و باز مرداد است از ماه ها قبل زندگی عطر علم کوه دارد، حرکت تقویم به کندی در گذر است...اما روزگار همواره چنین نماند...

رشته کوه تخت سلیمان با بلندترین نقطه اش (علم کوه 4850متر) در بخش غربی رشته کوه البرز قرار گرفته است . وجود قلل مرتفع،یخچال ها و دیواره ای درجبهه شمالی قله علم کوه ، به همراه دره ها و رودخانه های پرآبی همچون سردابه رود در دره اصلی رودبارک باعث گردیده تا منطقه تخت سلیمان به عنوان یکی ازورزشگاه های کوهستانی مورد توجه عموم قرار گیرد . در سال 1902 دو گیاه شناس آلمانی در پی یافتن گونه های جدید گیاهی به منطقه پای گذاشتند و این سرآغازی بود بر اکتشافات جغرافیایی و کاوش های زمین شناسی در منطقه و آغازی بر شهرت جهانی این منطقه .

طبق قرار قبلی روز سه شنبه 13 مرداد زنجان را به مقصد تهران ترک و در ابتدای جاده چالوس به شهرام عباس نژاد ملحق می شوم. به اتفاق با عبور از میدان حافظ کرج و جاده چالوس از سه راهی مرزن آباد به سمت چپ و جاده کلاردشت تغییر حرکت داده و پس از حدود یک ساعت به رودبارک و قرارگاه کوهنوردان آن می رسیم. آنجا عامر ازوجی هم به ما می پیوندد. ساعتی قبل از غروب آفتاب به ست کردن لوازم پرداخته و به خواب می رویم.

 


صبح روز بعد به سمت قرارگاه ونداربن حرکت می کنیم و بی معطلی حرکت خود را به سمت سرچال و بعد علم چال آغاز می کنیم. هوا عالیست و طبیعت زیبای بریر خوش آمد گرمی به ما می گوید. حرکت آهسته و مدام پس از 6 ساعت و در ساعت 3 بعداز ظهر ما را به کمپ علم چال می رساند. چادرها برپا می شوند و طبق مشورتی که باهم می کنیم به دلیل ریسک خرابی هوا در پس فردا، بنا می شود فردا صعود کنیم.


 

 

 

هدف مشخص است، مسیر همدان 67، قبلا اطلاعات کافی از مسیر بدست آورده ایم، بنابراین بدون فوت وقت پس از ست کردن نهایی لوازم و بستن کوله ها شام میخوریم و خیلی زود به خواب می رویم.

ساعت سه صبح روز پنجشنبه 15 مرداد من، شهرام و عامر بیدار می شویم و صبحانه می خوریم و پر امید از چادر بیرون می زنیم. پس از رفتن از محل مخروبه به سوی سکو قبل از رسیدن به سکو به سمت چپ و کف علم چال می رویم و ثابت زرد رنگ قبل از سنگ یوسف را پیدا می کنیم. بالا می رویم. ثابت تا پای مسیر لهستان 52 ادامه پیدا می کنید سپس تراورسی به سمت غرب می کنیم و پس از حدود 50 متر تراورس کارگاه زنجیر پای مسیر همدانی ها را پیدا می کنیم که ده متر بالاتر و در معرض دید قرار دارد. (ساعت شش و چهل دقیقه)
عامر از شب قبل نوید صعود طول یک را داده که حمایت می کنم و شروع می کند. فاصله زیاد میانی یک به دو باعث می شود دست به ابزار شود. اما ابزار خوری مسیر بدقلق است و تنها یک شکاف ریز اجازه نصب یک فرند مینیاتوری را می دهد. که همان هم تاب وزن عامر را ندارد و عامر در میرود تا در همان ابتدای مسیر زخم های کوچکی انگشتان دستش رنگین کنند. من با احتیاط بالا می روم تا زیر تلالو اولین بارش پر حرارت آفتاب که از میان سیاه کمان و چالون ما را می پاید به کارگاه یک برسیم. طول یک طبیعی صعود می شود و درجه متوسطی دارد. و کارگاه پایانی اش نیمه راحت است. 30 متر. (ساعت هفت و بیست دقیقه)

