گاوازنگ
گاوازنگ به خاطر وجود اين سد كوچك و زيبا، آلاچيق هاي پاي كوهش، مشرف بودن به كوه هاي چيله خانا و سمبله همواره و بخصوص در روزهاي تعطيل مورد استقبال كوهنوردان و طبيعت دوستان قرار مي گيرد.
سد گاوازنگ از بالاي زومه داغ
عكس از مرتضي نقديان
گاوازنگ به خاطر وجود اين سد كوچك و زيبا، آلاچيق هاي پاي كوهش، مشرف بودن به كوه هاي چيله خانا و سمبله همواره و بخصوص در روزهاي تعطيل مورد استقبال كوهنوردان و طبيعت دوستان قرار مي گيرد.
سد گاوازنگ از بالاي زومه داغ
عكس از مرتضي نقديان
درجریان صعودی که زمستان گذشته به دماوند داشتیم در وبلاگ گذاشتم. محمد ژاله رفعتی صعود سخت خود را به خواهرش که آن روزها در بیمارستان بستری بود تقدیم کرد .
آن لحظه که این پرچم روی قله باز شد، وقتي گفت اگر در اين لحظه اينجا ايستاده ام فقط و فقط به خاطر اوست... ديگر کسی را یارای کنترل اشکهایش نبود.
امروز «رویا باجی» با بالهای کوچکش از میان ما پر زد.
![]() |
کوله سنگین، سردی هوا، طولانی بودن طول ها و منتظر شدن های طولانی برای صعود نفرات قبلی خستگی مفرطی برایم به ارمغان آورده است. کرده سه نفره ما طول ها را یکی پس از دیگری به اتمام می رساند. در راه یک طول را برای تیم تهران ثابت می گذارم تا سریعتر بالا بیایند. ساعت حدود 4 و نیم است که به ابتدای ریزشی ها می رسیم. سر خم می کنم و سرطناب تیم تهران را 2 طول پایین تر می بینم. راهنمایی شان می کنم و می گویم به دلیل سرما بیش از این نمی توانیم منتظرشان بمانیم. عبور از کلاهک آخر امضای کاملی شد بر خستگی کل مسیر و من عنان گسیخته و زوار در رفته می نشینم تا فرشاد را برای 2 طول آخر حمایت کنم. به خود می آیم و می بینم دیواره در حال اتمام است و من حتی اطرافم را نگاه نکرده ام. بغضم می گیرد از اینکه همه تلاش ها به نقطه ای ختم شده که اکنون در آن نقطه هستم. آری من در حال اتمام صعود دیواره علم کوه بودم. آرزویی که سالها برایم دست نیافتنی بود و آرزویی که برای تحققش بسیار تلاش کرده بودم. در نقطه ای قرار داشتم که برای رسیدن به آن از خیلی چیزها گذشته بودم. فرشاد همینطور بالا و بالاتر می رفت و اشک سرازیر من زیر شلاق های باد سرد گم می شود. سر می چرخانم تخت سلیمان که گویا از دیگر قله های منطقه با من دوست تر است ناباورانه نگاهم می کند انگار می گوید : سن هارا! اورا هارا؟ سیاه کمان را نگاه می کنم چالون، سیاه سنگ همگی با حالتی متعجب به من نگاه می کنند. سر به زیر می اندازم و افکارم را روی زخم دستهایم متمرکز می کنم شاید این درد ها التیامم دهد. آوایی در میان موسیقی جاز باد در می پیچد: «حمااااااااااااایت آزااااااااااااد!»
![]() |
بيست و هشتم مهرماه 1387 - زماني بود كه هيات كوهنوردي زنجان طي فراخواني از آقايان و بانوان علاقه مند به هيماليا دعوت كرد تا در اردو هاي انتخابي اين هيات شركت كنند.
دروازه هيماليا به روي عموم كوهنوردان شهر باز شده بود و خيل علاقمندان با انگيزه هاي مختلف به سوي اين اردوها به راه افتادند. اردوهاي آقايان و بانوان همزمان و مستمر پي گرفته شد. 8 ماه بعد تيم منتخب مردان براي صعود قله اي 7000 متري راهي چين شد. و تيم بانوان خوشحال از به ثمر نشستن اردوهاي آقايان به اعزام خود نيز اميدوار شد.
