براي اينكه به موضوع اين مقاله پي ببريد بهتر است دو پست قبل را نيز بخوانيد.

مطلب زيباييست به قلم افسانه قيداري از دوستداران و فعالان حمايت از طبيعت كه براي من ارسال كرده اند. شما را به خواندن اين مطلب زيبا دعوت مي كنم.


 هیچ چیزی به اندازه طبیعت به ما انرژی نمی دهد

باید در جمعی صحبت کنیم که دغدغه طبیعت و محیط زیست را دارند. طبیعت نشانه و جلوه خداوند و محملی برای شناخت اوست و محیط زیست زیبا و پاک بستری است که می توان در آن خدایی زیست. اما چرا امروز شاهد دوری انسان ها و جوامع از طبیعت و محیط زیست هستیم؟

طبیعت تصویر خداست؛ با خرد و عشق از آن محافظت کنیم

طبیعت هم به همین وضع دچار شد. انسان را به زغم خویش برای اینکه گرامی بدارند بر صدر نشاندند. خرد یا رشنالیته به جای همه عواطف و احساسات نشست و آدم ها معیار سنجش حق و باطل شدند. انسان به این گونه خدا را به مرخصی فرستاد و از زمانی که خدا به مرخصی رفت و انسان جای او را گرفت، از زمانی که انسان ها به جای دوستی، تعمق، یافتن و اندیشه کردن در طبیعت آماده شدند تا طبیعت را بشکافند، دیگر طبیعت نالان و تاراج شد.

شما هر روز شاهد فغان و ناله طبیعت هستید. اما وقتی طبیعت تخریب می شود این در واقع فاصله میان انسان و خداست که از یکدیگر دور می شوند. خدا از آدمیان پنهان می شود. سرکشی انسان ها بیشتر می شود و خشونت به جای رحم و مروت و شفقت می نشیند. شما ببینید جنگ های جهانی اول و دوم چقدر راحت شروع شد. میلیون ها انسان کشته شدند و این اتفاق هم در دنیای سرمایه داری و هم در اردوگاه مارکسیزم رخ داد. علاوه بر آن طبیعت نیز قربانی شد، زیرا اقتصاد مبنا و زیربنای همه چیز قرار گرفت.

آدمیان را در جهان مارکسیزم در بند کردند و در جهان مدرن بی بند و بار. این تعبیری بود که مرحوم دکتر شریعتی به کار برد. هر دوی این ها چنان به جهان پرداختند که شیره جان طبیعت کشیده شود. گذشت زمانی که حافظ می گفت:

بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین

کین اشارت ز جهان گذران ما را بس.

دیگر ماه برای ما الگوی زیبایی نبود، روشنگری نمی کرد و مظهر معشوق نبود. دیگر نسیم به ما هشدار نمی داد. من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو، دیگر اعتباری نداشت. حالا ما به فکر تصرف ماه بودیم و اینکه ببینیم آیا می توانیم آنجا را نیز محل تاج و تخت و تاخت و تاز و جنگ و خصومت خود قرار دهیم.

 این تفکر متأسفانه پیدا شد و در مقابل اندیشه ای قرار گرفت که می گفت دست از حرص و طمع و سرکشی بردارید و  فروتنانه زندگی کنید. دیگر صدای رودخانه ها به ما نگفت که آدم ها هر چه عمق کمتری داشته باشند سر و صدایشان بیشتر است. دیگر ژرفای دریا به ما نمی گفت که هر چه اصالت بیشتری داشته باشید، آرام تر خواهید بود. این رابطه شکست.

