تعطیلات گذشته به لطف یک روز مرخصی فرصتی مهیا شد تا در رکاب دوستانی با محبت و صمیمی به مهاباد و سرزمین شرشاخان بروم و خاطره ای ماندگار از طبیعت زیبا و مردمان پاکش به ذهنم بسپارم.

مسیر من به سمت تبریز ، از آنجا به ارومیه و سپس مهاباد بود زیباترین صحنه ها قبل از خروج از زنجان نمایان شد تپه های مریخی ماهنشان:



و سپس دریاچه ارومیه که فریاد می زدم «سوسوزام آنجاق دیریم ال اوزمیین مندن» (تشنه ام ولی هنوز زنده ام از من نا امید نشوید)



شب را در مهاباد و در منزل کاک فرید مهمان خانواده صمیمی او بودم. از همینجا از ایشان و مادر مهربان و   همسرشان و ژینا خانم و کیان خان برای مهمان نوازیشان تشکر می کنم. تا ظهر فردا هم در شهر و در دفتر کانون کوهنوردان اوراز مهاباد بودیم.



حرکت از ظهر پنجشنبه از روستایی زیبا و در مسیر دره ای با مناظر روح فزا آغاز شد.




به لطف دوستان مسیر زیبا تر هم شد. رامیار عزیز از سقز و جواد از سولدوز



محل کمپ مملو بود از چادرها و فضایی آمیخته با عطر آتش و نوای ساز و سکوت طبیعت




سعید خان صبوری از تهران



کاک ئاوات دوست داشتنی با همه فروتنی هایش



کاک زانیار که مشتاق دیدارش بودم



رقص هم که جزء لاینفک برنامه هایست که طبیعت و کردها را یکجا جمع کرده باشد



مسیر حرکت از کمپ تا قله مملو از زیبایی ها بود از لاله های واژگون بگیر تا مناظر دور و رویایی اش

کاک رامیار


اکبرخان غلامی با همه تجربیات گرانبهایش(خیلی مخلصیم دکتر)



و من که غرق خوشبختی بودم



قله و جمع دوستان قدیم و وبلاگ نویس



پایانی که کاش نمی آمد