22 تا 24 شهريور ماه آخرين برنامه شش ماهه اول 91 انجمن كوهنوردان زنجان برگزار شد. موضوع اين برنامه صعود به قله دماوند از دو مسير جنوبي و شرقي بود.

قبلا گزارش كلي برنامه و مسير جنوبي در اين وبلاگ منتشر شد. (اينجا بخوانيد). در ادامه گزارش مسير شرقي به همراه عكس و كروكي  را به قلم آقاي سعيد نبي لو بخوانيد.


گرده شرقي از يال هاي فرعي دماوند مسيري است بكر و دست نخورده، اين جبهه به دليل نبود جانپناه،  پناهگاه و چشمه، وجود شن اسكي هاي طولاني، تيغه هاي ملارد بسيار دشوار بوده و كمتر صعود شده است.

روز اول برنامه (22 شهريور 91) ساعت 7:20 صبح از زنجان به مقصد پلور حركت مي كنيم. ساعت 15 به قرارگاه پلور مي رسيم، نهار را صرف مي كنيم و با آژانس به خانه مصطفي لاريجاني عزيز در رينه مي رويم، مصطفي دم در منتظرمان است با او خوش و بشي كرده سوار لندرور شده و از روستاي ملارد مي گذريم و به سمت پاي كار حركت مي كنيم.


مهدي، امير و من تا به حال هيچكدام اين مسير را صعود نكرده ايم و تنها به يك كروكي از آقاي سعيد درگاهي و مجيد پيري كه قبلا مسير را صعود كرده اند بسنده مي كنيم.

متاسفانه GPS نداريم تا نقطه گذاري كرده و ارتفاع محل شب ماني را ثبت كنيم. مصطفي از اين موضوع ابراز نگراني مي كند. به اميد اينكه مصطفي از دور مسير صعود را نشانمان خواهد داد به منطقه مي رويم ولي مه غليظي اين شانس را از ما مي گيرد. تنها از روي يك عكس تا حدودي مسير را شناسايي كرده با مصطفي عكس يادگاري مي گيريم.

ساعت 17:30 در مه اي غليظ صعودمان را با كوله سنگين آغاز مي كنيم. بعد از حدود 2 ساعت صعود مه كنار رفته و قله زيبايمان رخ مي نمايد چوپان هاي افغاني را مي بينيم و با آنها خوش و بشي مي كنيم.

جرعه اي چاي مهمانمان مي كنند. بيش از اين وقت را تلف نمي كنيم و به طرف يال شرقي حركت كرده و در گرگ و ميش عصرگاهي جايد چادرمان را برپا مي كنيم. شام را صرف كرده و بعد از كمي شب نشيني و خيره شدن به آسمان پرستاره با دلهره صعود فردا به كيسه خواب هايمان مي رويم. فردا صبح كار زيادي داريم.

روز دوم يعني 23 شهريور 91 به دليل ناآشنا بودن به مسير بعد از روشن شدن هوا ساعت 7 صبح صعودمان را آغاز مي كنيم در مسير جاي چادرهاي متعددي به چشم مي خورندبالا تر كه مي رويم پوشش گياهي منطقه جاي خود را به سنگلاخ مي دهد چاره اي جز صعود شن اسكي نيست بعد از گذشتن از اين شن اسكي ها سوار گرده مي شويم. گاهي امير جلوداري مي كند، گاه مهدي و گاهي من همديگر را بالا مي كشيم.

قرارمان اين است كه امروز هر طور شده به قله برسيم و شب را روي قله بمانيم. ساعت 3 بعداز ظهر است امروز 8 ساعت فعاليت داشته ايم و هنوز قله ديده نشده است. مسير رفته رفته دشوارتر و خطرناك تر مي شود و بدن ما نيز به دليل فعاليت زياد در ارتفاع تحليل مي رود. ريسك نمي كنيم و در اولين جاي چادر كمپمان را برپا مي كنيم. ارتفاع چيزي در حدود 5200 است. به بدن لاي منگنه مانده كمي مايعات و تنقلات مي رسانيم و به كيسه خواب هايمان مي خزيم. ساعت 8 است كه امير و مهدي را صدا مي زنم تا شام بخوريم. ميلي به خوردن نيست ولي بايد به اين بدن خسته مايعات و غذا رساند. از احوالات همديگر جويا مي شويم. حال كلي بچه ها خوب است اميد كه فردا قله را صعود كنيم. نمي توانم با محسن تماس بگيرم مي دانم كه نگرانمان است ولي گوشي موبايل آنتن ندارد. تن خسته را به كيسه خواب ميسپاريم و تمام شب باد جولان مي دهد.

روز سوم 24 شهريور 91- پرتوي خورشيد چادرمان را روشن كرده، امير و مهدي را بيدار مي كنم و صبحانه اي ميخوريم سپس وسايلمان را جمع و جور كرده با كوله هاي سنگين مسير گرده را ادامه مي دهيم. سوار بر گرده ايم و يخچال يخار با آن بزرگي و ابهتش سمت راستمان است. مسير را دست به سنگ و بدون ثابت گذاري طي مي كنيم به يك شيب تند 85 درجه مي رسيم كه بايد آن را فرود برويم. مسير ريزشي و بسيار خطرناك است جاي مطمئني براي كارگاه زدن هم نيست طرف راست دره يخار و طرف چپ دهليز خطرناك ما را تهديد مي كند. احساس خطر مي كنم مسير راه نمي دهد اينجا همان جايي است كه آقاي درگاهي سفارش كرده بود با آن درگير نشويم حدود 20 متر به عقب برمي گرديم دست راست مسيري است سنگي بدون ثابت گذاري دست به سنگ پايين مي رويم اين قسمت مسير را دور زده و از سمت راست يخچال جنوب شرقي بالا مي رويم.

حالا ديگر تپه گوگردي و بام برفي ديده مي شوند. سمت راستمان بام برفي ست روبه رو برجي را در مسير مي بينيم. از سمت راست برج قسمتي با يخچال يخار درگير شده و راه به سوي قله را در پيش مي گيريم. دوستانمان را كه از جبهه جنوبي صعود كرده و قبل از ما به قله رسيده اند را مي بينيم. برايمان دست تكان مي دهند جاني دوباره ميگيريم و باگاه هاي سنگين به سويشان مي شتابيم.

ساعت 11:25 روز جمعه 24 شهريور 91 به قله مي رسيم و با استقبال پرشور دوستان مواجه مي شويم همديگر را در آغوش ميگيريم و عكس هايمان را گرفته و سرمست از صعود با دوستانمان از جبهه جنوبي به سوي بارگاه پايين مي آييم. آقاي سعيدزاده سرپرست برنامه با املتي مفصل غافل گيرمان مي كند، با مصطفاي عزيز تماس ميگيرم خيلي نگرانمان بود خبر صعودمان را به او مي دهم. كوله ها را برداشته و به سمت حسينيه حركت مي كنيم سوار نيسان ها شده و وقتي هوا تاريك است به پلور مي رسيم. در آخر از آقاي سعيد درگاهي، آقاي مجيد پيري و آقاي محسن سعيدزاده (سرپرست برنامه) و همه دوستاني كه براي بهتر اجرا شدن اين برنامه تلاش كردند تشكر مي نمايم.

نفرات شركت كننده: مهدي بيگدلي، امير زماني و من سعيد نبي لو        

كروكي مسير