گزارش برنامه صعود زمستانی یال سرداغ دماوند
گزارش برنامه صعود یال سرداغ دماوند-زمستان 95
سالهای ابتدایی کوهنوردیام وقتی به خرید و جمع کردن پوسترهای کوهنوردی بیشتر اهمیت میدادم، پوستری داشتم از دماوند که این قلهی زیبا را از روی گردنهای فراخ و با یالی چشمنواز نشان میداد. آن سالها فکر میکردم این قله فقط از این مسیر صعود میشود؛ بعدها فهمیدم که اتفاقا یکی از کم اقبالترین یالهای اصلی صعود دماوند همین یال شمال غربی(سرداغ) است.
باتوجه به ضعفِ مستندسازي در كوهنوري كشور ما به ويژه در دهههاي گذشته اطلاعات كاملي از صعودهاي اين يال در دست نيست اما آنچه از شنيدهها و نقل قولها و نيز استناد به اندك گزارشها و خبرها برمیآید صعودها به قرار زیر است:
اولين صعود زمستاني يال سرداغ دماوند توسط اصغر پاشا زانوسي و دكتر بطحايي بوده است. برنامهاي که پیرو آن تيم در راه برگشت گم ميشود و با جان به در بردنشان از بيواك در قله، روز بعد از يال شمالي پايين ميآيند و انگشتان پاي هر دو نفر و انگشت شست تقي بهرهور كه همزمان از يخچال غربي بالا رفته بود قطع ميشود.
چند سال بعد تيمي از اراك با يك شبماني در ٥٠٠٠ متر و پاره شدن چادر و گذراندن شبي سخت، به قله ميرسند و با سرمازدگي دست و پا بر ميگردند.
سال ٩٠ تيمي از اراك پس از صعود قله مرحوم نادعليان را از دست ميدهد.
تلاش بعدي را تيمي از كلوپ دماوند انجام ميدهد كه منجر به شكستن پاي يكي از اعضاي تيم ميشود.
تلاش هايي ديگر از تيم فدراسيون و تيمهاي مختلف.
سال ٩١ تيمي متشكل از كوهنوردان همداني با موفقيت و بدون حادثه قله را از اين مسير صعود ميكند.
و در نهايت سال ٩٣ صعود موفقيت آميز تيم باشگاه تهران.
چند سالی بود که به صعود زمستانی سرداغ دماوند فکر میکردم. شاید با مرگ مرحوم نادعلیان پس از صعود این یال در سال 90 برایم جالب توجهتر شد.
اما هرسال در سایه برنامهی اصلی سالانهمان قرار میگرفت و فرصت و شرایط لازم برای صعودش دست نمیداد. سال گذشته علیرغم مشکلاتی که داشتم برنامهای را برای صعود این یال ترتیب دادم که باتوجه به مساعد نبودن شرایط هوایی روز قله از صعود بازماندیم و برگشتیم. از قبل اطلاعات هوای منطقه را گرفته بودم و از کمی ناپایدار بودن شرایط هوایی مطلع بودم اما چون امکان عوض کردن وقت برنامه و تجدید مرخصی را نداشتم ناچار به اجرای برنامه در همان تاریخ شدم که البته بوران و عدم داشتن دید کافی باعث شد از ادامه مسیر منصرف شوم و بازگردیم. درباره آن اینجا بخوانید.
امسال حین آماده شدن برای تلاش روی دیواره آزادکوه در بهمنماه، قصد داشتیم در خلال برنامههای آمادهسازیمان این یال را صعود کنیم تا هم از لحاظ توان کوهنوردی تمرین خوبی کرده باشیم و نیز از لحاظ روحی آماده تلاشمان روی دیواره آزادکوه شویم.
ساعتی پس از نیمروز پنجشنبه 16 دی ماه 1395 زنجان را به مقصد تهران ترک و وارد جاده هراز میشویم. پس از عبور از شهرهای رودهن، بومهن و آبعلی به پلور در 70 کیلومتری تهران میرسیم. یکی از ماشینهایمان را در قرارگاه پلور میگذاریم تا پس از صعود و بازگشت از یال جنوبی بتوانیم با آن برویم و ماشین دیگرمان را از ناندل بیاوریم.
هوا تازه تاریک شده که جاده هراز را به سمت شمال ادامه میدهیم و پس از دیدن تابلوی «آمل 55 کیلومتر» و بین تونلهای 7 و 8 مسیر میایستیم تا وارد فرعی ناندل شویم؛ نیم ساعت بعد با خوشآمدگویی آقای صالحی وارد ناندل میشویم و شب پس از خوردن شام و بستن کولهها به خواب میرویم.
(لازم به ذکر است که برای صعود این یال در تابستان بایستی از پلور به سمت مسیر غربی و بعد از عبور از فرعی پارکینگ کوهنوردان در جبهه غربی دماوند به گردنه سرداغ رفت. چیزی که در زمستان به دلیل بسته بودن جاده خاکی غربی میسر نیست و مجبورید یک تا دو روز کوهنوردی کنید تا به گردنه سرداغ برسید.)
ساعت 5 صبح کوله بسته و کفش پوشیده به سمت دشت چمنبن حرکت میکنیم. از رودخانه عبور میکنیم و با بالا کشیدن شیب وارد دشت میشویم.
مسیر کاملاً یخ زده است و عملا برفکوبی نمیکنیم. با گذر از ساختمانهایی که در این فصل متروکهاند به موازات مسیر شمالی و جانپناههایش میرسیم.