چند ماه تعطيلي، پيگيري چند اردو به همت دلسوزان اين تيم و باز هم تعطيلي. اردوهاي ديگري براي آقايان آغاز شد اين بار 8000 متر، تيم آقايان در جشن دومين صعود خود بود ولي بانوان همچنان منتظر.
چند ماه پيش اما اين اردوها براي سومين بار از پي گرفته شد، نفرات قديمي كه سه سال اردو ديده اند با همراهي چند نفرِ جديد همچنان در اردوها شركت مي كنند بالاخره 6 نفر تا پايان ايستاده اند.
هفته گذشته يكي از اردوهاي پاياني تيم منتخب هيماليانوردي بانوان در علم كوه برگزار شد. به سفارش ناظر فدارسيون در اردوي قبل (سبلان 19و20 ارديبهشت) اين اردو با محوريت آموزش و تمرين كار فني برپا شده بود.
به نظر مي رسد اين بار قضيه جديست، قرارداد بسته شده، تيم به آمادگي لازم رسيده، مشكلات مالي حل شده اند، گيرهاي حراستي در حال رفع هستند اما هنوز فدراسيون جواب نداده! با گذشت بيش از يك ماه از ارائه گزارش ناظر به فدراسيون هنوز پاسخي از فدراسيون و شوراي برون مرزي به هيات زنجان اعلام نشده است. با وجود گذر از چنين مشكلات جان فرساي 4 ساله و حل آنها اين بار اين بلاتكليفي از سوي فدراسيون اين تيم را آزار مي دهد.
اميدوارم مسئولين فدارسيون با حمايت خود از اين تيم به مشكلات اين تيم خاتمه دهد. اميدوارم روز بيستم تيرماه روزي باشد كه هر 6 نفر باقي مانده در اردوها براي يك شروع بزرگ به لنين سفر كنند. و با موفقيت خود شاكر محبت هايي باشند كه در اين 4 سال در حق آنها شد. كمك هاي فراموش نشدني اي از حسن نجاريان، مهناز مقدم، و همه آنها كه با عشق كار كردند و اين تيم را به جايي كه امروز ايستاده است رساندندو اگر چه امروز فرصت بودن در كنار اين تيم را ندارند ولي تيم بانوان هيچگاه تلاش هاي اين عزيزان براي شكل گيري و هميشه روي سكو بودن آن را فراموش نخواهد كرد.
در ادامه مطلب تصاويري ببينيد از اردوي ماقبل آخر اين تيم كه طي چهار روز با هدف آموزش و نهايتا با صعود قله در روز آخر برگزار شد.
یکی از قسمت های خوب اين برنامه اجرای موسیقی ترکی "سولدوز هاوالاری" بود که به همت مجریان آذربایجانی برنامه خرپاپ برای کوهنویسان اجرا شده است. قطعه ای که در تپه حسنلوی شهر سولدوز (که چند دهه ايست "نقده" گفته می شود) آهنگی بود به نام "آیریلیق" (در ترکی به معنای جدایی) که همنوردان مرحوم اوراز می گویند یکی از آهنگ های مورد علاقه وی بوده و همیشه در برنامه های اکسپدیشن تیم ملی این آهنگ و دیگر آهنگ های بومی شهر خود را با ساز خود "یاللی" اجرا می کرده است. هرچند از ماه ها قبل از برگزاری برنامه به مجریان آذربایجانی برنامه و شهرهای ترک نشین استان آذربایجان غربی کم لطفی شد و کل برنامه به نام کردستان رقم خورد ولی اجرای همین قطعه زیبای بومی در شهر سولدوز به نوبه خود بسیار زیبا بوده و شرکت کنندگان در این برنامه مفتخر بودند در مهد تمدن ایران ونگین همیشه سر سبز آزربایجان یعنی دشت سولدوز این موسیقی را از نزدیک بشنوند.
