گزارش صعود انفرادی به دیواره علم کوه
گزارش مختصری از صعود انفرادی به دیواره علم کوه از مسیر همدانی ها به همراه عکس هایی از مسیر خدمتتان ارائه می کنم.
باتوجه به اینکه سال گذشته گزارشی مفصل و مصور از همین مسیر در وبلاگ قرار دادم از پرداختن به جزییات و اطلاعات فنی مسیر صرف نظر کرده ام.
گزارش مفصل سال گذشته را اینجا ببینید.
گزارش صعود انفرادی دیواره علم کوه از مسیر همدانی ها:
روز چهارشنبه با هومن و مریم به سوی کلاردشت و سپس قرارگاه ونداربن رهسپار شدیم. ترافیک جاده چالوس باعث شد دیرتر از زمانی که در نظر داشتیم و ساعتی پس از نیمه شب به ونداربن برسیم.
توسط مسئول قرارگاه پذیرش شدیم و آنجا با نیما و محمدرضا که به همراه روشن و محسن سام که قصد صعود دیوچال را داشتند دیداری تازه کردیم.
پس از ست کردن لوازم ساعت 2 بخواب رفتیم.
3 ساعت خواب ناچیز شبانه التیامی به خستگی راه نیست ، به ناچار اما ساعت 5 بیدار شدیم و پس از خوردن صبحانه آماده حرکت شدیم. مریم و هومن را راهی می کنم تا خود منتظر قاطرچی بمانم.
با کمی بدقولی ساعت 7 می رسد و با تحویل لوازم فنی و آذوقه چند روزه 7 و چهل دقیقه براه می افتم. در کلنگ های بالا به هومن و مریم می رسم و با هم راهی سرچال می شویم. در راه محمود خاتمی و همطنابش امیر رحمتی را می بینم که پس از صعود دیواره از مسیر فرانسه و کمک به حادثه دیدگان همدانی در حال بازگشت هستند. نهار را در سرچال می خوریم و سپس راه علم چال را پیش می گیریم.
ساعت یک ظهر است که به علم چال می رسیم.
دو تخته چادر برپا می کنیم. فرشاد و همطنابش جلیل برای صعود مسیر فرانسه روی دیواره هستند تا با اماده سازی مسیر ها دو روز بعد تلاشی سرعتی رو دیواره داشته باشند.
بعدازظهر به برنامه ریزی و اماده کردن لوازم صعود می گذرد.
من قصد تلاشی انفرادی روی مسیر همدانی ها را دارم (که سال گذشته با عامر و شهرام صعودش کردیم، گزارش اینجا) از قبل طی تمرین ها و برنامه ریزی هایم هدفم را صعود یکروزه و نداشتن شبمانی روی دیواره تعیین کرده ام.
هرچند صعود انفرادی دیواره ای به این بلندی برایم گنگ است و مشکلات و سختی های احتمالی و پیش بینی نشده می تواند من را از هدفم دور کند. یک تجربه شبمانی روی دیواره را از سال 92 دارم و به دشواری های آن اگاهم پس عزمم را جزم کرده ام که بدون اتلاف وقت و با تمام انرژی به قصد اتمام دیواره در یک روز کارم را پیش ببرم.
شب قبل از برنامه با نسیم عشقی که او هم قصد صعود همین مسیر را دارد صحبت می کنم از آنجایی که آنها قصد صعود تا طاقچه را دارند و زمان بیشتری خواهند داشت دیرتر راه می افتند.
عصر پنجشنبه قبل از تاریکی هوا شام می خورم و بخواب می روم.
جمعه 22 مرداد ساعت 3 صبح بیدار می شوم و پس از خوردن صبحانه با ساعتی تاخیر بخاطر ناهماهنگی با مریم که قرار بود لوازمم را تا پای دیواره بیاورد بالاخره ساعت 5 و نیم به پای ثابت ها در یخچال علم می رسم.