 

 


طول دوم هم طبیعی صعود می شود اما کمی سخت تر است و نیاز به چند حرکت سنگنوردی دارد. در این طول و طول قبلی علی رغم نسبتا زیاد بودن فاصله میانی ها نیازی به نصب ابزار نیست و ری بولتی که سال گذشته کوهنوردان همدانی انجام داده اند برای صعود کافی است. 25 متر. کارگاه پایان طول دوم هم نیمه راحت است. در کنار کارگاه این طول تابلوی معرفی مسیر دیده می شود . که سال گشایش مسیر را 66-69 نشان می هد و در سال 93 توسط باشگاه سامان همدان ترمیم و ری بولت شده است. (ساعت هشت و ده دقیقه)

 

 

 

طول سوم ابتدا چند متری طبیعی و بعد مصنوعی صعود می شود. درجه اش خیلی بالا نیست هرچند همچنان فاصله نسبتا زیاد رول ها توی ذق می زند. قسمت های انتهایی مسیر تا کارگاه شکست طناب زیاد می شود و نیاز به تسمه های بلند در کوئیک درا ها است. این مسیر در صورت صعود طبیعی بسیار دشوار و نیاز به تمرین و آمادگی بالای سرطناب دارد. کارگاه این طول نیز همانند دو طول قبلی رول زنجیر و نیمه راحت است. 20 متر (ساعت هشت و پنجاه دقیقه)
طول چهارم در ابتدا کلاهک کوچکی دارد که عبور از آن کمی بدقلق است. کاملا مصنوعی صعود می شود. در کنار بولت های جدیدی که سال گذشته کوبیده اند میخ ها و بولت های قدیمی هم در سرتاسر مسیر حضور دارند اما اعتماد به آن ها منطقی به نظر نمی رسد. طول نفس گیری که در پایان به کارگاهی راحت و رول زنجیر می رسد. 25 متر (ساعت نه و پنجاه دقیقه)

 

 


طول پنجم برعکس طول های سابق به روشنی تا کارگاه در دیدرس است. مسیری مورب به سمت چپ که 25 متر بالاتر به کارگاهی زنجیر می رسد. به نظر می آید بتوان همه آن را طبیعی صعود کرد اما در دو میانی پایانی فاصله زیاد و نبود گیره باعث می شود دو رکاب بزنیم و بعد به کارگاهی نیمه راحت برسیم. درجه طبیعی این طول به نسبت طول های گذشته بیشتر است. (ساعت یازده و پنج دقیقه)

 


اگر از کارگاه پایان طول پنجم به سمت چپ خم نشده و پشت کنج را نبینید مدتها دنبال ادامه مسیر و طول ششم خواهید گشت. طول ششم در سینه یکی از اضلاع کنج سمت چپ بولت خورده و مستقیم بالا رفته. مصنوعی صعود می کنیم صعود طبیعی این طول هم توانایی بالایی می خواهد به نظر می آید قطعا بالای 5.12 درجه بخورد. گیره های ریز روی گرانیتی صاف و شکافی به اندازه نیم بند انگشت. فاصله میانی ها مثل طول های قبلی ست و انداختن کوئیک به آنها با چاشنی تلاش و کشش همراه است. کارگاه پایان طول ششم نیمه راحت و رول زنجیر است. 35 متر (ساعت دوازده و چهل دقیقه)
نیمه اول طول هفتم مصنوعی و نیمه دوم طبیعی صعود می شود. پس از عبور از کلاهکی کوچک در ابتدای مسیر شیب نود و سپس خفته می شود اما گیره ها کوچک و فاصله میانی ها حتی برای صعود طبیعی هم زیاد است. عبور از این طول هم نیاز به احتیاط و تلاش کافی دارد. قسمت پایانی مسیر به سمت چپ مایل شده و در طاقچه ای پرشیب و فراخ با سنگ هایی روشن و زیبا به کارگاه می رسد. سنگ های این قسمت دیواره روشن ، بسیار زیبا و چشم نواز است. طول بلند و نفس گیریست مخصوصا قسمت پایانی که طبیعی صعود می شود. کارگاه این طول راحت و رول زنجیر است. (ساعت دو و نیم)