یک "آشیق" در چمنزارهای سولدوز (نقده)
آشیق به کسی گفته می شود که با ساز «قوپوز» آهنگ های فولکلور بومی می نوازد
-از آنجایی که در چند برنامه گذشته صعودی انجام نشده مصرم کلمه صعود برای این برنامه استفاده نشود.
-هرچند این برنامه را کوهنوردان استان آذربایجان غربی برگزار کردند و مهم نیست که اهل کدام شهر بوده اند زبانشان چه بوده ولی بهتر بود در کنار تبلیغات شدید و اصرار بر نام کردستان! نامی هم از برگزار کنندگان و شهرهای ترک زبانی که میزبانی کردند برده میشد.
- شكوه اي بخوانيد از "جواد حاجي زاده" كه او نيز از ميزبانان اين برنامه بود و با همكاري ديگر دوستان براي اين برنامه زحمات زيادي كشيد:
در جریان هفتمین صعود قلم و از ماه ها قبل عده ای به زور قصد داشتند نام استان آزربایجان غربی را کردستان خطاب کنند
1)آیا ترویج این افکار در اساس نامه صعود قلم نوشته شده اند؟
2)اینجا استان آزربایجان غربی و یکی از شهر هایی که افتخار داشت میزبان کوتاه مدت دوستان شود نقده با اکثریت آزربایجانی نشین آیا این خطاب برای نقده موجب پایمال شدن حقوق اقوام سولدوز نیست؟
بهتر نبود مینوشتیم در سرزمینی بودیم که ترک و کرد مثل برادر با هم زندگی میکنند.
3) تو شهرستان نقده محمد اوراز با وجود اینکه مادرش آزربایجانی و پدرش کرد زبان است ولی همه مردم این شهر به او به عنوان پهلوانی نگاه میکنند که یک ایرانیست و او اوراز شد به خاطر اینکه پرچم ایران بر دست جاودانه شد و نه به خاطر اینکه سرباز قومیت ها باشد.
4) آیازمانی که اکثر جمعیت ایران ترک زبان هستند باید آن را تركستان خطاب کنیم ؟
5) آیا وقتي حاشيه خلیج فارس عرب نشین است باید آن را خلیج عرب خطاب کنیم؟
متن كامل در وبلاگ كوهستان حقيقت
شش سال است که می نویسم. کم، زیاد، پایین. بالا. با اعتماد بر بنده به اینکه هدف جز خیر نبوده کم و کاستی ها و اشتباهاتم را به کوچکی من و بزرگی خویش ببخشید.
سپاس از آنهایی که در میهمانی کوچک آیاز شرکت کردند و جای آنهایی که نبودند بسیار خالی بود. امید که با دلگرمی شما این وبلاگ به حرکت پویای خود ادامه دهد.
ما رفتیم...سیز قالین سالیغینان!
پی نوشت:
توجیه کم کاری وبلاگ!
نوشته اي با عنوان «بازي بي قاعده!» كه به قلم «سيد حميد صديقيان» پيشكسوت كوهنوردي و سنگنوردي زنجان نگاشته شده و تقديم مخاطبان محترم مي گردد.
"به طور مشخص قصد نويسنده اين ست كه از زاويه ديد شخصي دو
نوشته چاپ شده در روزنامه مردم نو را مورد بررسي قرار دهد."
"به يقين كسي كه يكسال تمام براي هر صعودش برنامه ريزي مي كند و وقت مي گذارد و از شركت در تست هاي سنگين برون مرزي گرفته تا جمع و جور كردن بودجه، امكانات، قراردادها و ... (كه بمراتب سخت از خود صعود است) و نيز با قبول هرگونه مسئوليتي به تنهايي دهها كيلو بار را جابجا كرده و فرسنگ ها دور از خانه و كاشانه با سرما، يخ، سنگ، طوفان و مشكلات ارتفاع وارد چالشي سهمگين مي شود و سرافراز باز مي گردد به راستي نمي تواند يك بچه ننر باشد."
متن كامل «بازي بي قاعده!» را در ادامه مطلب بخوانيد.
