"در شرایط فعلی کوه‌نوردی ایران ، حمایت و پشتیبانی همه جانبه از " شناسائی مسیرهای بکر و دست نخورده و اجرای برنامه‌های نو  داخلی " که با آمیزه‌ای از جسارت و جذابیت  صورت می‌گیرد ، ضرورتی انکارناپذیر است.

فعالیت‌های شخصی کوه‌نوردان ایرانی در هیمالیا  به شدت تکراری و کسالت‌بار شده است!  براستی صعود ده‌ها باره برودپیک و گاشربروم‌ها و لوتسه و ... از همان مسیرهای تکراری و همیشه‌گی و بدون هیچ گونه جذابیت و نوآوری ، می‌تواند دارای چه اهمیت و ارزشی در کوه‌نوردی ایران باشد؟ در خبرهای مربوط به خانم پروانه کاظمی  آمده است که  ایشان منتظر ثابت‌گذاری و آماده سازی مسیر کمپ‌های 3 و 4 توسط تیم شرپاها هستند تا صعود خود را شروع نمایند ... خسته نباشید خانم کاظمی!‌! ... اما آیا این نوع صعودها در هیمالیا همانی نیست که ادموند هیلاری آن را هیچ می‌داند : " با تجربه و تشخیصی که من از کوه‌نوردی دارم ، این کار کوه‌نوردی نیست .

چند هزار متر طناب ثابت آماده کردن و نردبان‌های آلومینیومی به هم متصل شده روی شکاف‌های یخی گذاشتن و پا در جای پای راهنما نهادن ... بدون اینکه خود راهگشا بودن و قریحه و استعدادی نشان دادن ، هیچ است! "  و مسنر از آن به عنوان تباهی در کوه نوردی نام می برد؟ صعودهای تکراری و کسالت‌بار کوه‌نوردان ایرانی در هیمالیا تا به امروز دارای چه نتایج و دست آوردهایی برای کوه‌نوردی ایران بوده است؟

غافل شدن از کارهای نو و ارزشمند داخلی که توسط کوه‌نوردان خوب کشورمان در سکوت و گمنامی اجرا می‌شد  و می‌شود ، یکی از اثرات زیان‌بار بیماری هیمالیازده‌گی  در این سال‌های اخیر بوده است .  اکنون پرسش اصلی این است‌: آیا می‌توانیم این نقص و فقدان را جبران کنیم؟"

 از کلاغ ها