 


بالای سر و نیز در سمت چپ دو شکاف دیده می شوند اما ادامه مسیر افقی و به سمت راست است. تراورسی ده متری که عبور طبیعی از آن کمی وقت گیر است و سپس صعودی عمودی و مصنوعی 15 متر بالاتر به کارگاهی نیمه راحت و رول زنجیر می رسد. طول هشتم هم طول نفس گیریست و تایم بیشتری می گیرد. (ساعت سه و سی و پنج دقیقه)

 

 


بالا سر رول های جدید و نبشی ها قدیمی ادامه طول نهم را نشان می دهند. که در شیبی نود درجه بالا رفته اند و هفت هشت متر بالاتر از دید شما پنهان می شوند. بی معطلی این طول را به مقصد طاقچه قمقمه آغاز می کنیم. همان هفت هشت متر ابتدایی مصنوعی صعود می شود و بقیه طبیعیست. مترهای اولیه را هم در صورت وجود کفش سنگ یا آمادگی خیلی بالا شاید بتوان طبیعی صعود کرد. طول بلندیست و انتهای 50 متری طناب به سختی به کنج قیف می رسد. در کنار سنگ زرد کارگاه دو میخه قدیمی را تقویت می کنم تا بچه ها بالا بیایند. جایی که برای کارگاه انتخاب کرده ام راحت است اما ابزار خوری بدقلقی دارد با ابتکار می توان کارگاهی قابل اعتماد برپا کرد. این طول وقت و انرژی زیادی از تیم می گیرد. (ساعت پنج و چهل دقیقه)

 


قصد گذراندن شبی سرد و تلخ روی دیواره را نداریم. تا همینجای کار هم مسیری را صعود کرده ایم که انتظار این درجه از سختی را نداشتیم. به قول شهرام قصد داشتیم مسیر نرمالی را صعود کنیم و به صعود دوم فکر کنیم اما هر دو هم طنابم که تجربه 48 را دارند این مسیر را بسیار دشوار تر از آن تعریف می کنند. ساعت هم سخنی مشابه با ما دارد تا ریسک نکنیم و به درون قیف بخزیم. تراورس 50 متری طاقچه را سریع عبور می کنیم به کارگاه دو رول ابتدای قیف می رسیم که کارگاه راحتی ست. (ساعت هفت و نیم)

 


قیف هم اما شرایط بهتری ندارد، میخ های قدیمی عمدتا زیر برف سفت و یخ هستند و گیره ها نیز. طول اول 50 متری و به سختی صعود می کنیم. هوا سرد شده و ایمنی کار با این میانی های متزلزل پایین آمده تا به کارگاه دو رول پایین می رسیم. دو رول دیگر 2-3 متر بالاتر قرار دارند. که اگر بتوان از همه طول طناب استفاده کرد و به دو رول بالایی رسید کار برای طول بعد ساده تر شده و با صعود 50 متری طول بعد نیز یک طول جلو خواهیم افتاد. که برای کرده ما این اتفاق نمی افتد. (ساعت هشت و چهل دقیقه)

 