گفته شده که گاه امام علی دست فرزندانش را می گرفت و با هم به سراغ طبیعت که یکی از راه های تحصیل تربیت است می رفتند. امام، درختان تنومند را نشان می دادند و می گفتند ببینید چگونه با بادی شاخه هایشان می شکند. اما درختچه های کوچکی هستند که همچنان سرافراز و سربلند زندگی می کنند. وقتی فرزندان امام از ایشان سوال می کردند که مراد شما از این مثال ها چیست؟ می گفتند اینها پیام می دهند که متکبران محکوم به مرگند و بالاخره جباران و طاغیان روزی از پای می افتند. اما آدمیان تا وقتی فروتنند، در برابر بادها می ایستند. زندگی وقتی با تواضع، فروتنی و مهربانیست در مسیر درست حرکت می کند. همینطور مثال هایی که در مورد رودخانه و دریا می زدند

.حالانمی دانم منظور امام دریای سیاه بوده یا نه. من درباره آن جغرافیا چندان نمی دانم. ولی از دریا یا رودخانه ای می گویند که به آن نگاه کنید چگونه از سنگ ها عبور می کند و نمی ایستد. یعنی اینکه در حاشیه نمانید و به دنبال هدف خود باشید.

کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من

خود ندانستی بجز تو جان معنی دان من

هر چه بینم غیر رویت نور چشمم کم شود

هر کسی را ره مده ای پرده مژگان من

می گفت جریان روان آب و رودخانه این پیام را برای شما دارد که درگیر سنگ نشوید. رودخانه موانع را دور می زند ولی هدف را ترک نمی کند. همه به دنبال مقصدند و این را رودخانه به ما می گوید. درخت هم همین را می گوید. نسیم، صحرا و دریا نیز همین را می گوید. این بزرگواران عاشقانه به ستاره ها، به گل ها می نگریستند و با آنها سخن می گفتند. احساس پهناوری دل می کردند. احساس بی پناهی خود را با طبیعت درمان می کردند. شکوه کوه همیشه مقدار و اندازه کوچک این آدمیان را به آنها نشان می داد. می گفتند کوه را تصرف نکنید بلکه با او سخن بگویید. رسیدن به قله ها را هدف قرار ندهید بلکه راه پیمودن با کوه ها را یاد بگیرید تا از زندگی و لحظاتش استفاده کنید.

اما با تفکری از نوع خدایی کردن انسان، تمام این زیبایی ها در اندیشه و عمل فرو ریخت. از آن به بعد آدم ها به جای اینکه دل به دل طبیعت بدهند به تخریب آن پرداختند. زباله های صنعتی به دلیل پر خوری، پر خواهی، پر خوابی و راحت طلبی انسان افزون تر شده و  دل طبیعت شکافته شده را آزرد. سونامی ها طغیانی است که در برابر انسان های پرخواه قد علم کرد. آدمیان غیرفروتن و سرکش مانند میکروب ها و ویروس هایی که پنهانند و بعد در یک اپیدمی، حیات را با خطر روبرو می سازند، رخ نمودند.

 بلاها در شکل های جدید پدیدار شد و این همه در اعتراض به بداخلاقی انسان بود. از آن زمان که آدمیان بداخلاق شدند گویی خدا با زمین قهر کرد. اما این را نباید به حساب رشد علم و تکنولوژی گذاشت. من خود طرفدار خردگرایی هستم. ما نباید در این مورد به عقل بتازیم. چرا باید عقل را محکوم کنیم؟

خرد و عقل کار خود را انجام دادند. عقل، فنآوری و  تکنولوژی آورد، بهداشت و توسعه و مدرنیته آورد. عقل را باید گرامی داشت. به بهانه ای که در جهان رنج هست عده ای می کوشند عقل را سرکوب کنند. اما وقتی عقل سرکوب شود، قدرت متمرکز و سپس  لدیاتان ها یا همان هیولاها سربلند کرده و خون آدمیان را در شیشه می کنند.

آنچه که امروز بشر را رنجور کرده، عقل نیست بلکه لاف خدایی زدن آدمیان است. آنها که مرز را نشناختند، حد را نشناختند و به جای بندگی و دوستی با خدا و طبیعت، خدایی کردند. کسانی که چنگ به دل طبیعت بردند، پر خواهی کردند، نه تنها قناعت در مصرف را فراموش کردند بلکه قناعت در تولید را نیز به فراموشی سپردند.

