کارابین و امثالهم. در صعود طبیعی از ابزارهای مصنوعی برای حمایت و حفظ ایمنی فرد استفاده می شود ولی وزن صعود کننده به هیچ ابزاری وارد نمی شود و او تنها به دست و پا و عوارض سنگ اتکا دارد و تنها در شرائط اضطرار وزن خود را بر طناب و کارابین و ... وارد می کند. اما در صعود مصنوعی علاوه بر اینکه از ابزارها جهت حمایت استفاده می شود, وزن صعود کننده نیز همواره بر این ابزارها وارد می شود بعنوان مثال بجای اینکه شخص پای خود را بر یک گیره سنگی گذارده و خود را به سمت بالا هل دهد این پا را بر روی نردبانی تسمه ای و یا فلزی قابل حمل که رکاب نامیده می شود می گذارد.

صعود مصنوعی کلید مسیرهای بکر و به ظاهر غیر قابل صعودی است که روزگاری کسی فکر آنرا نیز از ذهن خود عبور نمی داد. همچنین صعود مصنوعی را شاید بتوان تنها راه ممکن برای صعود بسیاری از مسیرهای دیواره نوردی در فصل زمستان دانست.

صعود مصنوعی بزرگترین میدان برای به آزمون گذاشتن قدرت ذهن و تمرکز و تعادل جسمی و روانی یک دیواره نورد است.

تکنیک و مهارت  فوق العاده بالا در ابزار گذاری , که بخاطر اینکه همواره وزن صعود کننده بر آن وارد می شود هیچگاه نمی توان غیر اصولی و بدون دقت ابزار گذاری نمود و تمرکز بالا در حرکت بر روی رکابی که بر روی هوک و یا ابزاری مینیاتوری قرار دارد که با کوچکترین تکان از جایگاه سست و لرزان خود خارج شده و سقوطی گاها" طولانی بر روی ابزارهائی که تنها تحمل وزن استاتیک صعود کننده را دارد و بسیاری مهارتها و دشواریهای دیگر در خصوص صعود مصنوعی قابل ذکر است.

درادامه اشاره ای خواهم داشت به روش درجه بندی صعودهای مصنوعی که بخشی از آن ممکن است برای برخی از دیواره نوردان ما تازگی داشته باشد

بخشی از دشواری ها و واقعیات مستتر در این روش هیجان انگیز و تکنیکال را می توان در همین معیارهای درجه بندی مشاهده نمود.

 

درجه بندی صعودهای مصنوعی

یکی از شاخصه های مهم که در کروکی یک مسیر سنگنوردی درج می شود "درجه سختی مسیر" است. صعودهای مصنوعی نیز همچون صعودهای طبیعی دارای روشی برای درجه بندی هستند که در ادامه توضیح داده می شود:

برای درجه بندی  صعودهایی که از ابزارهای کوبشی و تخریب کننده سنگ مانند میخ ,رول , کوپر هد و امثالهم استفاده می شود حرفA  بکار برده می شود(A0-A6) و برای صعودهای پاکیزه که از ابزارهای غیر کوبشی همچون فرند, ترایکم,کیل و مانند آن استفاده  میشود حرفC  بکار برده می شود(C0-C6).

توجه به این نکته ضروری است که درجه ارائه شده  برای یک مسیر امری مطلق نیست .

A0/C0

این درجه به مسیرهائی تعلق می گیرد که عمدتا" بصورت طبیعی صعود می شوند اما در بخشهائی از آن سنگنورد بجای استفاده از عوارض طبیعی سنگ  از ابزار مصنوعی کمک می گیرد. در این صعود از رکاب استفاده نمی شود اما در عوض سنگنورد در بخشهائی از مسیر با کمک گرفتن از تسمه ها و یا کوئیک دراهای متصل به ابزارهای میانی(میخ-رول-فرند-...) خود را بالا می کشد. انواع پاندوله ها و یا تراورس کششی(TENSION TRAVERS) و یا وزن آوردن بر روی ابزاز(مثلا" نشستن بر روی طناب) از انواع دیگری  از صعودهای با درجه A0/C0 هستند.

A1/C1

صعود مصنوعی ساده که با بهره گیری از همه ابزارهای صعود مصنوعی در مسیرهائی با میانی های مطمئن و قابل اتکا که قابلیت تحمل  پاندولیهای شدید را نیز داشته باشد  انجام می شود.

A2/C2

صعود مصنوعی متوسط . ابزارهای میانی عمدتا" مطمئن هستند اما ممکن است در اثر سقوط  برخی ابزارهای میانی از موقعیت خود خارج شوند اما این سقوطها در حدی نیستند که منجر به  جراحت و یا مصدومیت شوند. برخی مسیرهای مصنوعی  که با ابزارگذاری انجام می شوند و ابزارها علی رغم اینکه قبلیت تحمل سقوط را دارند اما در موقعیت خیلی مناسبی نیستند و موقعیت لرزانی دارند و یا امکان و شرائط مسیر اجازه دقت بالا در ابزارگذاری را نمی دهد نیز درجهC2 می گیرند.

