قسمتی از یک چرخنامه زیبا
"غروب است. سوار دوچرخه می شوم. خریدهای خود را در شهر انجام می دهم و از
آنجاخارج می شوم به سمت شمال بندرعباس! خورشید به آرامی خود را پشت کوه ها
پنهان می کند. شب، چادر سیاه اش را پهن می کند. رکاب زدن در تاریکی را دوست
دارم، همانند راه رفتن زیر باران.
بیست و پنج کیلومتری از جاده خارج شده ام که روستای «گنو» را در مسیر می بینم. آبگرمش معروف است. مسافران زیادی هم به این سمت می روند. علاقه ای به آبگرم ندارم. مردم به این مکان ها می روند که همه گونه امراض از جمله آرتروز، سرطان و ... را درمان کنند. نه ورزش دارند و نه تغذیه ی مناسب، افکار بیهوده هم فراوان، بعد هم به درد مبتلا می شوند و با یک آبگرم می خواهند همه را درست کنند! به فرض که آبگرم مفید باشد، همیشه که در دسترس نیست."
دوست عزیزم "عابدینی" در قسمت چهارم چرخنامه امسالش این سطور زیبا را نوشته است. به دل من نشست شما هم شریک شوید.
متن کامل چرخنامه های مذکور را در وبلاگ پیام نما ببینید:
+ نوشته شده در سه شنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۰ ساعت 10:23 توسط محسن سعید زاده
|