مطالب مرتبط:
- «مسچي!»
يادداشتي از محمد حسن نجاريان فاتح 6 قله بالاي 8000 متر و عضو سابق تيم ملي كوهنوردي كشور در واكنش به مطلب توهين آميز روزنامه مردم :
"آزار دهنده است تخریب کردن، ناسزا گفتن و بد نوشتن.
یکی از روی دلسوزی حرفی می زند دیگری روی سر می چرخاند و ديگري طور دیگر برداشت!
این کارها تجارب گرانباری همراه داره به جای اینکه بیاییم از آن بهره
ببریم و در واقع کار را به سمت و سویی ببریم که جوانان ما دارای پشتوانه ای
باشند برای ادامه این تلاش جانانه قصد تخريب داريم.
کجای کار اشکال دارد که حسین ها دارای
قرار داد باشند با هیات یا فلان شرکت اينان که از جان و مال خود گذشت
مي كنند برای صعودی عاشقانه
درست است برای عشق خودش رفته و از خطرها گذشته ولی این
در صورتی است که
ما پز آن را ندهیم وقتی براي افتخار خود از او ياد مي كنيمباید تاوانش را هم
پرداخت كنيم
چرا فکر پیشنهاد بیمه ای درست و دائم، حقوقی کامل و مدام را نمی دهیم حسین ها تا کی می توانند ادامه دهند؟ آيا فردا که خانه نشین شدند دردش را خواهید پرسید؟
به خدا عمر قهرمانی کوتاه است و مردم ما هم که قربونش برم "نخبه کش مرده پرست"!
اين طور نوشتن ها دل شکن است و آزار دهنده. وقتی کسی در سفری دشوار و جانکاه است برایش اينطور بد مي نويسيد به خدا این سفر ها اندازه کافی دلهره استرس و... دارد.اگر هم درمان نیستید تو را به خدا درد ننویسید!
بابا خرج هیمالیا یک ریال و دو ریال نیست مبالغ سنگین خواهد که دل را پر خون کند همه میدانیم از عهده زن زحمتکش و مادر مهربان بر نمیاید سخت است از زیر سنگ در آوردن هم دشوار تر. فکر استفاده تجارب باشید فردا حتما دیر است."
پي نوشت:
اخيرا مطلبي در روزنامه مردم نو به چاپ رسيده كه به زعم بسياري در آن حرمت ها بسياري زيرپا گذاشته شده است، جهت اطلاع بيشتر از اين موضوع به دو پست پايين تر اين وبلاگ مراجعه كنيد
پس از حادثه تلخ ماناسلو و در بازگشت بازماندگان این حادثه از شبمانی سختشان در حدود ارتفاع 8000 متر، تیمی از کوهنوردان کانادایی و ایتالیایی به ایشان برخورد می کنند. تعدادی از اعضای این تیم با شنیدن خبر سقوط جعفر صعود را رها کرده خود را به محل حادثه می رسانند و پس از فرود از شیب تند دره و اطمینان از عدم دستیابی به پیکر دوست فقیدمان، بدلیل از دست دادن زمان لازم برای صعود به کمپهای پائینتر باز می گردند!
و بخوانید سپاس حسین صالحی از ایرانیان حاضر در ماناسلو را از این عمل جوانمردانه:
Hi
every one
I wanted to thank my Italian and Canadian great comountaineers alot, who have
try to find any sign from Jafar. They translated the chivalry of mountaineers
very well and unlike me just withdrawal the joy of standing on peak. To me they
have topped the manhood summit
Thanks a lot
Hosein Salehi
سلام
من می خوام تشکر کنم از کوهنوردان بزرگ کانادایی و ایتالیایی، کسانی که تلاش کردند تا اثری از جعفر بیابند. اونها به خوبی جوانمردی را در کوهنوردی ترجمه کردند و بر خلاف من از لذت ایستادن بر قله صرف نظر کردند. از دید من ایشان بر فراز قله انسانیت ایستاده اند.
با سپاس فراوان
حسین صالحی*
*از همراهان زنده یاد جعفر ناصری در صعود به ماناسلو