طول بعد 20 متری و مصنوعی صعود می شود کارگاهش نیمه معلق-نیمه راحت است و ایمنی خوبی ندارد. میخ ها به فراخور مسیر پشت سر هم کوبیده شده اند و جا برای نصب ابزار برای ایمنی بیشتر نیز وجود دارد. (ساعت نه و ده دقیقه)
بدون توقف کار را ادامه داده و با صعود طولی 35 متری به کارگاه دو رول کف می رسیم، این کارگاه راحت است و به دلیل قرار گرفتن رول ها در ارتفاع پایین نسبت به بدن به کارگاه دو رول کف نیز خوانده می شود. این طول طبیعی صعود می شود و فاصله میانی های زیادی دارد که پیشنهاد می شود با هزینه کردن حوصله بیشتر ابزارهای کافی نصب شود. (ساعت ده )
طول بعدی ما را به تک رول ابتدای ریزشی ها خواهد رساند سیر کلی مسیر را می دانم اما در تاریکی شب باید احتیاط و تمرکز کافی داشته باشم. سعی می کنم در مسیر صحیح پیش بروم و با استفاده از چند میخ که متعلق به طول پایانی مسیر همدانی هاست به ابتدای ریزشی ها و کارگاه تک رول می رسیم. (بعد از صعود از قول آقای حسین هیزم کار فهمیدیم طول اخر همدانی ها را صعود کرده ایم) کل سنگ های این طول 50 متری متزلزل و غیرقابل اعتماد است اما به دلیل شیب خفته مسیر می توان با احتیاط عبور کرد. کارگاه تک رول آن را می توان با میخ قدیمی که دو متر بالا تر است تقویت کرد اما امکان نصب میانی در شکاف های خورد و ریزشی آن وجود ندارد شهرام به سوی قله حرکت می کند تا 30 متر ریزشی پایانی مسیر را طی کند بخشی از مسیر طناب ثابت سبز رنگ دارد. ساعت ده شهرام روی قله است، ساعت یازده  شب هر سه نفر روی قله هستیم.

 


تلاشی نفس گیر و طاقت فرسا به پایان رسیده و غرق در شادی همدیگر را در آغوش می گیریم. از روی قله و با گوشی شهرام با محسن تماس میگیرم و شادی ام را با او و مریم شریک می شوم که در حال تدارک سفر به همین قله زیبا هستند و قرار است با هم صعود دیگری داشته باشیم.
پس از نیم ساعتی استراحت و جاسازی لوازم در کوله ها با عبور از شنسکی زیر قله در ساعت یک و نیم بامداد به جانپناه سیاه سنگ می رسیم و شب سردی را سپری می کنیم. یکی از دلایل اینکه در خرسان نماندیم و به این جانپناه آمدیم خبر بازسازی آن توسط کوهنوردان خراسانی بود اما این بازسازی محدود به تخلیه برف و زباله آن و سنگ چین کردن پنجره های آن بوده و وزش باد سرد از لای سنگ های پنجره و زیر جداره های جانپناه همچنان آن را غیرقابل استراحت باقی گذاشته است. شب فوق العاده سردی را سپری می کنیم.

 


