عصر یک روز سرد زمستان، در کافه ای گرم و در جمع دوستانی دوست داشتنی هم آیشی! ترتیب داده شد و نام «کافه کوه» را به خود گرفت. نامی که زین پس برای من تداعی گر یک 2 ساعت دلچسب خواهد بود.

خیلی ها آنجا بودند که قبلا از پشت حفاظ شیشه ای دیده بودمشان و دوست داشتم فارغ از قید و بند های متون وبلاگی با انها گپ و گفتی داشته باشم و به قول عباس ثابتیان پیاله ای چای در کنارشان دست بگیرم.

پایان مراسم دور کیک تولد "کافه کوه" عکسی به یادگار گرفتیم.

اما آنجا پاتوق چه کسانی بود؟


فرامرز نصیری وبلاگ کلاغ ها:

تا بحال این کلاغ پرسروصدا را ندیده بودم، با چیزی که انتظار دیدنش را داشتم خیلی متفاوت بود. انتظار این کنش گرم و روی گشاده را لااقل از او نداشتم، این دندان های سفید لابلای کلماتش به هیچوجه دیده نمی شود!



فرشید داوودی وبلاگ مکث:

هیچگاه باور نکردم قبلا اورا ندیده باشم، دقیقا همان تصویری بود که در گوشه ذهنم از ساخته بودم، نگرانی و دغدغه او برای بهتر شدن و به انحراف کشیده نشدن "کافه کوه" را در دلم ستودم، 4 جمله بیشتر نگفت ولی بعد از هر جمله انفجار خنده "کافه" بود و تغییر فضای جدی آن



عباس ثابتیان وبلاگ آرام کوه:

دوست داشتنی و صمیمی، قبلا با او همکلام شده بودم همانطور با وقار و با محبت، با دیدن او در "کافه" خیلی خوشحال شدم، آمدن او رنگ دیگری برایم داشت.



حسین رضایی وبلاگ کوه نوشت:

مثل همیشه! تافته ای جدا بافته! متوجه نشدم دلیلش برای آمدن به "کافه" چه بود، شاید آمده بود تا فقط باشد، کمترین حضور را در جمع داشت هرچند با حرفهایش فضای صحبت را به مسیر خوبی برد و اذهان کافه ای ها رو به سمتی برد که همه طالب یک نوع نتیجه گیری شدند، حرفهایی هم داشتم که با او بزنم ولی ...نشد!



لیلی رهنما  وبلاگ مکث:

با قلمش آشنا بودم، دوست خوبی که پایه گذار این حرکت خوب بود هرچند اصرار داشت "کافه" به نام اونوشته نشود و حضور تک تک دوستان را دلیل پیدایش این "کافه" می دانست. از او بخاطر تلاشش تشکر می کنم.


پریسا وبلاگ آتش در کوهستان:

یک کوهنویس کم کار! ولی کنجکاو، ریزبین و حساس، دیر آمد ولی خیلی زود با دخترهای "کافه" اخت شد، کمی قبل از خداحافظی سوالاتی در مورد یکی از پست هایم پرسید و اتهامی که به او و بسیاری زده بودم، اتهام بی اهمیتی به موضوعی مهم! هرچند صحبت به سرانجام نرسید ولی بهتر از چند علامت سوال بدون شرح در فکر بود.



فرید صدقی وبلاگ کانون اوراز مهاباد:

یکی از اولین کوهنویسانی که خارج از دنیای مجازی با او آشنا شده بودم، چند ماه پیش در صعود کوهنوردان شمال غرب به قلات شاه مهاباد  مهمانش بودم یک کوهنورد خونگرم و شریف که بی شک یکی از دوست داشتنی ترین و مورد احترام ترین کوهنویسان است.




رامیار وبلاگ کوهستان:

دوست صمیمی و نزدیک خودم، جوان، جسور، با استعداد و البته بی ملاحظه! چنین موردی بین کوهنویسان خیلی کم داریم.




مهدی ساقی و آرزو احمدزاده وبلاگ ایران سرای جاویدان:

خانه گریزان سختی دوست! بهترین ترکیبی بود که توانستم برای این ترکیب انسانی دوست داشتنی بیابم، شب قبل "کافه" مهمان خانه شان بود وارد خانه که میشوی تابلو عکس ها و دکوری های فراوان درو دیوار مثل یک تایم لاین سفرهای دور و نزدیکشان را از مقابل چشم می گذرانند و چه مهمان نواز بودند این دو موجود با محبت.




احسان بشیر گنجی وبلاگ برج سینا:

یکی از خوش اخلاق های "کافه" اشتراکات فکری زیادی در خودم و او دیدم فکر کنم همین باعث شد خیلی زود با هم اخت شدیم، همزبانی هم البته بی تاثیر نبود! به هرحال ائتلافی بودیم برای خودمان تا کودتایی چیزی نشود!




و دوستانی دیگری چون: خانم احمدیان فر و پسرش وبلاگ پلوار 70، ژینا صدیقی دختر فرید صدقی، مهشید از وبلاگ زاگرس زیباترین زیباهاست، مرتضی زارع از وبلاگ دیار بیستون، امیر حسین ناظمی وبلاگ ندای کوهستان، یوسف سورنی نیا وبلاگ غارنورد، پرویز ستوده شایق از وبلاگ نشاط کوهستان