اینک آنچه که می تواند انسان را نجات دهد، ارتباط صحیح و درستش با طبیعت است. طبیعت را می توانیم به وجود زن توصیف کنیم. خداوند در این موجود، خلقت ویژه و ناب خویش را متجلی کرده است. اینکه در قرآن کریم از تمثیلی به نام کوثر استفاده می شود جنبه معنوی این موجود را مطرح می کند. به همین دلیل هم در سوره مبارکه نساء می فرماید کسانی که به زنان جفا می کنند، خیر کثیری را از دست می دهند.

مولوی می گفت زن پرتو حق است. زن معشوق نیست، خالق است. گویی مخلوق نیست. او می دانست قصه ای به نام عشق در وجود زن است که او را کانون هستی قرار می دهد. کانونی که آدمی را به دامن خداوند پرتاب می کند. طبیعت هم اینگونه است. طبیعت جنبه ای الهی دارد و در  پشت آن خدا پنهان است. طبیعت البته جنبه ای انسانی نیز دارد. آب، خاک، دشت، بیابان، جنگل که مورد بهره برداری انسان برای ادامه زندگیست. اما ما به او جفا کردیم. ما به او ستم کردیم. همانطور که به زن جفا شد. همانطور که به عشق جفا شد. همه این اتفاقات به این دلیل افتاد که آدم ها احساس

خدایی کردند. آدمها لاف خدایی زدند. تکبر و خودپرستی انسان های جهان مدرن دل طبیعت را چنان با بی رحمی مورد حمله قرار داد که سبب آزردگی و خشم آن شد.

متاسفانه اگر امروزه هزاران سمینار بر پا کنیم و فریاد و فغان راه بندازیم، به نظر نمی رسد فایده ای داشته باشد. امریکایی ها را نگاه کنید. زیر بار مهم ترین پروتکل های حامی محیط زیست نمی روند. البته طبیعت و محیط زیست خود را گرامی می دارند اما زباله های صنعتی و اتمی شان را در سرزمین دیگران دفن می کنند. این رفتارهای خودخواهانه و متکبرانه نظم عالم را به هم می زند.

تکبر فقط سبب خشونت انسان با انسان نمی شود، تکبر و خودپرستی فقط نظام های استبدادی را پدید نمی آورد، خودخواهی آتش سوزانی است که هر کجا پیدا شود، همه چیز را به شعله می کشد.

جهان مدرن گرفتار تخریب طبیعت است و جهان سوم گرفتار استبداد. آنجا یک نوع تئوری سبب تخریب طبیعت می شود؛ اینکه آدم ها به جای خدا نشستند و اینکه سود و زیان را معیار سعادت گرفتند، نه فضیلت را. به همین خاطر به طبیعت چنگ انداختند. در جوامعی هم که گرفتار استبدادند نقش ویرانگر خودخواهی و تکبر را می بینیم. جایی که خرد و اخلاق بمیرد و تبختر و تمرکز قدرت بازیگری کند مطمئن باشید که آنجا نیز طبیعت یکی از هزاران قربانی است.

آنچه می خواهم بگویم این است که دنیا اگر می خواهد  روی مهربانی را ببیند باید معنویت را جدی بگیرد. آدم ها باید فروتن باشند.

هین رأیت باش چون سلطان نئی

تک مران چون مرد کشتیبان نئی

از بهاران کی شود سرسبز سنگ

خاک شو تا گل بروئی رنگ رنگ

آدم ها در جهان مدرن می بایست باور کنند عضوی از این عالمند و نسبت به سایر موجودات هیج برتری ندارند. به قول مرلو پورتی، هر چه فکر کردم نفهمیدم چرا باید از یک گربه با شکوه تر و با عظمت تر باشم. این فروتنی اخلاقی به نظرم محورش خداوند است و نمی تواند محورش عرفان های بی خدایی باشد.

اگر خداوند از راه برسد؛ خدایی محبوب و عزیز، خدایی دوست داشتنی – چنانچه امروز به نظر می رسد در غرب نیاز به آن حس شده و آنجا از مولانا و حافظ بسیار بیشتر از جامعه ما صحبت می شود – وضعیت تفاوت خواهد کرد.

