این منم...اینجایم...پیش تو

اینجا یکی از تنهایی به خود میپیچد

اینجا یکی برای لحظات از دست رفته اش کتاب میخواند

اینجا یکی برای دل مرده اش کفن میدوزد

اینجا یکی شانه هایش از روز اول بی تکیه گاه مانده است

اینجا یکی به تولد بچه گربه ها فکر نمیکند

اینجا یکی برای خاطراتش دفتر ندارد

اینجا یکی از قحطی خنده حرف میزند

اینجا یکی برای همیشه مرده است

آنجا یک نفر هزار آرزو دارد