برای طرح گزارش برنامه ما باید به قدری عقب تر برگشت یعنی زمانی که ما تصمیم به انجام این برنامه گرفتیم .

اول تصمیم براین بود که ما درهنگام تعطیلات نوروزی این برنامه را به انجام برسانیم ولی با تحقیقات به عمل آمده معلوم شد که میزان بارندگی در این روزها بسیار زیاد است بنابراین مجبور به عقب انداختن برنامه شدیم ؛ تا این که نفرات آماده همکاری شده و قول همنوردی را به ما دادند البته برای تاریخ 31/3/85 ، سرانجام روز موعود فراررسید .

یک روز قبل از برنامه همنوردان یک جا جمع شدیم تا هماهنگی های پایانی صورت پذیرد اما متاسفانه آقای امیر ملک امیری به دلیل مصدومیت در یکی از برنامه های آماده سازی اخیرمان نتوانست در این برنامه حضور پیدا کند ؛ (من ، مسعود بهرامی ، سیاوش انصاری و حمید حسنی) صحبت های پایانی و هماهنگی های لازم را به عمل آوردیم و برای حرکت در فردا آگاهی لازم را برای انجام برنامه کسب کردیم . فردای آن روز یعنی 31/3/85 به علت اینکه من امتحان داشتم قرارمان به تاخیر افتاد (ساعت12). وقت قرار فرا رسید همه چیز مساعد بود ولی  با بد قولی یکی از همنوردان (حمید حسنی) مواجه شدیم . ما لوازم عمومی را که در اختیار ایشان بود از دست دادیم که موجب به مشکل برخوردن ما در طول برنامه و سختی هایی شد که اگر وسایلی که آوردن آن ها برعهده آقای حسنی بود را داشتیم قطعا آن مشکلات برایمان پیش نمی آمد .

سرانجام حرکت خود را از «روستای پایین کوه» آغاز کردیم. بعد از 1 ساعت راهپیمایی به منطقه «وای وای گدیکی» رسیدیم و سرعت خودرا زیاد کرده و در عرض 45 دقیقه خود را به «روستای تهم» رساندیم . بعد از کمی پیاده روی اتومبیلی پیدا کردیم تا به وسیله آن به «آق گدیک» برویم که حدود 15 دقیقه طول کشید . از آنجا با پیاده روی یک ساعت و نیمی خود به «روستای گومان» رسیدیم . روستاییست ییلاقی که در میان درختان انبوه گردو و فندق پنهان شده است .در این منطقه برای صرف نهار توقف کردیم ولی به دلیل به همراه نداشتن وسایل لازم مثل اجاق خوراک پزی و روشن کردن آتش کمتر از 2 ساعت وقت خود را در این توقف از دست دادیم و حدود ساعت30/5 حرکت کردیم و به دلیل تحقیقاتی که از قبل انجام داده بودیم و فاصله زمانی بین «روستای گومان» تا «روستای شیرمشه» 2 ساعت برآورد شده بود امیدوار شدیم که تا قبل از تاریکی هوا به «شیرمشه» برسیم . ولی علی رغم سرعت بالا و تلاش بی مثالی که انجام دادیم نتوانستیم در کمتر از 3ساعت و 15 دقیقه به مقصد برسیم و بنابراین به تاریکی خوردیم و با نور کم فروغ چراغ پیشانی با گیرکردن در بوته های تمشک و تارهای عنکبوت و بسیاری از مشکلات حدود ساعت 45/8 به «روستای شیرمشه» رسیدیم و کمپ شبانه خود را برپا نموده و شب را آنجا سپری کردیم . مسیر گومان تا شیرمشه مسیریست که با مالرویی مشخص در دره ای سبز پوشیده از درختان انبوهی که اغلب گردو و فندق و بعضی وحشی هستند و در خط القعر دره رودی پرآب و زیبا قرار دارد طول مسیر هم پر از بوته های تمشک است . و روستای شیرمشه روستاییست که از لحاظ موقعیت و بزرگی و سبزی بسیار شبیه گومان بوده و در این فصل سال هردو روستا تقریبا خالی از سکنه هستند .صبح روز بعد ساعت 4 بیدار شده و بعد از حدود 1 ساعت حرکت خود را شروع کرده و تا «روستای ایچ» پیاده روی کرده و از آنجا به وسیله اتومبیلی به درام و از آنجا با اتومبیلی دیگر به نوکیان رفتیم . از نوکیان در مسیر رودخانه حرکت کردیم و پس از 45دقیقه به تقاطعی رسیدی که رودخانه با رودخانه دیگری برخورد می کرد . باید از رودخانه عبور می کردیم و به طرف دیگر آن رفته و به طرف ییلاق سیاب حرکت می کردیم ولی روخانه صعب العبور بود و به سختی از آن عبور کردیم و پس از رد کردن گردنه به ییلاق سیاب رسیدیم و نهار را در همان جا خوردیم و سپس به طرف گردنه زنجان ماسوله حرکت کردیم و در زیر  روشنایی کم فروغ و گرگ و میش عصر پنج شنبه به نزدیک گوسفند سرا رسیدیم البته ناگفته نماند که شیب تندی که از قبل از وجود آن باخبر شده بودیم را برای فردا گذاشتیم چون در آن تاریکی کمی خطرناک می نمود . شبی خاطره انگیز و پر سروصدایی را گذراندیم و صبح پنج شنبه حدود ساعت 7 آماده طی مسیر پایانی را کردیم البته ناگفته نماند که در شیب تند سرازیری قبل از گوسفند سرا مچ پای من آسیب دید و این آقای بهرامی بود که با تجربیاتی و آموزش هایی که درمورد کمک رسانی به مصدومین دارد به کمکم رسید و من به سختی ادامه مسیر را طی کردم کمی پایین تر از منشا رودخانه زمین مسطح گوسفندسرا بود که رخ نمایی می کرد و در امتداد رودخانه حرکت کرده و به جنگل زیبایی رسیدیم و پس از گذر از این منطقه زیبا و رویایی به مقصد نهایی خود یعنی ماسوله رسیدیم . هنوز مدت زیادی در شهر نبودیم که یکی از آشنایان آقای سیاوش انصاری را در شهر دیدیم و وقتی متوجه شدیم که می توانیم با اتومبیل ایشان به زنجان برگردیم همه نگرانی هایمان در مورد اینکه با مشکلی که برای پای من به وجود آمده چطور باید مسیر برگشت را بگذرانیم از بین رفت و به راحتی به زنجان رسیدیم .

در پایان جا دارد از زحمات دلسوزانه آقای حاج مجید دربانی که واقعا استادی را در حق ما تمام کردند و راهنمایی های آقای حسن ملکی و آقای حسن مدقالچی و دیگر عزیزانی که ما را برای انجام هرچه بهتر این برنامه کمک رسانده اند صمیمانه تشکر کنیم .