امروز در غرب از کرشنا، بودا و هندو بیشتر صحبت می شود. چرا؟ چون احساس می کنند تکبر، قدرت و خودنمایی بشر دارد چشم فلک را کور می کند. آنچه که طبیعت و محیط زیست را می تواند نجات دهد سوای همه زحماتی که دوستداران محیط زیست می کشند و البته مقدس ترین کارهاست، نشاندن خدا در جای خود و نشاندن انسان در جای خود است.

دوستداران محیط زیست در واقع از تابلوی خداوند و از زیباترین و نیکوترین تجلی های پروردگار دفاع می کنند، از حقوق همه آدم ها دفاع می کنند، از گل و گیاه و دشت و بیایان دفاع می کنند. ما بی طبیعت می میریم، بی طبیعت اسیریم.

سوای همه تلاشی که شما به عنوان دوستداران محیط زیست  انجام می دهید، امری که می تواند این وضعیت را به سوی بهبود تغییر دهد و مانع از تخریب بیش از پیش طبیعت شود، قناعت آدم هاست؛ قناعت پیشگی هم در مصرف و هم در تولید. البته قناعت ممکن نیست مگر اینکه بشر حد و مرزی برای خویش قائل شود.

جهان مدرن را امروز بندگی و معنویت می تواند نجات دهد و جهان سوم را زندگی دموکراتیک، یعنی زندگی پاکیزه ای که در آن آزادی باشد و هر فردی به واسطه قدرت، نتواند هر کاری را انجام دهد.

تهران را ببینید. دیگر کوههای مرتفع شمال شهر دیده نمی شود. هر روز یک برج بالا می رود. سرتاسر تهران را ببینید، نه شرق آن معلوم است، نه غرب. نه شمال داریم، نه جنوب. هر طرفش به منطقه و شهری وصل شده است. انگار اینجا آخر دنیاست. چرا چنین اتفاقی افتاده؟ چون اینجا خودخواهی حاکم است و هر کسی قدرت دارد هر کاری دلش می خواهد انجام می دهد.

برای اینکه طبیعت نجات پیدا کند ما به نظام های دموکراتیک نیازمندیم. ممکن است بگویید چرا آنها هم که دارای نظام های دموکراتیک هستند، طبیعت را تخریب کرده اند؟ برای اینکه آنجا به معنویت احتیاج داریم. اینجا به عقل نیازمندیم و آنجا به عشق. اینجا به آزادی دربندها نیاز داریم تا بتوانند اظهار نظر، نقد و اعتراض کنند. آنجا به فروتنی، افتادگی، بندگی و معنویت احتیاج داریم. عقل و عشق با هم باید در همه زمین گسترش یابد. بخشی از عقل آنها به این سرزمین بتابد و مدل های زندگی دموکراتیک و پر از نقد و نظر و انتقاد در اینجا تحقق یابد. بلکه آدم های خودخواه سر جای خود بشینند و چنین به نابود کردن طبیعت نپردازند. آنجا آدم ها نیاز دارند بفهمند که خدا نیستند، بنده هستند و باید با طبیعت دوستی کنند و به آن عشق بورزند تا از آن طریق محبوب نازنینی چون خدا، خود را نمایان کند. شما هم که عزیزید و شریفید باید بکوشید، اگر چه کوشش شما خدای ناکرده چندان پاسخ ندهد.

دوست دارد یار این آشفتگی

کوشش بیهوده به از خفتگی

مطمئن باشید که موفق می شوید و مطمئن باشید که خدا یاری خواهد کرد. ما اینجا نشسته ایم در حالی که همین حالا دارند درختان جنگلی را در شمال می زنند و می برند. طبیعت تصویر خدا و تابلو خداست. همگی باید تلاش کنیم تا آسیبی به این تصویر نرسد، اگر چه دستمان کوتاه باشد، که اگر آسیب برسد آن طرف سراب است و امکان دارد همه چیز از دست برود.