A3/C3

صعود مصنوعی دشوار , ابزار گذاری دشوار تر می شود و همراه است با ابزارگذاری های متوالی نا مطمئن و لب مرزی, خطر سقوط تا 7 متر نیز وجود دارد.ابزار گذاری درحالیکه تنها تحملی به اندازه وزن بدن صعود کننده را دارد نیز سخت تر شده و نیاز به مهارت و دقت بالاتری دارد . مشکلات بیشتر در مسیر یابی و صعودهای خطرناک بر روی هوک و یا پرچ های قدیمی از دیگر چالشهای صعود در این کلاس است. مسیرهای با درجه C3 بیشتر صعود کنندگان مصنوعی را به چالش می کشد و ابزارگذاری های درجهC3 معمولا" نیاز به تست کردن دقیق قبل از وارد کردن وزن بدانها را دارد.در مسیرهای با درجهC3 همچنین احتمال سقوط  بیشتری وجود دارد و احتمال زیپ شدن و خروج8-10 ابزار و سقوطی تا 15 متر وجود دارد البته این سقوط بسیار جدی نخواهد بود و منجر به جراحات شدید نخواهد شد.صعود بسیاری  از مسیرهای با درجه A3/C3به چندین ساعت تلاش نیاز دارد.

A4/C4

صعود مصنوعی با درجه سختی بالاتر همراه با سقوطهای احتمالی خطرناک ,ابزار گذاری  نامطمئن و لب مرزی و ترسناک. تا حدود 25 متر ابزار های میانی که کار گذاشته می شود تنها تحمل وزن بدن را داشته و قابلیت تحمل شوک را ندارند و احتمال سقوطهای خطرناک بر روی لبه ها و یا سقوطهای طولانی نیز وجود دارد. هر ابزار کار گذاشته شده باید طوری تست شود که بتوان با ترکیب تعدادی از میانی های نا مناسب به حد قابل قبولی از ایمنی دست یافت. صعود مسیرهائی با چنین درجه ای تنها از عهده سنگنوردان مصنوعی کار بسیار خبره و با تجربه بر می آید. بیتر مسیرهای با چنین درجه ای نیازمند میخ کوبی و استفاده از هوک است.

A4+/C4+:

ضریب خطر بالا,سخت ترین حد صعود مصنوعی برای عمده سنگنوردان. برای درک صعود در این درجه صعود A4 را تصور کنید سپس یک درجه بر سختی آن بیافزائید. در صعود مسیرهای با این درجه سختی زمان زیادی صرف  می شود تا صعود کننده هر حرکت خود را با دقت بالا و کنترل همه عوامل شامل مسیر صعود ابزارهای میانی, پله رکاب و ... انجام دهد حرکتها کاملا" بایستی حساب شده انجام گرفته و از شوکهای ناگهانی و یا فشار آوردن در جهتی نامناسب و امثالهم پرهیز کرد گاهی اوقات یک ابزار به تنهائی نمی تواند وزن صعود کننده را تحمل کند و باید چندین ابزار را ترکیب نموده و برای اجرای یک حرکت بر آنها نیرو وارد نمود. در این مسیر ها سنگها عمدتا" لق ,پوسته پوسته  و ناپایدار هستند . درصورت سقوط احتمال زیپ شدن و خروج متوالی ابزارها وجود دارد و همچنین احتمال برخورد با لبه های خطرناک همراه با جراحات بسیار شدید وجود دارد.

A5/C5

حد نهائی  دشواری و خطر در صعودهای مصنوعی را با این درجه نشان می دهند. هیچکدام از میانی های کارگذاشته  شده قابلیت تحمل شوک را نداشته و تنها در حد تحمل وزن صعود کننده هستند . مسیرهای A5/C5 از لحاظ سختی مسیری برتری نسبت به A4+/C4+  ندارند و تنها ضریب خطر و ریسک پذیری بالاتری دارند ضمنا" در مسیرهای با این درجه سختی  نمی توان از ابزار مته برای ایجاد سوراخهائی ولو کوچک جهت کارگذاشتن هوک استفاده نمود و حتی یک مورد استفاده از سوراخهای ایجاد شده با مته درجه مسیر به A4/C4 کاهش می یابد. در صعود این مسیرها تنها کارگاهها هستند که مطمئن بوده و قابلیت تحمل شوک را دارند.

A6/C6

فری سولو مصنوعی!!

درجه ای افسانه ای, آیا مسیری با چنین درجه ای قابل صعود است؟ تنها چیزی که می تواند مسیری را ازA5/C5 سخت تر کند , کارگاههای نامطمئن است کارگاههائی که قابلیت تحمل شوک ناشی از سقوط را نداشته باشد و در صورت یک خطا از جانب صعود کنندگان و سقوط آنها بر روی یک میانی هر دو تا کف زمین به سقوط ادامه دهند!!!!

piaro

منبع:

http://climbing.about.com/od/cliimbingtechniques/a/Aid-Climbing-Ratings.htm

 

دیواره علم کوه، مسیر فرانسوی ها، زیر طاقچه قمقمه

همه آیند و باز ...باز روند... تویی که می مانی.

در یازدهمین سالگرد تولد این وبلاگ هنوز به نوشتنِ آن مشتاقم.

چه روزهایی که  مطالب را روی قله ها، و چه شب هایی قبل از خواب در چادر، یا روی یال ها و حتی وسط دیواره ها و در میان زمین و آسمان با اشتیاق بر روی کاغذ یادداشت کرده ام و به محض دسترسی به اینترنت اینجا نوشته ام. چه درد و دل ها که کرده ام و چه اتفاقات خوب و بد مختلفی را با شما و در میان سطور جاری این وبلاگ تجربه کرده ام.

