گیرم که باریدی ... همه را خوشحال کردی و مارا هم...

گیرم که خیابان ها را بستی...راه را بر دوچرخه ما هم...

گیرم که رکاب زدن هر روز خانه تا اداره را از ما گرفتی

ولی هنوز این دوپای من باقیست...

باقیست برای دویدن...

و هنوز شعف دیدن طلوع جاریست

حتی در سرمای جانسوز جان فزا...

دویدن هرروز صبح من در مسیر خانه تا اداره در این زمستان لذت بخش یعنی جاری شدن آدرنالین در خون با تُناژ بالا...

به قول شاعر"و لذتیست وصف ناپذیر در آن عیان"

طلوع امروز زنجان از خیابان صفا و دودکش قدیمی کارخانه کبریت متروک


صفحه یاهو دمای زنجان را اینگونه نشان می دهد:



کلاغها هنوز خوابند