پس از خوش و بش با مرتضی نوروزی و همطنابش که قصد گشایش در سمت غرب دیواره شمالی را دارند به پای مسیر همدان 69 می رسم که دیروز نسیم و همطنابش بارهای خود را به انجا انتقال داده و با توجه به مدفون شدن کارگاه اول زیر برف کارگاهی دایر کرده اند.
ساعت 6 صبح و روشنای قبل از طلوع است که با فیکس کردن سر طنابم به کارگاه آماده نسیم و اتصال آن به گری گری صعود طول یک را آغاز می کنم. تجربه صعود پارسال و افتادن عامر در همین آغاز مسیر به کارم می آید و با یک حرکت منظم سنگنوردی طبیعی طول یک را صعود و پس از 30 متر به کارگاه اول می رسم.
این یک سوم کار است. هنوز فرود مسیر مورب و دوباره بالا آمدن باقیست. بدون معطلی با فیکس کردن طنابم در کارگاه بالا و فرود روی همان طناب پایین می روم. با استفاده از شکست هایی که میانی ها به طنابم داده اند پایین می روم تا روی کارگاه پایینم فرود بیایم به کارگاه پایین می رسم و دوباره با تکنیک یومار گری گری و قرقره دوباره طناب روی کارابین یومار بالا می روم.
اول کار است و تازه نفس هستم صعود و جمع کردن طول یک نیم ساعت بیشتر طول نمی کشد. حین صعود و فرود چند اصلاح کوچک در متد صعودم می دهم. از جمله اینکه کوله را پایین بگذارم و موقع یومار زدن با خودم بالا ببرم تا هنگام صعود طول های سخت تر بدون کوله راحت باشم. طول دوم هم طبیعی است و 25 متر است. به همان ترتیب صعود می کنم و پس از فرود جمع می کنم. نسیم و هاله را می بینم که در کف علم چال در حال بالا آمدن هستند.
طول سه را صعود کرده و در حال فرود هستم که به پای مسیر می رسند و خوش و بشی می کنیم. از تایم صعود پارسالمان که روی تکه کاغذی نوشته و در جیب کوله به عنوان معیار زمانی خودم گذاشته ام جلوترم . سال گذشته ساعت هشت و پنجاه دقیقه طول سه را تمام کرده بودیم و الان تازه ساعت هفت و نیم است.
هرچند می دانم که رفته رفته بخاطر حجم بالای کار و تقریبا سه بار صعود و فرود هر طول از انرژی ام کاسته و سرعتم کمتر خواهد شد پس تا می توانم باید برای طول های پایانی زمان ذخیره کنم.طول چهارم و پنجم را یکی صعود می کنم روی هم 55 متر می شود و طناب 60 متری ام به خوبی جواب می دهد.
طول شش را در حالی آغاز می کنم که می دانم نفس گیر خواهد بود. یک سه کنج عمود که فاصله میانی هایش زیاد است و درجه مصنوعی بالایی می طلبد در هر میانی کش و قوس زیادی به سنگنورد می دهد و حسابی او را به چالش می کشد تا صعودش صرفا مصنوعی نبوده و بصورت ترکیبی طبیعی مصنوعی بالا رود.
طول شش و سپس هفت را صعود می کنم و پس از استراحتی 15 دقیقه در تراورس ابتدای طول هشت کار را ادامه می دهم.
طول هشت هم مثل طول های ابتدایی برای صعود انفرادی دوبرابر سخت است. زیرا مورب و در بخشی کاملا تراورسی ست و حتی در فرود نیز باید در جهت معکوس صعود را انجام داد. به کارگاه هشت که می رسم طول 9 را به قصد طاقچه قمقمه بالا می روم چند متر کوتاه ابتدایی مصنوعی و سپس با شیبی خفته طبیعی تا طاقچه صعود می کنم.
از منقاری سمت راست ابتدای تراورس برای کارگاه استفاده می کنم و با نصب یک فرند برای بک آپ آن فرود می ریزم. به کارگاه هشت بازگشته ام که نسیم را در حال صعود طول هفت می بینم.