قبول دارم که همچو سال‎های گذشته با دقت و حرارت کافی نمی‎نویسم و تنها به ثبت نوشته‎های رسمی از قبیل گزارش برنامه‎ها و اطلاعیه‎ها بسنده می کنم؛ که البته دلیل آن بر هیچ‎کس پوشیده نیست وجود شبکه های اجتماعی ای که وظیفه اطلاع رسانی های سریع و انعکاس عکس و پست های روزمره را انجام می دهند.
به زعم من اما این دلایل برای بستن وبلاگ و نقل مکان به نرم‎افزارهای ارتباط جمعی جدید اما ناپایدار کافی نیست. شبکه‎های اجتماعی رایج و پررونق امروز اگرچه با امکانات بسیارِ خود عده بیشتری را جلب کرده‎اند اما همچنان در موضوعِ بسیار مهم «مرجع بودن» و «تحت جستجوی اینترنتی قرار گرفتن» ضعف دارند. بنابراین مهم است که وبلاگ های خود را به عنوان مرجع اصلی مطالب خود حفظ و از شبکه های اجتماعی برای انعکاس مطالب آنها بهره بگیریم.

همچنین نمی توانم ناراحتی‎ام را از متروک شدن وبلاگ‎های خوبی که سالها خواننده‎شان بوده و پیگیری‎شان را کرده ام پنهان کنم.

از دیگر دلایل من برای اصرارِ بر نوشتن در وبلاگ، اصالت و پایداری آن است همان چیزی که در "وی‎چت" و "وایبر" و "فیسبوک" نبود و قطعا در "تلگرام" و "اینستاگرام" نیز نخواهد ماند.

همه آیند و باز ...باز روند... تویی که می مانی.

 


از اینکه پس از یازده سال هنوز اینجا را می خوانید خوشحالم و حضورتان را در سالروز تولد «وبلاگ آیاز»  پاس می‎دارم.

 

پیشنهاد ثبت روز 29 اردیبهشت به عنوان روز ملی کوهنوردی

بیشترین زمان برای صعود به ۱۴ قله‌ ۸ هزارمتری ۲۵ سال طول کشیده است. «ماریو پانزری» کوهنورد ایتالیایی از سال  ۱۹۸۸ تا ۲۰۱۲ میلادی این ۱۴ قله را فتح کرد و در ۴۸ سالگی وارد باشگاه هشت‌هزارتایی‌ها شد. عظیم می توانست از این لحاظ یک رکورد سنی بر جا بگذارد ولی متاسفانه شانس با او یار نبود و در دو سه سال پیاپی اتفاقات ناگواری از جمله زلزله مهیب نپال و بهمن عظیم بیس کمپ اورست و حادثه کشته شدن شرپاها در مسیر ثابت گذاری لوتسه، باعث شد تا این زمان به تاخیر بیافتد و بنایراین عظیم نتوانست رکورد دار سنی فاتح هر ۱۴ قله بالای هشت هزار متری باشد. او بهترین سن شروع هیمالیانوردی را از ۳۰ سالگی میداند.

برای اینکه به سخت کوشی و استقامت بالای این قهرمان کوهنوردی پی ببریم کافی ست به این نکته اشاره کنیم که عظیم قیچی ساز از معدود کوهنوردان دنیا ست که از سال های ۸۹ تا ۹۲ یعنی در طول ۴ سال ۱۰ قله بالای هشت هزار متری را صعود کرده که در سال های ۹۰ و ۹۱ هر سال سه قله صعود کرده بود که این خود یک رکورد در صعود قلل بالای هشت هزار متری برای او محسوب می شود.

-آلپ سولدوز

 

 

من نیز از پیشنهاد خانه کوهنوردان برای نام گذاری ۲۹ اردیبهشت به عنوان روز ملی کوهنوردی و نام عظیم قیچی ساز به عنوان کوهنورد ملی استقبال می کنم.
لینک کمپین

جلسه ارائه گزارش دیواره آزادکوه در زنجان

به همت دوستان و همکاری هیات کوهنوردی زنجان روز چهارشنبه سوم خرداد ماه جلسه ای در سالن آمفی تئاتر اداره برق غرب زنجان برگزار و با حضور گرم کوهنوردان، پیشکسوتان، مربیان و همراهان گرامی گزارش برنامه ارائه و از شرکت کنندگان در برنامه تقدیر به عمل آمد.

 

 

چهره آدم ترسو

 

+چهره آدم ترسو چه شکلیه؟

-شبیه پشت سرش، وقتی داره از نبرد فرار می کنه...!

دیالوگی از فیلم house of cards

 

جنوبی ساوالان، آلوارس

او میخواست چيزي را پس بدهد كه هيچگاه ندزديده بود!

"هفته پیش رو مطالب بسیاری در مورد «یولی» نوشته خواهد شد.

در مورد مردی که برای  نسل‎ها الهام بخش بوده است، کسی که در کوهنوردی یک شاهکار به شمار می رفت  شاید بیش از هر انسان دیگری که تاکنون پا بر روی این کره خاکی گذاشته است. اما یولی ای که من می‎شناختم، قدری متفاوت بود.  

کسی که در کل دوران شکل‎گیری شخصیتش از شروع تبدیل شدن به ماشین سوئیسی تا شکار شدن توسط رسانه ها و تحت فشار عموم قرار گرفتن‎اش را شاهد بودم. تلاشی مدام برای یافتن تعادلی غیرممکن بین رو راست بودن با خود به عنوان یک کوهنورد و تلاش برای نیل به شخصیتی که برای انسانهای دیگر الهام بخش باشد. زیرا در نهایت او به مردم عشق می ورزید.