با روشن شدن هوای صبح روز جمعه 16 مرداد ماه، کم کم پایین می رویم. برف می بارد و ساعتی همراهی مان می کند. پس از عبور از قله سیاه سنگ و گردنه چالون به کمپ علم چال می رسیم. استقبال گرم مرتضی مارا دلگرم می کند و شادیمان را با او شریک می شویم. نهار و چایی مرتضی بیش از آنکه دلمان را سیر کند قلبمان را از محبتش لبریز می کند. به چادرهایمان می رویم تا لرزش و بیخوابی دیشب را با خوابی گرم جبران کرده باشیم. بقیه روز به بگو و بخند و خور و خواب می گذرد.
صبح روز شنبه 17 مرداد پایین می روم تا در پناهگاه سرچال بچه ها را استقبال کرده باشم. پانل خورشیدی نصب شده در پناهگاه به کارم می آید و گوشی و دوربین را ری شارژ می کنم این پانل و جعبه تغذیه سال گذشته توسط کوهنوردان گروه طلوع زنجان نصب شده و دو خروجی برق فندکی خودرو دارد. اتاق میانی پناهگاه روشن و دو فلاشر در دوسوی پناهگاه راهنمای کوهنوردان است. عامر امروز را با دوستان کلاردشتی اش به صعود گرده رفته و فردا پایین خواهد رفت. ساعت یک و نیم ظهر است که با خداحافظی شهرام بچه ها هم بالا می آیند و نهاری دور هم در بالکن سرچال می خوریم. افشین ابراهیمی جم، الهام کرمی، محسن حلاوت تبار، مریم نوری، محمود خاتمی و روزبه ادیب. به سمت علم چال حرکت می کنیم و چادر های خود را برپا می کنیم. علم چال همچنان به نسبت سال های گذشته خلوت است...چه خوب.
بازهم هوای پس فردا خراب اعلام شده و مجبوریم استراحت فردای بچه ها را کنسل کنیم و همین فردا صعود کنیم. قبل از خواب با هماهنگی آقای هیزم کار با دیگر تیم هایی که قصد رفتن روی هری روست یا فرانسه را دارند زمانبندی مناسبی انجام می دهیم. تیم اول ما خواهیم بود در ساعت سه و نیم حرکت خواهیم کرد محمود و روزبه از ما می خواهند قبل از ما حتی حرکت کنند چون دو نفرند و سریع همچنین هری روست را صعود خواهند کرد که قبول می کنم. نه و نیم به خواب می رویم ، ده شب برف شدیدی باریدن می گیرد کمی نگرانم می کند و قرار می کنم در صورت پایداری بارش صعود فردا را کنسل کنم. در همین افکار غوطه ورم و نگرانی مانع خوابم می شود. یک ساعتی کتاب می خوانم، بالاخره یک نصف شب بارش برف قطع می شود و من هم به خواب میروم، دو و نیم بیدار می شویم و پس از خوردن صبحانه ای مختصر و بدرقه محمود و روزبه ساعت سه و نیم من، محسن و مریم چادرها را به سوی دیواره ترک می کنیم.
از دور دو چراغ پیشانی روی گل سنگها می بینم ، دو نفر هم قبل از رسیدن به ثابت پای یخچال اضافه می شوند، این دو کرده شب در سکو بوده اند و در جریان زمانبندی صعود نیستند ، کرده بالا دو سنگنورد اصفهانی هستند و دیروز هم در تلاشی ناموفق در مسیر 48 سر از کرجی ها دراورده بودند هستند. چهل و پنج دقیقه حرکت زودهنگام محمود و روزبه پشت سرعت کم این تیم تلف می شود و حدود دو ساعتی ست که در گل سنگ ها و کارگاه پای مسیر در گیرند. از آنها خواهش می کنم اجازه دهند محمود و روزبه که کرده سرعتی ای هستند عبور کنند همچنین ما که فرانسه خواهیم رفت اما قبول نمی کنند با هر زحمتی بود تا به خود بیایند محمود و روزبه راه می افتند و یکی دو طولی فاصله می اندازند. ما اما پشت این کرده کند که یکی شان جوان 17 ساله ایست که تنها چند ماه از آغاز سنگنوردی اش می گذرد بالا می رویم. چاره ای هم نیست.
سه طول اول 35 و 25 و 20 متر هستند و طبیعی صعود می شوند، عمدتا کارگاه ها نیاز به تقویت دارند و در طول مسیر تعداد انگشت شماری میخ فرسوده وجود دارد. طول های دوم و سوم را میتوان یکی کرد.

 