نزدیک ظهر است که به انتهای دشت چمنبن رسیدهایم و قرارمان بر شبمانی در این جاست ارتفاع آنجا حدود 3500 متر است. سرعت بیشتری نسبت به سرعت معمول داشتهایم و معمولا بیش از 5 ساعتی که ما صرف کردهایم برای پیمایش این دشت زمان لازم است. با توجه به اینکه زمان کافی داریم تصمیم می¬گیرم ادامه دهیم و با بالا کشیدن یال روی گردنه سرداغ چادر بزنیم. صعود یال نفس گیر است و دو ساعتی وقت میگیرد برای اینکه مستقیم درگیر بادهای سهمناک این منطقه نشویم کاملا وارد دشت نشده و چند متری پایینتر از نقطه انتهایی یال جای چادرها را برپا میکنیم و آماده خواب میشویم. اتفاق بدی که برایمان افتاده نقصی است که در کپسولهای گاز مشاهده میشود و پس از یک بار بستن سرگاز روی آنها نشتی شدیدی پیدا میکنند. عملا چند کپسولمان از دور استفاده و ذخیره خارج میشوند؛ یعنی فقط امشب گاز داریم.
مشکل بزرگی است. چرا که اگر گاز نداشته باشیم نمیتوانیم برف آب کنیم و بدون آب هم نمیشود دو روز را در ارتفاع سپری کرد. غیر از کنسل کردن برنامه و بازگشت تیم یک راه دیگر به ذهنم میرسد که با کمی ریسک همراه است و آن حذف نصف تیم و ادامهی مسیر توسط سه نفر دیگر با استفاده از ذخیرهی آب آنهاست. هومن و مصطفی داوطلبانه قصد بازگشت می¬کنند و ذخیرهی آب و نوشابه خود را به ما میسپارند. از آنها که صعودشان را فدای صعود تیم کردهاند تشکر میکنیم و قرار میشود با ماشینمان در ناندل به پلور بروند و همدیگر را سه روز بعد در دوراهی معدن ملاقات کنیم.
سحرگاه روز دوم کوهنوردیمان یعنی جمعه هفدهم دی ماه، پس از جمع کردن یکی از چادرها و خداحافظی با هومن و مصطفی، به همراه محمد ژاله، وحید محمدی و مهدی جمالی به سوی یال سرداغ حرکت میکنیم.
دشت گردنه سرداغ را میپیماییم و بجای سوار شدن روی یالی که شبه شناسکیست و ناپایدار بودنش اذیت¬مان میکند از یخچال سمت شمال یال بهره میگیریم و کرامپون پوشیده روی برف سفت آن حرکت میکنیم. ابتدای یال بادگیر نیست هرچند سرما قابل توجه و آزار دهنده است. با کولههای سنگین پیش میرویم و سرعت خوبی داریم؛ سه بعد از ظهر است که به محلِ موردنظر شبمانی میرسیم؛ ارتفاع 5120 متر. یک ساعتی مشغول مهیا کردن بستر محل چادر میشویم و به داخل آن میخزیم. شام میخوریم و با اندک گازی که داریم برف آب کرده و چایی آماده میکنیم. هر نفر فقط نیم لیتر آب برای فردا که روز صعود است با خود دارد به اضافه 5 نوشابه کوچک برای کل تیم. هیچکدام از بچهها غیر از من شبمانی در این ارتفاع را تجربه نکردهاند و کم خوردن مایعات نیز مزید بر علت شده تا خواب راحتی نداشته باشند. شب هوا بسیار سرد میشود و شلاقهای باد گاهی خواب آشفتهی تیم را آشفتهتر میسازد.
پنج صبح بیدار میشویم و تا صبحانه بخوریم و بیرون بزنیم ساعت شش و نیم است. پوشیدن کفشها و بستن کرامپونها و بعد جمع کردن چادر در این سرما و ارتفاع یک ساعت و نیم دیگر از وقت تیمِ کم تجربهی ما را صرف میکند و رأس ساعت هشت به سوی قله حرکت میکنیم. مسیر تماماً درگیری با نوک تیغه و یخ است و در نتیجه نیاز به دقت و تسلط بالایی در گامبرداری دارد. مسیر را با سرعت خوبی میپیماییم.
قسمت پایانی یال غول آخر مسیر است و کفِ تمامیخ آن ریسک زیادی دارد. با احتیاط دهلیز خطرناک را دور میزنیم و با عبور از بستر یخی رأس ساعت 11 پا بر روی قله میگذاریم. هوای بی نظیر قله خستگی را از تن¬مان به در میکند و یادی میکنیم از هومن و مصطفی که با فداکاری ما را به قله سوق دادند. خوشحالم که تلاش و پایداریام نتیجه داده و حالا غیر از من چند نفر دیگر از مسیری روی قله دماوند رفتهاند که شاید 5 ماه پیش و پیش از آغاز تمرینها تصورش را نمیکردند.
بدون معطلی زیاد و پس از گرفتن چند عکس یادگاری قطر کاسه قله را پیمایش و به سوی یال جنوبی سرازیر میشویم.
با استفاده از کرامپون و کلنگ با سرعت زیادی از شن اسکی و برفچال پایین میرویم و دو ساعت بعد به بارگاه سوم میرسیم. معدود کوهنوردانی در مسیر مشاهده میشوند و در بارگاه هم غیر از دو میزبان مهربان افغانستانی یکی دو کوهنورد خارجی حضور دارند. استراحتی کرده و مایعات به بدن میرسانیم. ساعت دو و نیم است که راه میافتیم و پس از گذر از گوسفندسرا ساعت پنج و نیم عصر به دوراهی معدن و کنار جاده آسفالته میرسیم. هومن و مصطفی با هر دو ماشین آنجا منتظر ما هستند صعود خود را به محبت بیکرانشان تقدیم میکنیم و به سوی آبگرم لاریجان رهسپار میشویم.
با تشكر از نيما اسكندري به دليل راهنمايي مسير و نيز اطلاعات صعودها.