او مثال بارزی از یک انسان فروتن و صادق در جهانِ به‎غایت خودمحور و خودبین امروزی بود. کسی که ناجوانمردانه در معرض انتقادهای تند قرار گرفت و همین باعث رنجش قلبی او شد، بسیار بیشتر از آنچه که کسی بتواند درکش کند.

او هیچوقت نتوانست تحت تاثیر فشارهایی  که به او وارد می شد قرار  نگیرد فشارهایی  با اتهام های بی اساس از سوی کسانی که نمی توانستند باور کنند آنچه از نظر آنها ناممکن است به فعل تبدیل شده است، ساده بود چون آنها هیچوقت شاهد جزییات صعود او نبودند.

تراورس لوتسه-اورست جلوی چشم جهانیان به نحوی رهایی او از این فشار ها بود.

او قرار بود با این کار توانایی خود را اثبات کند، چیزی که هرگز ضرورت نداشت"

-از صفحه فيسبوك jon griffith. دوست نزديك يولي اشتك



حقيقت اين است كه بالا رفتن هزينه دارد هزينه ي به جان خريدن تنگ نظري ها. در اين ميان،  انتظارِ نداشتن لغزش و تحت تاثير قرار نگرفتن،  انتظارِ سنگيني ست، حتي از شخصيت محكمي چون يولي اشتك

شايد صدور حكم قطعي با اين مضمون كه او تحت تاثير تنگ نظري هايي كه بر او با زير سوال بردن كاري كه در آناپورنا كرده بود روا داشته بودند دست به يك قمار با ريسك بالا زده است صحيح نباشد اما با اتكا به اشاره «جان گريفيت» به اين موضوع، شخصی که دوست نزديك يولي اشتك بود لاااقل مي توان بر اين نكته بسنده كرد كه  اشتك گام در مسيري گذاشت تا چيزي را پس بدهد كه هيچگاه ندزديده بود.!

متاسفانه هيچوقت نمي توان نه اميدي به پايان "تنگ نظري " ها داشت و نه "تحت تاثير قرار نگرفتن سابجكت ها و خارج نشدن از مدار منطقي" شان

امید اکنون عزادار است

او مُرد تا مفهومی که داشت شکل می گرفت در نطفه از بین برود

او مُرد تا مکتبی قبل از شکل گرفتن نابود شود

او مُرد و بسیاری از ماها راه خود را کج خواهیم کرد، هرچند مطمئن نیستم که این انحراف از آنچه پی گرفته بودیم اتفاق بدی باشد یا نباشد

یولی اشتک آشنای نزدیک من نبود که از مرگش ناراحتی عمیقی داشته باشم اما از آن جهت که او پیشروی یک روش فوق العاده بود مرا سخت تحت تاثیر قرار داد. روشی  که می گفت توانایی انسان بیشتر از چیزی ست که تاکنون کشف شده و هر انسان تلاشگری را  برای حرکت بیشتر به جسارت و گستاخی فرا میخواند.

همیشه وقتی تصمیم به کاری بزرگتر از توان فعلی ام  می گرفتم که همه مرا از آن باز می داشتند کارهای بزرگ انسان های بزرگی چون آناتولی بوکریف و یولی اشتک این امید را در دل امثال من بوجود می آورد که هر کاری با تلاش و برنامه ریزیِ درخور، شدنی‎ست.

اما وقتی به این فکر می کنی که یولی اشتک هم می تواند بمیرد... او هم می تواند در محاسبات اشتباه کرده باشد... او هم می تواند مثل آناتولی در مقابل قدرت طبیعت تسلیم مرگ شود...پشتت می لرزد.

--------
پی نوشت:
کاش با حسادت ها و تنگ نظری ها در مورد صعود سرعتی اش به جنوبی آناپورنا به سیر فعالیت های آرام و منطقی او هیجان وارد نمی کردند...

گشایش مسیر "کیومرث" روی دیواره آزادکوه

تصریح می کنیم که از نظر ما او انسان شریفی ست! و بنیان شرافت از نظر من بر ستونهای  صداقت و صراحت و یک رنگی و عدم تزویر بنا شده.

تصریح می کنیم که از نظر ما در کوهنوردی منشا اثر بوده وبخشی از جریان فنی کوهنوردی امروز وامدار اوست.

او  امروز هفتاد ساله است و با کارنامه ای که در گذشته برای خود فراهم آورده می تواند اکنون  بر کنار بنشیند و گردن فراز کند و تحسین شود و برای خود احترام بخرد بشرط آنکه  دم نزند و با بزرگان گلاویز نشود و در میهمانیها بعنوان پیشکسوت کوهنوردی با لباسی آراسته و محاسنی آراسته و صد البته کلماتی فاخر و آراسته از آنچه برای کوهنوردی کرده بگوید ، و لوح سپاس و تقدیر بخاطر یک عمر فعالیت ورزشی از مسئولین ورزش کشور دریافت کند. و سکه بگیرد و وام بستاند  و ..

از نظر ما او انسانی شریف است از آن سو که در این آوردگاه بی قهرمان از خودش دارد هزینه می کند  بی آنکه سودی در این میان برای خودش برده باشد.  او چیزی از کوهنوردی ندزدیده، عمری را با کوه و در کوه گذرانده و به آداب مزورانه و مالوف ما در ارتباطات شهری مان که در ظاهر نرم و چاپلوسانه سخن گفتن است و در خفا طناب دار  یکدیگر را  بافتن ،  خو نگرفته است.