 کاش خنده ی تو بود

کاش این دلم پرنده تو بود

و زمین از آن فراز

این چنین

سخت و سوخته نمی نمود

 باز این چه ابر بود که مارا فرو گرفت
تنها نه من، گرفتگی عالم است این
یکدم نگاه کن که چه بر باد می‌دهی
چندین هزار امید بنی آدم‌ است این

 

گفتی مرا بخوان،خواندیم و خامشی
پاسخ همین ترا،تنها،شنیدن است

بی درد و بی غم است ،چیدن رسیده را
خامیم و درد ما ،از کال چیدن است

طبيعت اين توان را دارد كه مجددا سلامتي خود را بازيابد به شرطي كه شرايط ‌اش فراهم شود جامعه آموزش ببيند كه چگونه بايد با طبيعت رفتار كند/ اين حفظ محيط ‌زيست به عنوان يك ثروت و دارايي ملي براي مردم است كه مورد احترام است.

همه مي‌گويند مشكل محيط‌زيست ما اين است كه حفاظت از آن به صورت يك فرهنگ درنيامده است و بايد در زمينه حفاظت از محيط‌زيست فرهنگ‌سازي كنيم‏‌ اما هيچ‌كس نمي‌گويد چگونه بايد اين فرهنگ‌را ساخت، چگونه بايد مردم را آموزش داد كه مادر طبيعت را گرامي بدارند و دامنش را بي‌رحمانه آلوده نكنند، حيواناتش را ديوانه‌وار نكشند و آزار ندهند. درختانش را قطع نكنند وجنگل‌هايش را به آتش نكشند، مثل دانش‌آموزي مي‌ماند كه به او مي‌گويند اگر مي‌خواهي موفق شوي بايد درس بخواني ولي به او نمي‌گويند چگونه بايد درس بخواند.
اما كم نيستند افرادي كه مي‌دانند چگونه نسلي را بايد تربيت كرد و به آنها آموخت كه طبيعت را دوست بدارند و به آن احترام بگذارند و بدانند كه حيات خويش را مديون او هستند
در برابر حوادث تلخي كه بر طبيعت شهر ماحاکم شده است بغض گلویمان را  سخت می فشارد

و اما افسوس مي‌خوریم كه چرا ايرانيان كه يكي از باهوش‌ترين نژادهاي انسان‌روي كره خاكي هستند اين‌گونه كمر به قتل طبيعت خود بسته اند.
باشد كه آب‌هاي اين شهر زلال و جاري بماند، باشد كه برگ و بار اين شهر بيش از اين فرو نريزد و باشد كه رنگ و بوي بهشتي دوباره آنچنان كه روزگاري بوده است به سيماي زنجان بازگردد.

گه پيشرو نبــــــرد مي­بايـد بود         گـه پيرو اهـــــل درد مي بايـــد بود

القصه به سرسري، بسر مي­نـشود          كاري است عظيــم مردمي بايـد بـود

 روز و شب هاي بسيار سخت ، طاقت فرسا و تمام نشدني را مي گذرانم. اين حال و روز ،تنها مختص من نيست، بسياري از دوستان طبیعت دوست ديگر نيز روزگار خوبي را نمي گذارنند. متاسفانه  با این اوضاع و شرايط نابسامان  و گسترش بیش ازحد بي فرهنگي و هرآنچه كه بدي و پليدي و جنايت مي باشد، مواجه هستيم، ما دوستداران طبیعت، علاوه بر اين  همه مصيبت ها و گرفتاري كه هر روز مثل بقيه مردم تحمل مي كنيم، بايد براي ظلم و ستم هاي مردم طبیعت ستيز عليه طبیعت بي دفاع نيز غم و غصه بخوريم.   