در ابتدای طول چهارم که به کلاهک بزرگ معروف است تایم زیادی را از دست داده و با توجه به اینکه سه نفریم این از دست رفتن زمان اصلا به سودمان نیست بار دیگر از کرده اصفهانی خواهش می کنم اجازه عبور به ما دهد چون مسیر ما طولانی است و ممکن است در تایم مورد نظر به مقصد نرسیم ، سعید پسر خوبیست اما تا سفت و سخت نگیرم قبول نمی کند تا اینکه پس از رفتن سعید هم طنابش را مجاب می کنم بایستید تا ما رد شویم. میانی ها را یکی در میان خودم می اندازم و به کارگاه می رسم بین دو نفرشان هر سه عبور می کنیم. طول 25 متر و مصنوعی ست. خیلی سریع طول بعدی که به کلاهک کوچک موسوم است را نیز رد می کنیم. (45 متر و بخشی از ان مصنوعی ست) در این دو طول میانی ها به صورت میخ و گوه قدیمی وجود دارند اما زیادی قابل اعتماد نیستند هرچند بیشتر کرده ها به همین میانی اکتفا می کنند و خود میانی ای نصب نمی کنند. پایان این طول به کارگاهی موسوم به کارگاه یخ می رسد محمود و روزبه را کمی بالاتر می بینیم که منتظرند ما را بدرقه کنند. خداحافظی گرمی می کنیم و به سوی طاقچه آرش و مسیر فرانسه رهسپار می شویم.
پس از صعود بد قلق و محتاطانه شش متر بالاتر از کارگاه یخ که بصورت پاگستر انجام می دهم طاقچه آرش در سمت راست با طنابچه ای زرد و زوار در رفته مشخص است به سویش می روم و در کارگاه رول زنجیر و راحتش مریم و محسن را حمایت می کنم تا بالا بیایند. (ساعت نه).

 


سیم بکسل پاندوله اول پاره شده دنبال مسیری می گردم تا بتوانم صعود کنم و خود را به ابتدای سیم بکسل بعدی برسانم، دو ساعتی وقتم را میگیرد، نیم طولی از آرش بالا می روم تراورس، فرود و به سختی به کارگاه بعد می رسم. بچه ها هم عبور می کنند و بعد سیم بکسل دوم ما را به ابتدای طول بعد می رساند.

 


طول بعد را می توان طبیعی صعود کرد هرچند سخت است، در واقع دو طول بعد را، چون 25 و 20 متر هستند و می توان در یک طول صعودشان کرد. کارگاه زیر گربه رو راحت اما ضعیف است. از دو میخ قدیمی تشکیل شده شکاف کافی برای تقویت وجود دارد. رسول و اسی از کوهنوردان رشت پشت سر ما هستند و با سرعتی متعادل دنبالمان می آیند.

 


طول گربه رو که بدقلق است را مصنوعی صعود می کنیم به طاقچه قمقمه می رسیم. قسمت گربه رو و چند متر قبل از طاقچه قمقمه کمی وقت گیر است.چند کوئیک و ابزارمان به درخواست کرده قبل را جا می گذاریم تا سریع رد شوند نیم ساعتی روی طاقچه منتظریم اما خبری ازشان نیست. بر میگردم و می بینم در کارگاه قبل مشغول استراحتند تا بیایند زمان را از دست داده ایم قرار می شود صعود را ادامه دهیم.
تراورس چهل متری طاقچه به سمت قیف را شروع می کنیم و با نصب چند میانی و کمک گرفتن از یکی دو میخ چند ده ساله به داخل قیف و کارگاه دو رول آن می رسیم. ساعت چهار و ده دقیقه ابتدای قیف هستیم و امیدوار برای اتمام مسیر. روحیه محسن و مریم هم خیلی خوب است. هر دو بدون هیچ مشکلی صعود و وظایف خود را انجام می دهند و از اتلاف وقت می پرهیزند مریم با تجربه تر است و محسن دارای نیروی بیشتر مکمل خوبی هستند.
سه طول پنجاه متر طاقچه را بی معطلی بالا می رویم. و به ابتدای ریزشی ها می رسیم. محسن بالا می رود و غریو شادی اش روی قله مارا شاد می کند. با حمایت او من و مریم هم بالا می رویم. توضیحش سخت است... چه حسی خوبی، حس پیروزی پس از قریب به چهار ما مبارزه با زندگی معمولی و تمرین های سخت و وقت گیر

 

 


مریم تبریک ویژه ای دارد او اولین خانم زنجانی است که دیواره را صعود کرده سال نود و دو وقتی اولین خانم مشهدی با همراهی آقای رضا خوشدل دیواره را صعود کرد برای امروز تلاش کردم. مریم هم بسیار تلاش کرد

 