او کلامش تیز وتند و صریح و گزنده است  . همانگونه که طبیعت صریح و تیز و گزنده است .ولی تصریح می کنیم که کیومرث بابازاده از نظر ما انسانی شریف است از آن سو که جامه ی تزویر نمی پوشد و سیاست نمی ورزد...
و ما این صعود را به او تقدیم می کنیم و این مسیر را به نام کیومرث نامگذاری می کنیم.
به پاسداشت شرافت که گوهری خدشته نابردار است!

و به پاسداشت یک عمر اثرگذاری ایشان در کوهنوردی فنی کشور

 با تشکر از احسان بشیرگنجی عزیر به سبب تهیه متن و هماهنگی های جلسه


 

گزارش این جلسه و تصاویر بیشتر از آن را در کوهنامه بخوانید

جلسه ارائه گزارش اولین صعود زمستانی دیواره آزادکوه

گفتگویی با محمد نظر، اولین صعود کننده دیواره آزادکوه

-"هومن اون میخ نیست؟"

-"کو کجا؟"

-"اوناها زیر اون منقاریه، بالای سبزه"

-"نه بابا میخ کجا بود"

-"آقا میخه ببین!"

-"عه آره میخه، یه طنابچه هم بالاترش هست انگار "

 

ابتدا فکر کردم همان مسیری باشد که اوایل دهه 70 توسط مرحوم عباس جعفری گشایش شده اما وقتی دیوار نوشته بالای دهلیز را دیدم متوجه شدم این مسیر دیگری‌ست. هرچند نوشته رنگ و رو رفته، دو دهه قبل‌تر و سال 52 را آدرس می‌داد اما باور نکردم و گذاشتم به حساب ناخوانا بودن نوشته. طول‌های بالاتر پس از پله دوم در محلی که برج نامیدیم دوباره میخ‌ها را دیدیم که در موازات مسیر ما به صورت سریالی به درون دهلیزی خزیده بود و سر از قله در می‌آورد.

 

 

وقتی می‌شنوم که به یک تماس از سوی کسی که نمی‌شناسد جواب داده و قرار ملاقات گذاشته است تحت تاثیر قرار می‌گیرم. می‌گوید که در پیست اسکی توچال کار می‌کند و می‌تواند پس از اتمام کارش عصر روز جمعه ما را در بام شهر تهران ببیند. ساعتی زودتر به محل مورد نظر می‌رویم و منتظرش می‌شویم. سوال‌های بسیاری در ذهن دارم که هنوز نتوانسته‎ام با ترتیب موردنظرم آن‌ها را کنار هم بچینم و نمی‌دانم چطور آن‌ها را از او بپرسم تا از مدار سخن خارج نشود. تصور صعود این دیواره با ابزار، امکانات و آموزش‌های 43 سال پیش برایم سخت است.

 

از راه می‌رسد و آنسوی میز می‌نشیند چیزی که از همان ابتدا نظر من را به خود جلب می‌کند اینقدر راحت سخن گفتن از کاریست که در زمان خود اتفاقی عجیب به نظر می‌آمده،  برگه سوال‌هایم را به کناری می‌گذارم و فقط گوش می‌دهم:

 

"کوهنوردانی از کلوپ‌های مختلف، بارها برای صعود این دیواره تلاش کرده بودند. آن سالی که ما خیلی به این دیواره فکر می‌کردیم یکی از اعضای تیم کانون کوهنوردان (آقای خلج) از روی این دیواره پرت شد و پایش شکست. سال 48 هم یک تیم ژاپنی رفت و تلاش خوبی کرد اما آن‌ها هم با مجروح برگشتند. همه این‌ها باعث شد مصمم‌تر شویم. تیم ما متشکل از کوهنوردان کانون، گروه فلز مکانیک و گروه سبلان بود و من هم به عنوان مربی فدراسیون همراه شده بودم.

همانجا فضا کمی رقابتی شد و بچه‌های کانون به سرپرستی حسین صادقی زودتر کار خود را شروع کردند. تا ظهر فعالیت کردند و چند طول سخت را همان ابتدای دیواره گشایش کردند اما برگشتند و گفتند قابل صعود نیست. من و مرحوم ناصر گارسچی که از گروه فلز مکانیک بود همطناب بودیم. من سرطناب بودم و گاهی به صعود ته طناب او هم کمک می‌کردم که بالا بیاید. پس از صعود پله اول به دیواره یخی خوردیم و چون وسیله نداشتیم ناچار برگشتیم.

مستقیم رفتیم فدراسیون و از آقای فیضی که آن زمان مسئول انبار فدراسیون بودند پیچ و تبر یخ گرفتیم. رئیس فدراسیون وقت آقای مهندس نوروزی بودند، 2 حلقه طناب وایکینگ و چند میخ دادند و گفتند مسیر را ثابت بکشید تا کوهنوردان دیگری بعد از شما هم بتوانند روی مسیر بروند و تلاش کنند. اما از ما خواسته شد پیچ یخ‎ها را برگردانیم چون به‎هرحال در پایین و بالا شدن دما روی یخ نمی ماند و می‌افتاد. کرامپون‌هایی که گرفتیم فقط پنجه بودند.

هفته بعد عازم منطقه شدیم. این بار بچه‌های کانون نیامدند از جمله آقای خانی که کوهنورد خوبی هم بود. کُرده‌ای که در نظر گرفته بودم شامل من و ناصر گارسچی خدا بیامرز می‌شد هرچند تیم پشتیبان پر تعدادی هم کنار ما بود که یک روز زودتر از ما بالا رفتند و کمپ را برقرار کردند. ما یک روز دیرتر از روستا راه افتادیم. از ما خواسته شد به این دلیل که در تلاش اول تیم کانون هم حضور داشته یکی از اعضای کانون به نام آقای مهدی سلطانی که جوان 18-19 ساله ای بود را وارد کُرده کنیم که قبول کردیم.