تلاش طبیعی او روی مسیر مخصوصا در نقاطی که نتوانستم طبیعی بزنم بسیار مرا به وجد می اورد و مشغول فیلمبرداری از او می شوم. این آخرین دیدار ما روی دیواره است آنها از انتهای همان طول هفت فرود می ریزند و من ساعت 3 بعدازظهر با جمع کردن طول نه به طاقچه قمقمه می رسم تا تراورس را آغاز کنم.
وسوسه عبور فری سولو از طاقچه تا قیف ول کن نیست. چند متری را عبور می کنم اما پشیمان می شوم یاد حرفهای خودم می افتم که همیشه به بچه ها در مورد اولویت احتیاط و خطر نکردن خارج از محدوده می گویم.
باز می گردم و با دو فرند و یک میخ کارگاه برپا می کنم. روی محکم بودن کارگاه اصرار بیشتری داردم چون از اینجا تا کارگاه ابتدای قیف میانی ای ندارم و در صورت افتادن سقوطم فاکتور بالایی خواهد داشت.
خوشبختانه بدون مشکل به کارگاه ابتدای قیف می رسم و برمی گردم و با جمع کردن کارگاه دوباره تراورس می کنم. ساعت سه و نیم است که درون قیف هستم.
آب و شکلاتی می خورم و صعود می کنم. اوضاع قیف بهتر از پارسال است برف کمتر است و میخ های چند ساله دل خوش کن بیرون هستند. تا کارگاه موسوم به دو رول دو رول صعودمی کنم. و بعد جمع می کنم تا دو رول بالا 50 متر کامل است.
خستگی مفرط امانم را بریده اما خوف گذراندن شبی سرد روی دیواره به حرکت ترغیبم می کند. مصنوعی بالا می روم و پس از صعود 50 متری دیگر به کارگاه ماقبل آخر دیواره موسوم به دورول کف می رسم.
همه کارهایم اسلوموشن شده و نفس های عمیق پی در پی نشان از خستگی از عمق جان دارد.
ساعت 6 است که به ابتدای ریزشی می رسم. و مریم را می بینم که پس از صعود گرده با تیم پایین نرفته و چند ساعتی ست که روی قله منتظر من است. دستی برایش تکان می دهم و پایین می روم تا طنابم را آزاد کنم. خورد بودن سنگ های ریزشی باعث می شود دوبار طنابم لاخ شود و مرا دوبار به پایین تر برگرداند. بالاخره پس از عبور از ریزشی ها ساعت هفت و ده دقیقه روی قله هستم و با چایی داغ مریم پذیرایی می شوم.
مریم طنابم را جمع می کند و پس از گرفتن عکس یادگاری پایین می رویم.
آنقدر خسته هستم که خیال پایین رفتن ندارم و بناست با کیسه خوابهایی که مریم اورده در جانپناه سیاه سنگ شب مانی کنیم اما حضور تیم پرتعداد کاشانی در جانپناه چاره ای جز فرود تا علم چال برایمان نگذاشته. در نیمه تاریک و روشن از سیاه سنگ ها عبور می کنیم. نصب سیم بکسل جدید جز سردرگمی و انحراف به سمت پرتگاه ها ارمغانی برایمان ندارد.
به سختی عبور می کنیم و بالاخره نیمه شب به چادرمان می رسیم.
لذت صعود آمیخته با خستگی مفرط حس خوشایندی ست که مرا با لبخند به عمق خواب فرو می برد.
برنامه ای که برایش بسیار زحمت کشیدم و در عین مشغله خاص امسالم با زمان دزدی از وقت استراحت هایم تمرینات نسبتا منظمی کردم و با تلاش بیشتر به هدفم رسیدم.
این صعود را به مربی عزیزم و الگوی اخلاق بی بدیل جناب آقای سید حمید صدیقیان تقدیم می کنم. امید که قابل بداند.