گر نبود مشربه از زرّ ناب، با دو کف دست توان خورد آب

این را بارها زندگی به من و من به زندگی ثابت کرده ایم
چه آن روزها که با پول توجیبی هایم سه تا کوئیک و دو تا کارابین پیچ خریدم و اینا شد لوازم فنی من و خیلی از دوستام و بعد یه سری از بچه هایی که اومدن و عاشق سنگ و کوه بودن، کارابین هایی که با یه طنابچه پروسیک تبدیل میشد به یه کوئیک درآ و طناب قرضی آقا سید فرصتی برای اغنای روح سرکش ما بود.


چه سختی دسترسی به کوه و باشگاه و مراکز ورزشی در باکو و کیف و هنوز آداپته نشدنم به شرایط کاری و زندگی جدیدم  که رفت و آمد های جان فرسای اخیر به ایران هم مزید بر علت شده تا فرصت و شرایط کافی برای ورزش نداشته باشم و ناگزیر به پیاده روی های روزانه برای رفتن به محل کار و بانک و دیگر مشغله های روزمره شده ام.

 

 

و یا چند جمعه اخیر که به دلیل در دسترس نبودن برخی وسایل و لوازمم مجبور به تحدید برنامه هایم شده ام و برخی متد های بهره جویی از حداقلِ لوازم  (یعنی همین یک و نصفی حلقه طناب و 5-6 کوئیک و تسمه ای برایم باقی مانده است) را برای برنامه های کوه و سنگ احیا کرده ام.

 

 

غرض از این شرح حال نوشتن برای اندک مخاطبین وبلاگ که هنوز به نگاه های سرسری به حجم بالای مطالب تلگرامی و فیس‌بوکی عادت نکرده اند کما فی السابق خواندن از روی حسن نیت و داشتن دقت نظر در وارسی کلمات و جملات را به کار می‌برند هم عرض ارادت و فشردن دستشان است هم جلب توجه ایشان به این نکته که ابزار و امکانات همیشه ابزار و امکانات هستند و همواره انگیزه و تلاش درونی اثر مهمتر و تعیین کنندگی بیشتری دارد