ساعت 7 صبح پای دیواره بودیم. روی طناب‌هایی که از تلاش قبل ثابت گذاشته بودیم یومار زدیم و به منطقه یخی رسیدیم. حین صعود تصمیم می‌گرفتیم که میخ‌ها را کجا جا بگذاریم و ثابت‌ها را کجا بکشیم. حدود 30-40 میخ که از اتریش به فدراسیون آمده بودند و چند میخ دست ساز دیگر که مرحوم گارسچی ساخته بود را جا گذاشتیم. میخ‌های ناودانی، برگی و غیره. جاهای سخت من میخ می‌زدم و به ناصر می‌گفتم "این یکی رو بزار بمونه" و روی مسیر باقی می‌ماند.

-آقای نظر من یکی از میخ‌های شما را برای یادگاری برداشتم، یک میخ برگی Cassin

 

آره اون موقع‌ها از این میخ ها زیاد داشتیم تو فدراسیون

هرچند زمان ما میخ هم خیلی کم بود و هم قیمت زیادی داشت. بیشتر میخ‌هایی را که ناصر درست می‌کرد را در تمرین‌ها و کلاس‌هایی که تیم پیشرو در پلخواب و بندیخچال برگزار می‌کرد استفاده می‌کردیم و بعد درمی‌آوردیم.

بیسیم نداشتیم،  طول‌های بالاتر ما صدای بچه‌ها را از پای دیواره می‌شنیدیم اما آن‌ها صدای ما را نمی‌شنیدند و از ما می‌خواستند اگر حالمان خوب است سنگی به سمت چپ خود پرت کنیم و اینطور ارتباط برقرار می‌کردیم.

سرپرست برنامه آقای حسین صادقی بود. نزدیک ظهر بود که برای استراحت بالای پله دوم توقف کردیم؛ کوله‌ای که برایمان آماده کرده بودند که در صعود همراه داشته باشیم را باز کردیم و دیدیم که هیچ غذایی داخلش نیست. اشتباهی بزرگی رخ داده بود. چراغ قوه هم باطری نداشت. وقتی دیدیم غذایی نداریم ناصر پرسید چکار کنیم گفتم صعود می‌کنیم حتی شده با شکم خالی، گفت من کمی پسته هم دارم شاید 200 گرم بود که تقسیم کردیم و باهم خوردیم. دیواره را با یک کمپوت گیلاس و یک مشت پسته که ته کوله ناصر بود صعود کردیم.

کار را ادامه دادیم و کم کم هوا تاریک شد. چراغ قوه، باطری نداشت و گاهی ابر هم جلوی نور مهتاب را می‌گرفت. بعضا روی گیره ناخنی یا زیر کلاهک در شرایط سخت منتظر می‌ماندم ابر کنار برود و زیر نور مهتاب بتوانم بالاتر را ببینم و دوباره حرکت کنم. شاید 30 درصد مسیر را کورمال و با دست کشیدن روی سنگ صعود کردیم. آقای سلطانی خدابیامرز خب کم سن و سال بود و تجربه عمودی زیادی هم نداشت. شاگرد خودم بود در دوره کارآموزی و به روحیه‌اش آشنا بودم. در یک قسمت خطرناک هیجان زده شد و ترس برش داشت و خودحمایتش را از کارگاه باز کرد. دیدم ناصر داد می‌زند :" این پسره احمق خودش رو آزاد کرده میگه من تکون نمی‌خورم از اینجا چیکار کنم؟" مجبور شدم از میانه طول پایین بیام و دو تا بزنم تو صورتش  بهش شک بدم و تا آرام شود، خودحمایتش را دوباره در کارگاه انداختم و بالا رفتم.

حین صعود کم میانی می‌زدم، کلا به این شکل صعود عادت داشتم.  وقت کمتری را صرف میانی زدن می‌کردم و بیشتر صعود می‌کردم. ناصر خدابیامرز داد می‌زد "من زن و بچه دارم به اونا رحم کن، یه میخ بزن"

به طور معمول در هر 6-7 متر یک میخ می‌کوبیدم اما دوست داشتم مسیر زودتر تمام شود چون وضعیت خطرناکی برایمان بوجود آمده بود. نداشتن غذا و چراغ قوه و گاه ابری شدن هوا شرایط خاصی رقم زده بود.

 

بالاخره 2 صبح دیواره را تمام کردیم. 19 ساعت تلاش بی وقفه ما را به بالای دیواره رساند. یادم هست که دیگر بنیه‌ای نداشتم، به ناصر گفتم "از اینجا به بعدش تو منو ببر پایین من دیگه خالی‌ام". کل مسیر را من سرطناب رفته بودم و انرژی‌ای برایم باقی نمانده بود. با همان شیوه ارتباط توانستیم به بچه‌های پایین بگوییم صعود کرده‌ایم و فردای آن روز آن‌ها روی سنگ اسم بچه‌ها را نوشته بودند. از آنسوی قله پایین رفتیم، هوا هم سرد شده بود و هرجا لای سنگ، جای مناسبی پیدا می‌کردیم من و مهدی داخل می‌رفتیم و ناصر با بدنش ورودی آن را مصدود می‌کرد تا ما که بهم چسبیده بودیم کمی گرم شویم و استراحت کنیم و بعد باز راه می‌افتادیم. سپیده زده بود که دیدیم تیمی از مسیر نرمال از کنار رودخانه بالا می‌آید. حمید مرتضوی را شناختم که سرپرستشان بود. بچه‌ها پس از اطمینان از صعود ما کمپ را به جمع و به سمت روستای کلاک منتقل کرده و به این تیم خبر داده بودند، بنابراین این تیم انتظار دیدن ما را داشت. تا به ما رسیدند ناصر غذا خواست و گفتند در جریانیم و غذا آورده بودند. نان و خرمایی خوردیم و کمی جان گرفتیم. دکتر دندانپزشکی در این تیم بود که یادم هست سنگنورد نبود ولی کوهنورد خوبی بود خیلی هم بذله‌گو و آدم شادی بود جلوتر رفت و گوسفندی از روستا گرفت و پیش پای ما قربانی کرد.