  هزاران بار افسوس و افسوس اینکه دیگر خبری از آن همه احترام و ارزش زیاد ایرانیان نسبت به طبیعت زیبای اطراف خودشان نیست. دیگر خبری ازاحترام به درختان، رودخانه ها، دریاها، کوهها و دشت ها و حیوانات زبان بسته نیست. آری ایرانیان باستان،مردمانی بودند که آنقدر طبیعت رادوست می داشتند که حاضرنبودند کوچکترین لطمه ای به آن وارد کنند. مردمانی که هیچ گاه آبهای چه روان و چه راکد را آلوده به کثافات و فضولات خود نمی کردند، شاخه های ی نهال های نورسیده را برای تفریح و آتش زدن،بی رحمانه نمی شکستند.حیوانات این سرزمین را به بهانه های مختلف ازجمله سیر کردن شکم هایشان، آزار و اذیت، تفریح های مسخره نمی زدند و نمی کشتند.اعمال وقیحانه ای که سالهای سال است شاهد بروز آنها هستیم. بنده مخالف ایران و ایرانی نیستم،بلکه ازافرادی که ایران و ایرانی را اینگونه به پست ترین نقطه موجود رسانده اند متنفر و منزجرم و تلاش می کنم که حقایق پشت پرده ای را که باعث اینگونه رذالت و پستی برای کشورم شده را به آگاهی همه برسانم. تنها کسانی ازخواندن این مطلب ناراحت و عصبانی می شوندکه وقتی وارد طبیعت می شوند،بی رحمانه سعی درکثیف کردن و تخریب آن می کنند. آیا این جز بی فرهنگی و بدور از اخلاق انسانیت نیست که فردی اینگونه نسبت به طبیعت سرزمینش دشمن و بی رحم باشد.

وقتی در روز پاکسازی کوهها با جمعیت معدود طبیعت دوستی که درطول عمر زندگیشان، کوچکترین آسیبی به طبیعت وارد نکرده اند، همراه می شدم و می شوم و آشغال ها و زباله های انسانهای بی فرهنگ و ناسپاسی را که بی رحمانه درطبیعت انداخته را جمع می کردم و می کنم با خود می اندیشم که ایران من کی از دست این مردم بی رحم و ناسپاس رها می شود؟ وقتی درحال جمع کردن زباله های انباشته شده ازکنار یک درخت زیبا بودم، پسر جوانی که درحال خوردن پفک بود، با خنده ای که هیچ گاه معنی اش را نفهمیدم و نمی فهمم، بعد از خوردن سریع دانه های پفک، پاکت آن را به سوی من پرتاب کرد و با لحن مسخره آمیزی گفت: این را هم جمع کن و من نگاهی به او انداختم و دردرون خودم گریستم که ایرانم با وجود این افراد، هیچ گاه روی پیشرفت و شادی را نخواهد دید. هم میهن عزیزم اگر واقعاً سرزمینت را دوست داری، مطمئن باش با تخریب محیط زیست کشورت،تنها کمک بزرگی به دشمنان آن می کنی و حق زندگی و استفاده نسل آینده را از طبیعت زیبای آن می گیری.ای کاش فرزندان ایران زمین (از افرادبزرگسال ناامید شدم) این موضوع را بخوبی درک کنند که مشکلات کشورشان تنها در فقر،گرسنگی، فحشا،اوضاع نابسامان اقتصادی و تهدید ها و تحریم های دنیا نیست، بلکه، باید بدانیم که با آلوده کردن دریاها، جنگلها وبیابان های این سرزمین، ناخواسته و خواسته تیشه به ریشه ی این سرزمین می زنیم. اگر چشم همه ی دنیا به سوی این سرزمین ثروتمند و غنی می باشد بخاطر وجود طبیعت ومحیط زیست غنی و زیبای آن می باشد که همچین ثروت بزرگی درکمتری کشوری دردنیا وجود دارد. نکته آخر اینکه دشمنی با طبیعت ارتباط خیلی نزدیک و مستقیم با فقر،گرسنگی،بدبختی و فلاکت یک ملت دارد. پس اگرمن و امثال من دلسوزانه از مردم می خواهیم که طبیعت را نابود نکنند، بخاطر مبارزه با هرگونه فقرو فلاکت می باشد. این خود مردم هستند که سرنوشت خود را رقم می زنند.به امید ایرانی آری از هرگونه ناپاکی.

                                                                                               افسانه قیداری