ساعت هفت و نیم عصر روی قله ایم مریم دوست دارد به همه زنگ بزند و شادی اش را با آنها که دوستش داشته اند و به موفقیتش کمک کرده اند شریک شود. محسن هم همینطور از چشمانش می فهمم که به لحظه لحظه روزهای سخت تمرین فکر می کند. محسن خیلی زود آماده علم کوه شد شاید تعداد سالهای کوهنوردی اش با دیواره آمدنش تناقض داشت اما این فضای خالی را با تلاش و پشتکار استثنایی جبران کرد. از لبخندشان انرژی می گیرم و می خندم.
منتظر رسول و اسی می مانیم خبری نیست کمی پایین می روم و صدایش می زنم شاید در کارگاه قبل مشغول استراحت اند ماندن جایز نیست قبل از تاریکی باید به جانپناه برسیم. روزبه بیسیم می زند و می گوید روی گردنه چالون هستند خیلی زود از مسیر در آمده و پایین رفته اند تبریکی می گوییم و می شنویم. دلم قرص می شود که بچه ها هم صعود کرده اند و به سلامت پایین رفته اند. اندکی قبل از هشت راهی می شویم. پس از عبور از شنسکی دو چراغ پیشانی پشت سرم می بینم. نوید و حمید از بچه های آرش هستند که پس از خروج از هری روست پایین می آیند از ما می خواهند صبر کنیم تا باهم پایین برویم همینکار را می کنیم ازشان خواهش می کنم با ما در جانپناه بمانند و با این خستگی و در تاریکی پایین نروند. در جانپناه می مانیم و پنج نفری شامی می خوریم لبخندی شیر می کنیم و بدون لوازم خواب سعی می کنیم بخوابیم. نصف شب خیلی سرد شده با کپسول گازی که بالا آورده ام و دو پتوی نجات کمی از فشار سرما بر حمید می کاهیم تا بخواب برود. برای دیدن روشنایی از میان سنگ های پنجره جانپناه لحظه شماری می کنم.
چهار و نیم بچه ها را بیدا رمی کنم و بعد از خوردن بیسکویت و چای و آبمیوه راه می افتیم تا بلکه گرم شویم. با احتیاط پایین می رویم و پس از عبور از سیاه سنگ روی گردنه چالون استراحتی می کنیم. هر سال که با بچه های انجمن اینجا بودیم با سنگ های اینجا چیزی برای تیم مسیر دیگرمان می نوشتیم اینجا تیم دیگری نداریم اما با همان سنگ ها آرم انجمن را می سازم و عکسی به یادگار می گیریم.

 


ساعت هفت و نیم صبح دوشنبه 19 مرداد است که به چادر ها می رسیم. با تبریک و پذیرایی دوستان خستگی از بین می رود. لوازم را می کنیم و می خوابیم.
قرار است محمود و روزبه فردا دوباره روی فرانسه تلاشی داشته باشند مریم و الهام و افشین می مانند تا در روز بعد گرده را صعود کنند من و محسن جمع و جور می شویم و پایین می رویم.

 


چادر و غذا و لوازم می ماند تا در چند روز آینده بچه ها استفاده کنند من و محسن خیلی سریع پایین می رویم و در مه ای رویایی پس از عبور از سرچال و کلنگلک ها با کشتی سنگ خداحافظی میکینم. و عصرهنگام به ونداربن می رسیم. سوار یک نیسان سرراهی می شویم که کلا به آفرود و داکار گفته لنگ بندازین! با بدنی نصف و نیمه! به رودبارک می رسیم. و پس از خوردن غذای محلی در رودبارک در یکی از اتاقهای قرارگاه به خواب می رویم.

صبح سه شنبه با تاکسی های ترمینال کلاردشت به تهران و سپس زنجان رهسپار می شویم.

در پایان گزارش از حمایت مادی انجمن کوهنوردان زنجان که بخشی از هزینه غذای این برنامه را متقبل شدتشکر می کنم. همچنین حمایت معنوی دوستان دیگر امید که بتوانیم جبران محبت کنیم.