آقای صادقی گفت من خانه ای در بندر پهلوی (انزلی کنونی) دارم که می‌توانیم برویم و آنجا جشنی بگیریم و خستگی صعود را از تن به در کنیم. بچه هایی که عجله برای برگشت داشتند جدا شدند من هم اصرار داشتم اول به تلفنخانه برویم و خبر سلامتی خودمان را به تهران بدهیم، همینکار را کردیم و و بعد به اتفاق به منزل ایشان در بندر پهلوی رفتیم.

 

-قبل از صعود اطلاعات اولیه خود را در مورد دیواره، منطقه و چگونگی دسترسی چطور به دست آوردید؟

اطلاعات را از کانون گرفته بودیم، چون آنها چند بار تلاش کرده بودند.

 

از تفاوت‌های کوهنوردی زمان خود با امروز بگویید، از اتفاقات جالب صعودهایتان:

من چند ماه بعد از این صعود از ایران رفتم و تا مدت‌ها فعالیت چندانی هم نداشتم

آن موقع‌ها هرکسی هم‌پایی داشت که باهم جور بودند و در صعودها همراه می‌شدند. من هم‌طنابی داشتم به نام آقای علی نوری که یک‎سال از من کوچکتر بود و متأسفانه در شلوغی‌های انقلاب گم و گور شد. اواخر هم‌طنابی‌مان ازدواج کرده بود و کمتر برنامه می‌آمد. وقتی می‌خواستیم برویم شیرپلا از سمت دیواره می‌رفتیم و خیلی سریع بودیم. یک تکه طناب داشتیم که یک سر آن به من و سردیگرش به علی وصل بود، همین! که اگر یکی رفت دیگری هم با او برود. صعودهای والتر بوناتی را می‌دیدیم و دوست داشتیم مثل او صعودهای انفرادی انجام دهیم. ولی علم این کار سخت و اغلب ناقص به ایران می‌آمد.

اجازه بدهید در مورد یک اتفاق جالب برایتان بگویم. زمان ما کارابین و ابزار خیلی سخت پیدا می‌شد و هر کسی دسترسی به ابزار نداشت. یک روز وسط هفته که برای سنگنوردی به اطراف شیرپلا رفته بودیم بالاتر از قهوه‌خانه احمد که الان پناهگاهی هم آنجا ساخته شده (شروین) سه کلاهک روی هم وجود داشت که رویش کار می‌کردیم. کارابین نداشتیم، میخ می‌کوبیدیم؛ تکه طناب 5 میلی متری برمی‌داشتیم،  یک گره‌اش را می‌زدیم و پس از عبور طناب اصلی از آن گره دوم را هم می‌زدیم و تکه طناب می‌شد حلقه واسط بین طناب اصلی و میخ، کاری که کارابین باید انجام دهد، حین چنین صعودی بودیم که من افتادم و طنابچه بیست سانتی کش آمد و حدود یک متر شد و باعث شد من متراژ خیلی زیادی پاندول شوم. باز کردیم و پایین آمدیم و در قهوه خانه نشستیم. آن زمان یک پاسگاه امداد هم آنجا بود. روی تخت نشسته بودیم یک آقای سوئیسی که خلبان بود و کوهنوردی هم می‌کرد و برای استراحت بین پروازش برای تفریح به اینجا آمده بود روی تخت روبرویی ما نشست و طنابچه کش آمده را در دست ما نگاه می‌کرد و درباره اتفاقی که افتاده بود پرسید. انگلیسی را خوب صحبت می‌کرد و علی هم چون از کودکی در مدرسه دو زبانه درس خوانده بود انگلیسی می‌دانست. بعد از ما آدرس و شماره تلفن گرفت. خانه ما تلفن نداشت علی شماره تلفن خانه‌اش را داد و او رفت. هفته بعد در پرواز بعدی‌اش که به تهران آمده بود زنگ زد و ما رفتیم پیشش. در هتل اینترنشنال بود. با علی رفتیم آنجا و یک کیسه گذاشت روبروی ما.

60 تا کارابین بوناتی مدرن که تا بحال ندیده بودیم داخل کیسه بود. کارابین‌ها به رنگ فلز بودند و دهانه بازشوی قرمز رنگ داشتند که فوق العاده زیبا و محسور کننده بود. گفت من با شرکت سازنده در مورد شما صحبت کرده‌ام و توانسته‌ام آن‌ها را به قیمت هر عدد یک دلار برایتان بخرم. دلار آن موقع 7 تومان بود.

