عکس های موستاق آتا (سری اول)
سری اول عکس ها (دو روز اول برنامه پرواز از تهران به ارومچی و یک روز اقامت در ارومچی)
گرافیک طنز
تو این مدت کمتر از یک ماه شاید یکی از چیزهایی که زیاد دلتنگش می شدم شهرم بود.
خیابوناش. آدماش- اصلا اسمش- خود اسم زنجان چیزی بود که خیلی دلتنگش شدم.
از روزی که اومدم دنبال فرصتی بودم تا یه گزی تو خیابوناش بکنم. برای همین. امروز که جمعه ست برنامه کوه نریختم و بعد از ظهر تصمیم گرفتم جاهایی که زیاد می رفتم و دلتنگش بودم و رفتم. یکی از این جاهای خوب نگارخانه عاصم بود خوشبختانه نمایشگاهی هم اونجا دایر بود.
نمایشگاه گرافیک طنز های آقای محمدرضا بابایی. خیلی جالب بود چند تا از کاریکاتورها چشممو گرفت و فکر کردم بد نباشه یه چندتاییش رو اینجا بذارم البته با موبایل از شون عکس گرفتم و باید بدی کیفیتشون رو به خوبی خودتون ببخشید.
من اعتراف می کنم
در مدتی که ایران نبودم اتفاقات مهم زیادی افتاده که در این روزها تو اینترنت دارم در مورد اون ها می خونم که بیشترشون خبرهای ناراحت کنندست مثل سقوط هفت هشت ده تا هواپیما مثل سخنرانی هاشمی در نماز جمعه و درگیری های بعدش مثل شروع دوره محکومیت ۸ ساله سعید متین پور مثل...مثل... اعترافات ابطحی و عطریان فر
یاد دادگاه ژاندارک و کتاب ساردین و اعترافات گالیله افتادم
نوشته زير، ترجمه متنی است که گالیلئو گالیله در سال 1633، به عنوان اعتراف و توبه نامه،
در دادگاه کلیسا خوانده است. در این متن گالیله میگوید:
"در هفتادمین سال زندگی در مقابل شما به زانو درآمده ام و در حالی که کتاب مقدس را پیش چشم دارم و با دستهای خود لمس می کنم، توبه می کنم و ادعای خالی از حقیقت حرکت زمین را انکار می کنم و آنرا منفور و مطرود می نمایم..."
تمام اعترافات ساختگی در تاریخ سرنوشت یکسانی داشته اند...
میگویند گالیله که در زمان این دادگاه 69 سال سن داشته است،تعمداً با هفتاد ساله معرفی کردن خود، سعی کرده اعترافاتش را از اعتبار ساقط کند.
من اعتراف می کنم به صاف بودن زمین. به روز بودن شب و یسار بودن یمین.
من اعتراف می کنم که شب سپید بود و من اگر سیاه دیدمش خطای دید بود و بس..
من اعتراف می کنم که قرص ها توهم است و فرد خاینی چو من نه لایق ترحم است.
من اعتراف می کنم فقط کمی امان بده، به دوستان گشنه ام فقط یه تکه نان بده.
من اعتراف می کنم تروخدا دگر نزن...من اعتراف می کنم
من اعتراف می کنم فقط نگو به دخترم در این یکی دو ماه من،چه آمدست بر سرم
یک جمله هم از ناظم حکمت تقدیم به سعید متین پور عزیز:
دنیا دست انسان خواهد بود - شاید صد سال دیگر
اما خواهد بود.
دلم گرفته است...دلم عجیب گرفته است.
چیزی شبیه حس مادر
دوزبانه - لینک ترکی
قوم اویغور که اجداد همه ترک های جهان محسوب می شوند در شمال غربی چین در منطقه معروف به ترکستان شرقی که امروزه دولت چین آن را استان سین کیانگ نامیده زندگی می کنند.
این مردمان به زبان ترکی اویغوری صحبت می کنند و دین رایج این مردم اسلام است. مرکز این استان ارومچی نام دارد که به نقل از شنیده های متراکم مستقیم از مردم همان منطقه. 60% ساکنین ارومچی چینی و 40% اویغور هستند.
گفته ها حاکیست از 50 سال گذشته این توازن رفته رفته به سمت چینی ها سنگین تر می شود و دلیل آن مهاجرت های اجباری ست که دولت چین آن را انجام می دهد.
برای مثال آقای جین که رابط ما در سفر گذشته مان به چین و قله موستاق آتا بود از نژاد چینی و اهل ارومچی بود ولی خود اذعان داشت که 40 سال پیش پدر و مادرش از شهری دیگر به این مکان مهاجرت داده شده اند.
خاطیرلاماق
اولین برنامه کوهنوردی من در ۴ سال پیش و آخریش تا امروز
آمدیم
دوستانی که به یادشون بودم و هیچ وقت لحظاتی خوشی که باهاشون داشتم رو فراموش نکردم ابولفضل که از همین اردوها شناختمش ولی دوستی خالصانه و رفاقتش منو شیفته خودش کرد و اینکه همیشه فکر می کردم چه خوب بود اگه تو این برنامه با ما بود
و میثم که از روز اول که کوهنوردی رو شروع کردم خالصانه و خاضعانه به من کمک می کرد با من تمرین می کرد بهم وسیله می داد خلاصه کارهایی می کرد که امروز روز می فهمم کمتر کسی انجامش می ده و اینکه چقدر شایسته حضور تو این برنامه بود ولی نشد...
این پرچم ها رو روز رفتنمون دادم بنویسن هیچکدوم از بچه ها خبر نداشتن حتی تنهایی و بی خبر بردمشون بالا و می خواستم عکس تکی بگیرم باهاشون ولی وقتی بچه ها دیدن. خواستن تو عکس باشن...