امشب دریاچه را بوسیدم
لبانش شور بود، چون اشک هایم
![]() |
نگاه مضطرب دریاچه به ماست، فراموشش نکنیم
لبانش شور بود، چون اشک هایم
![]() |
نگاه مضطرب دریاچه به ماست، فراموشش نکنیم
اما در موسیقی هم میتوان از ساری گلین رد و پایی پیدا کرد.آهنگ و موسیقی ساری گلین سالهای سال سینه به سینه به ما رسیده و ساری گلین از تصنیف های فولکولور آذربایجان محسوب میشود.خواننده های بسیاری این آهنگ و شعر را خوانده اند و به آن افتخار میکنند، از آن جمله میتوان به قدیر رستمف اشاره کرد.همچنین حسین علیزاده نوازنده مشهور تار در آخرین آلبوم خود به نام به تماشای آبهای سفید(با نام انگلیسی Endless Vision) این قطعه را همراه با جیوان گاسپاریان اجرا کرده که در آن ایلقار مرادوف همراه با افسانه رسایی شعر آن را میخوانند. یکی از نکات جالب توجه در مورد شعر و آهنگ ساری گلین این است که اگر از شمالی ترین قسمت کشور جمهوری آزربایجان تا جنوبی ترین مناطق ترک نشین ایران به دور افتاده ترین روستاها هم سفر کنید این آهنگ و شعر را برایتان می خوانند. داستان ساری گلین بارها موضوع فیلمسازی بوده و در بیش از 17 کشور جهان در مورد این اسطوره آزربایجانی فیلم ساخته شده است البته کشور ایران با جمعیت 20 میلیون آزربایجانی خود بین این 17 کشور نیست!
ساچین اوجون هؤرمزلر؛
گولو سولو (قونچا) درمزلر
ساری گلین
بوسئودا نه سئودادیر ؟
سنی منه وئرمزلر
نئیلیم آمان ، آمان
ساری گلین
بو دره نین اوزونو،
چوبان قایتار قوزونو،
نة اوْلا بیر گون گؤرم
نازلی یاریمین اوزونو
نئیلیم آمان ، آمان
ساری گلین
عاشیق ائللر آیریسی،
شانا تئللر آیریسی،
آیریسی بیر گونونه دؤزمزدیم؛
اوْلدوم ایللر آیریسی
نئیلیم آمان ، آمان
ساری گلین
چه کار کنم ساری گلین
این آهنگ را در ادامه مطلب گوش کنید
برنامه سنگینی که برای آمادگی دماوند برگزار شد.
لازم بذکر است گزارش پیمایش این خط الراس بصورت کامل تاکنون رسما منتشر نشده و در واقع می توان ادعا کرد این اولین پیمایش زمستانه و رسمی خط الراس تکه قیه سی بود.
اینجا می توانید عکسهای بیشتری از برنامه ببینید
متاسفانه باخبر شدم این پدیده نه چندان نوظهور در زندگی بشری، به دنیای کوه نویسی هم وارد شده
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ کوهستان نگاهی بیندازید!
شاید نتوان حتی یک کوهنورد را در زنجان پیدا کرد که سمبله را نشناسد. سمبله نام کوهی است در شمال شهر زنجان در مجاورت سد گاوازنگ که هر هفته صدها کوهنورد بر بلندای آن شهر زنجان را به نظاره می نشینند. در دامنه این کوه و در مسیر اصلی آن به قله تابلوی فلزی کوچکی خود نمایی می کند.
به یاد پرستوی کوهستان ابولفضل زمانی
نسل جدید کوهنوردی زنجان از این نام چیزی در ذهن ندارد جز یک یک تابلوی کوچک در کوهی پر تردد به راستی او که بود؟ در سالهای آغازین کوهنوردی ام خبری شنیدم از مرگ یک کوهنورد زنجانی بر اثر بهمن در توچال و متعاقبش پوستری که یک مرد با وقار را در دامان دماوند نشان می داد و نوشته هایش خبر از رفتن او می داد.
برای دانستن بیشتر در مورد زمانی با بسیاری از قدیمی تر ها صحبت کردم آقای صدیقیان، دربانی، خدایی ولی همه مرا به سمت مردی رهنمون ساختند که گویا او را بیشتر و بهتر از دیگران می شناخت. کسی که سالها با او رفاقت و کوهنوردی کرده بود.
به لطف دوست خوبم رضا بیات منش و هماهنگی ای که به عمل آورده بود بعدازظهر یک روز سرد زمستان به خیابان ضیایی و حومه بازار قدیمی زنجان می روم. دوربین به دست از میان کوچه های قدیمی، زورخانه و کاروانسراهای متروک می گذرم از میان مردمی که نگاه نگرانشان هنوز در همان دیروز مانده ولی چهره شان داد می زند این لباس امروزی را به اجبار در تن کرده اند. سر در مغازه نظرم را به خود جلب می کند«ساوالان»! حس کوهنوردی و وطن دوستی توامان در این کلمه نهفته است. با لبخندی از عمق دل وارد می شوم و در میان همه سادگی ها و گرمای این اتاق برای اولین بار با چهره دوست داشتنی این مرد آشنا می شوم: رضا آتش نما کوهنوردی کهنه کار و دوست صمیمی مرحوم ابولفضل زمانی.
از تعارفات اولیه که رد می شویم سر صحبت را باز می کنم با آغوشی باز مرا پذیرفته است ولی از همان جواب های اولش در می یابم که همچون دیگر کوهنوردان نسل گذشته زنجان علاقه ای به قرار گرفتن در توجهات عموم را ندارد و اصرار دارد سوالاتم در خصوص مرحوم زمانی باشد و دوست ندارد در مورد خودش صحبت شود. هرچند هیچگاه نفهمیدم که چرا کوهنوردان نسل گذشته و در مواردی حتی کوهنوردان امروز این شهر به اینکه نامشان گفته و شنیده شود راضی نمی شوند ولی سعی می کنم ما بین سوالاتم در مورد خودش نیز بدانم.
عکس های توضیحی را در ادامه مطلب ببینید