  ما البته چنین پولی نداشتیم. 15 تا از آنها را به عنوان کادو بدون دریافت پول به ما داد و قرار شد بقیه را به همان قیمت یک دلار که در برابر قیمت واقعی‌اش ناچیز بود به دوستانمان بفروشیم و پول را به او برگردانیم. پیش آقای حسین ادیبی دبیر خانه کوهنورد رفتیم و 20 کارابین را به قیمت 2 دلار به او فروختیم. او هم راضی بود چون این کارابین را به قیمت 10 دلار هم نمی توانست از جایی گیر بیاورد.  توانستیم با سودی که کرده بودیم 20 تای بقیه کارابین‌ها را هم برداریم. من و علی هرکدام با داشتن 18 کارابین بوناتی نو از خوشبخت‌ترین کوهنوردان آن روزهای ایران بودیم.

 

ناصر موقع ساخت جانپناه سنگی توچال خیلی کمک کرد من هم وقتی داشتند جانپناه فلزی را می‌ساختند رفتم و کمک کردم؛ دکتر اردلان ورقه‌های فلزی را از ایتالیا آورده بود و اهدا کرد.

ناصر کارهای ابداعی در رابطه با ابزارها زیاد می‌کرد. برای فی‎فی سر پله رکاب‌ها دسته درست کرده بود که می‌شد با دست بگیری و در کارابین بیاندازی حتی وقتی از میانی دور بودیم روی گیره می‌گذاشتیم موقتا رویش می‌رفتیم که بعدها متوجه شدیم اصلا تکنیکی برای صعودهای نو است. یک بار هم آمد و گفت رول پلاک درست کرده‌ام، از جایی شنیده و یاد گرفته بود، رولی به شکل پی که انتهایش را برش داده و النگویی به آن اضافه کرده بود که بعد از اینکه درون سنگ سوراخ شده می‌رفت در پایان با دو فشار دیگر النگو باز می‌شد و مانع از درآمدن رول از سوراخ میشد که شنیده‌ام هنوز این متد برای تولید رول‌ها استفاده می شود. چند جلسه باهم رفتیم با مته دستی زیر کلاهک بند یخچال [آلبرت] و رول می‌کوبیدیم و برای رول‌های جدید ایده می‌دادیم.

 

چه توصیه‎ای به کوهنوردان جوان امروز دارید؟

کار گشایش با صعود مسیر گشایش شده خیلی متفاوت است. پیشنهاد می کنم جوان هایی که می‌خواهند کارهای بزرگتری انجام دهند از لاک خود بیرون بیایند و بروند سمت گشایش. گشایش کاری کاملا متفاوت است. مسیری که صعود نشده و نقاط خطر، ریزش، استراحت و کراکس آن مشخص نشده به هیچوجه قابل مقایسه با صعود تکراری نیست. اینکه نمی‌دانی اگر روی این گیره بلند شوی بالاتر گیره‌ای برای ادامه داری یا نه اصل چالش است. سعی کنید توان گشایش خود را بالا ببرید اگر توانستید مسیری با درجه سختی مشخصی را گشایش کنید مطمئن باشید درجه صعود تکراری‌تان چند برابر آن خواهد بود.

 

می‌توانید دیواره آزادکوه را با دیواره‌های شناخته شده‌تر کشورمان مقایسه کنید؟

ارتفاع دیواره از نقطه شروع خیلی مهم است. شرایط جوی هم نقش مهمی دارد. شکاف‌ها و فیس‌های متعددی روی دیواره آزادکوه است که پتانسیل بالایی برای گشایش مسیرهای گوناگون و متفاوت در آن بوجود آورده است. قطعا هیچکدام از دیواره‌های کشور ما مانند دیگری نیست چون هرکدام شرایط خاص خودشان را دارند. و بهتر است روی آن‌ها فعالیت کنیم و مزه هرکدام از آن‌ها را بچشیم تا بتوانیم درکشان کنیم.

 

 اطلاعاتی دیگر در مورد مسیرتان روی دیواره آزادکوه؟

ما کروکی کامل مسیر صعود و کارگاه‌های ثابت شده به همراه عکس و گزارش مفصل را آماده کرده و به فدراسیون دادیم که متأسفانه در جریان انقلاب از بین رفته و چیزی از آن در دسترس نیست.

 

و صحبت پایانی

سال گذشته یک مسابقه سرعتی همینجا در بام برگزار شد که از همه استان‌ها آمده بودند. از من خواسته شد به برگزاری کمک کنم که گفتم من اصلا با اینکار مخالفم. نباید مسابقه سرعتی در کوه گذاشت، اصلا فلسفه کوهنوردی با سرعت رفتن در تضاد است، اصل ورزش برای بدست آوردن سلامتی است؛ در حالیکه دویدن در کوهستان برای اول شدن باعث آسیب جدی به سلامتی می‌شود. یک پسر 26-27 ساله از ایستگاه یک حرکت کرد و در عرض دو ساعت و یک ربع به ایستگاه هفت رسید. خانم‌ها هم تقریبا سه ساعته رفته بودند. جالب اینجاست که از گردنه تا ایستگاه هفت هم برفی بود و بخشی را برفکوبی هم کرده بود. تصور کنید چه فشاری به سیستم قلبی عروقی و مفاصل آن‌ها وارد می‌شود. امروز تحت تاثیر هیجان مسابقه و میل به برنده شدن توانسته با این سرعت بدود اما مطمئنا فردا به مشکلات زیادی دچار خواهد شد. انجام این ورزش بدون آموزش‌ها و آمادگی‌های خاص خود بسیار زیانبار است، آموزش‌هایی که در کشورهای اروپایی مرسوم است.